

انتخاب سردبیر
یادداشت سردبیر آرتتاکس دربارهی سه فیلم برتر ۲۰۱۹
نوشتهای از خسرو نقیبی به بهانهی پایان یافتن سال میلادی دربارهی سه فیلم برتر ۲۰۱۹ : آنا، به سوی ستارگان و بازی روزی روزگاری در هالیوود
۳. آنا
تمام جاهطلبیهای این سالهای لوک بسون، همه یکجا در «آنا» جمع شده است. آن خشونت شاعرانهی آقای فیلمساز در «لئون» که نسخهی تکاملیافتهی «آخرین نبرد» و «نیکیتا» بود، در هزارهی جدید شکل مدرنتری در «خانواده» و «لوسی» و «والرین و شهر هزار سیاره» به خود گرفت تا اینجا در «آنا»، همهی آن بازیگوشیها، در یک قصهی جاسوسی تمام و کمال و پر از رودست و آدرنالین جاری در پلان به پلانش، شکل نهایی به خود بگیرد. حسم به «آنا» حس تماشای یک دارودستهی قدیمی اما سرپاست که پشت دوربین فیلم به فیلم پیش آمدهاند و هر تجربهای را روی تجربهی قبلی گذاشتهاند تا به خروجی یکدست و به ظاهر سهل اما ممتنعی چون این آخری رسیدهاند: خود آقای بسون، تیری آربوگاست فیلمبردار و اریک سرای آهنگساز. این مثلث رویایی بسون، در این سالها، هربار معصومیت را از دل خشونت بیرون کشیدهاند و جوری رفتار کردهاند انگار جهان امروز را چارهای جز این شکل از روایت نیست. در اینجا، شوخطبعی «خانواده» که باعث میشد جدیاش نگیریم در کار نیست، ور بهظاهر علمی «لوسی» که باعث میشد شکل روایت اکشن بسون در پسزمینه قرار بگیرد وجود ندارد و فانتزی «والرین …» هم کنار رفته. در همهی آن کارها این ضرباهنگ و همذاتپنداری شخصیتها با تماشاگر بود که کار میکرد و اینجا در «آنا» دقیقن همین است که به رویهی ماجرا آمده و تماشاگر را با خودش درگیر میکند. کافیست در نمونههای مشابه این سالها مثلن «گنجشک سرخ» را ببینید تا بفهمید بسون در «آنا» چهگونه داستان جاسوسیاش را باورپذیر و درگیرکننده تعریف میکند.
۲. به سوی ستارگان
مکاشفهی درونی جیمز گری، در تعمیم سفر روحی انسان به گذر از زمین تا نپتون در کهکشان، شاید هیجانانگیزترین ماجراجویی سینمایی سال ۲۰۱۹ باشد. با تکیه بر بازیگری به بلوغ رسیده در یکی از بهترین بازیهای کارنامهاش، برد پیت، که تنهایی انسان مدرن را در لحن صدا و بیتفاوتی صورت و اکتهای حداقلیاش، در بهترین شکل ممکن تصویر میکند. یک داستان مردانه دربارهی پسری که روزگاری طولانی بار سنگین قهرمانی پدر و بعدتر باید بار گناهان او را بر دوش بکشد. طبیعیست که مقصد رستگاری باشد؛ آن هنگام که او از پس سفر اودیسهوارش درمییابد آن کس که اهمیت دارد خودش است و در آشتی با خود است که میتواند زندگی کند، عشق بوزرد و درنهایت دوام بیاورد. جیمز گری – به سیاق فیلمهای پیشین و جهانی که در کندوکاو شخصیتهای خود خلق میکرد – اینجا نیز تا چنان عمقی از سفر درونی یک انسان را حفر میکند که تجربههای فضایی پیشین این سالها (خاصه فیلم مدعی دیمین شزل در همین حیطه یعنی «نخستین انسان») به یک شوخی شبیه میشود. گری به مدد همکاری با هویته ونهویتما (فیلمبردار متأخر کریس نولان و البته فیلمبرداد «میانستارهای» که به لحاظ بصری اثر گری بسیار به آن نزدیک است) ثابت میکند که خودشناسی نیازی به نماهای بسته و محدودکردن جهان به درون کلاه فضانوردی و نفسنفسزدن کاراکتر ندارد؛ جهانی باید خلق شود و فضایی، که درون آن، شخصیت را باور کنیم و دغدغهها و مسیری را که در آن پیش میرود.
۱. روزی روزگاری در هالیوود
از سه فیلم برتر ۲۰۱۹ بیشتر ببینید: صفحهی اختصاصی فیلم روزی روزگاری در هالیوود در آرتتاکس
در این سالها هروقت صحبت از شلختهگی بصری و باری به هرجهت بودن داستانپردازی در سینمای کوئنتین تارانتینو شده، منتقدان سینمای او را ارجاع دادهام به سکانس ورودی فیلم «حرامزادههای بیآبرو». آن سکون خوفانگیز هیچکاکی که تارانتینو در ترکیب اتفاق پشت میز و زیرزمین میسازد و مینیاتوری از جزئیات و سبک کارگردانی است. «روزی روزگاری در هالیوود» نسخهی بازشدهی ۱۶۰ دقیقهای همان سکانس است. چیدمان با مهارت طراحیشدهای که در ظاهرش هیچ اتفاقی نمیافتد اما در پس خود، با تکیه بر دانستههای بیرونی تماشاگر، جهانی خوفانگیز بنا میشود که تو دائم در مقام مخاطب از فیلمساز میخواهی این جهان سرخوشانه را تا ابد ادامه بده؛ آنچنان که هیچگاه آن فاجعهی نهایی رخ ندهد. بازیگوشی از جنس تارانتینو اینجا رخ میدهد: با انتخابی از همان جنس فیلم «حرامزادهها…». تارانتینو تاریخ را از نو مینویسد، آنگونه که خودش میخواهد. این شاید نخستین فیلم تاریخ سینما باشد که تکیهی اطلاعاتیاش بر دانستههای بیرونی، و نه آنچه در زیرمتن خود فیلم است، نه اشتباه فیلمنامهنویسی، که دقیقن برگ برندهی اثر است. تارانتینو به بهانهی روایت داستان تاریخیاش، تماشاگر را به پرسه در دل هالیوود انتهای دههی شصت (هالیوود محبوب دههی هفتادیاش با تمام نشانههای بصری و هویتی آن) وامیدارد و در خطهای موازی، از جادوی صحنه، پشت صحنه و درون سالن سینما میگوید. رؤیایی که وقتی تماشاگر اهمیتش را دریابد، تازه میفهمد چارلی منسون و «خانواده»اش، از سلاخی سینمای آن دوران، پی چه جنسی از ضربه، به این «روح جمعی شادی» بودهاند.
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
آرتتاکس را در تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران
1 دیدگاه
یک پاسخ بگذارید
لغو پاسخ

انتخاب سردبیر
برای تولد جنیفر لارنس: ستارهای برای تمام فصول | Jennifer Lawrence’s 30th Birthday

زیرنویس اختصاصی از آرت تاکس: سکانسهایی از هنر بازیگری جنیفر لارنس در سیامین سالروز تولدش به همراه نوشتهای از محمد تقوی دربارهی کارنامهی کاری او
برای تولد جنیفر لارنس | ستارهای برای تمام فصول
با «زمستان استخوانسوز» به سینما معرفی شد. با سری «عطش مبارزه» یک شبه به یکی از چهرههای مطرح هالیوودی بدل گشت و با «دفترچهی امیدبخش» اسکار گرفت. در واقع او اولین بازیگری است که به سن بیست و پنج سال نرسیده، چهار بار نامزد دریافت جایزهی اسکار شده و انواع و اقسام جوایز و موفقیتها را کسب کرده است. برای دو سال پشت هم پردرآمدترین بازیگر زن سال بود. هم در آثار کمیکبوکی و بلاکباستری حاضر بوده و هم در فیلمهای درام کم سر و صداتر. زندگی پر فراز و نشیب و پرحاشیهای داشته ولی تمام این مشکلات را پشت سر گذاشته است.
جنیفر لارنس شاید یکی دو سالی است در انتخابهاش دچار ایراد شده باشد(دو فیلم اخیرش، «گنجشک سرخ» و «مردان ایکس: ققنوس سیاه» هر دو چه در گیشه و چه میان منتقدین و طرفداران کمرمق بودند) ولی هیچ تردیدی در کیفیت کاری که ارائه میدهد نیست. در تک تک فیلمهایش چه خوب و چه بد به وضوح میتوان یک نکتهی مشترک را دید: تلاش برای خلق شخصیتی باورپذیر و ارائهی اجرایی در خور نامش. برای همین، لارنس را باید میان همنسلهایش جزو برترینها شمرد. اینها در حالی است که لارنس تازه به دههی چهارم عمرش رسیده و راهی طولانی پیش روی خود برای کسب موفقیتهای بیشتر دارد. هر چه باشد، جنیفر لارنس دقیقن همان جنس کاریزما و استعدادی دارد که الیزابت تیلور را در سینمای جهان ماندگار کرد.
نوشتهی محمد تقوی
ببینید: جنیفر لارنس و دستگاه دروغسنج | حتمن آدمفضاییها وجود دارند!
Jennifer Lawrence’s 30th Birthday
She made a name for herself with Winter’s Bone, Became one of the top faces of Hollywood with The Hunger Games, Won an Oscar with Silver Lining Playbook, was nominated for 4 Academy Awards before getting to 25 among her other accolades, with a wide variety of roles from comic book and blockbuster spectacles to lesser known dramas, Jennifer Lawrence is in no doubt one of the finest actresses of her generation.
Despite the fact that she’s been somewhat quiet for the past couple of years, there’s no doubt in her talent and her dedication to the roles she plays. Considering she just hit her 30th birthday, there will be more to come from J Law and cement a legacy for herself. After all, she has that same talent and charisma that made Elizabeth Taylor unforgettable.
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
آرتتاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران
انتخاب سردبیر
برای پنجاه سالگی کریستوفر نولان: او شوالیهی سینماست!

برای پنجاه سالگی کریستوفر نولان | او شوالیهی سینماست!
برخلاف باور عدهای که معتقدند سینمای کریستوفر نولان نوجوانپسند است و از نوجوانپسندبودن به عنوان عیب یاد میکنند! آنهایی که معتقدند او از فرم پیچیدهنما بهره میگیرد تا سرپوشی بگذارد بر مفاهیم سادهای که در پس فیلمهاش در جریانند. سعی میکنم کوتاه توضیح دهم اینگونه نیست و سینمای او پر از المانهاییست که برای سینهفیلها اقناعکننده جلوه میکند.
در نخستین مواجهه با هر فیلمی ابتدا سعی میکنیم درکی از مختصات داستانی – روایی آن به دست بیاوریم. داستان دربارهی چیست؟ این نخستین سوال ما در مواجهه با آثار سینماییست. اتهام نولان این است که او در پس پلاتهای پیچیده دنبال گفتن حرفهای ساده است گرچه این ادعا در ابتدا درست مینماید اما باید از زاویهی دیگری نگاه کرد.
کافیست یک بار به فیلم های محبوب نولان (روی هشتگ بزنید) نگاه کنید: او و برادرش جاناتان، به عنوان دست راست او در نگارش فیلمنامه، وامدار سینمای کلاسیک از حیث شخصیتپردازیند. قصههایی با جوهرههای یک خطی که در روایت و پیشبرد پلات مدرن شده. نولان مثال نقض جملهی معروف هنری جیمز است که پلات یعنی شخصیت و شخصیت یعنی پلات.
از سوی دیگر تقلیل سینمای نولان تنها و تنها به قصهگویی، نادیدهانگاشتن جنبهایست که او در تمام این سالها تلاش کرده آن را بیشتر رعایت کند: سینما بودن. لحظهای چشمانتان را ببندید و فیلمهای او را به یاد بیاورید. چند پلان آیکونیک در ذهنتان نقش میبندد؟ بگذارید کمی کمکتان کنم. صحنهی پایانی «سرآغاز / Inseption»، لحظهی گریستن متیو مککاناهی در «میانستارهای»، سکانس غرقشدن سربازان و آتشگرفتن دریا در «دانکرک» و … در هر فیلم نولان پلانی هست که بیرون از قصه میایستد. بیرون از قصه ایستادن ممکن نیست مگر با کارگردانی درست و احترام به سینما. آندره مالرو مینویسد: «هر فیلمی که ساخته میشود باید به دفاع از سینما برخیزد.». فیلمهای نولان همگی به دفاع از سینما برخواستهاند. او شوالیهی سینماست.
نوشتهی عرفان شفیعپور
در کنار مطالعهی مولفههای سینمای کریستوفر نولان ببینید:
A guide for the films of Christopher Nolan
1. Gothic Worlds with Manipulated Time
2. Conflicted Men in Suits Often in Aquatic Peril
3. Contrasting Psychological Themes: Order Vs. Chaos, Dreams Vs. Reality, Identity Vs. Self Deception
4. Large Format & IMAX Cinematography with Mind Bending Visuals And Practical Special Effects
5. The Arc Shot
6. And Always a Steady Hand
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
آرتتاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران
انتخاب سردبیر
یادداشت سردبیر آرتتاکس دربارهی سه سریال برتر ۲۰۱۹

نوشتهای از خسرو نقیبی به بهانهی پایان یافتن سال میلادی دربارهی سه سریال برتر ۲۰۱۹ : خانم میزل شگفتانگیز، فلیبگ و بازی تاجوتخت
۳. خانم میزل شگفتانگیز
– فصل دوم –
فصل دوم سریال خانم امی شرمن-پالادینو با زوج رؤیایی ریچل برازناهان و الکس بورستین جلوی دوربین در تکمیل فصل اول و البته گامی به پیش برای مجموعه بود. اینجا سریال از زوج ناهمگون «زن خوب – زن لاتِ» فصل اول گذر میکند و به تمام شخصیتهای مکمل بهدردخوری که ساخته، هویت و داستانی تازه میدهد. در رأس و برگ برنده، داستان مجزا و جذابی که برای زوج پدر و مادر میریام یعنی ایب و رز وایزمن از پاریس تا نیویورک نوشته میشود و به جذابترین بخشهای این فصل تازه منجر شده است. باقی دلایل، همانهاییست که در فصل نخست هم از آنها صحبت کردیم. خانوادهی سنتی آخر دههی پنجاه نیویورکی در گذر از سنت به مدرنیته که شباهتهای زیادی با ساختار خانوادههای ایرانی دارد و از این باب شوخیهای سریال بهشدت برای تماشاگر ایرانی قابل فهم است، روند پیشرفت شخصیت در یک صنعت نیویورکی (استندآپ کمدی؛ که تازه به ایران این سالها رسیده و از این بابت تروتازهگیاش برای آن مقطع امریکا، به تروتازهگی امروزش برای ما بدل شده) و البته خودیابی یک زن در جامعهای رو به پیشرفت، که هم مد روز است و هم چندان به جریانهای مد روز وقعی نمینهد و کار خودش را در داستان میکند.
۲. فِلیبگ
– فصل دوم –
برخلاف فصل نخست و شوخیهای پراکنده و رودستهای داستانی گاه کارا و گاه غیرضروری، فصل دوم سریال فِلیبگ با آن ملودی تکرارشونده، بیشتر شبیه یک فیلم سینمایی تقطیعشده است که از یک نقطه آغاز میشود و پایانش دقیقن پاسخ به آن نقطهی حرکت اول است. بیشتر از فصل نخست، اینجا فیبی والر-بریج بر قابلیتهای خودش در میمیک و شوخی تسلط دارد و دقیقن میداند کجا باید به دوربین نگاه کند و کجاها با کوچکترین اشارتی میتواند تماشاگر را به همراهی با خود وادارد. خط داستانی، رابطهی عاشقانه با کشیش، بدهبستان با نامادری (چهقدر این اولیویا کولمن درجه یک است!) و البته بالا و پایین رابطهی خواهرانه همه برگ برندههای این فصل فِلیبگ (در قیاس با فصل اول) است؛ و افسوس بزرگ، توقف ساخت ادامهی آن، که خانم والر-بریج فعلن اعلام کرده قصدی برای آن ندارد.
۱. بازی تاج و تخت
– فصل هشتم –
از سه سریال برتر ۲۰۱۹ بیشتر ببینید: صفحهی اختصاصی سریال بازی تاجوتخت در آرتتاکس
نقطه پایان سریال بزرگ قرن، برخلاف آنچه از آن انتظار میرفت و مخاطبان میخواستند، دایرهای را بست که از قسمت نخست بنا کرده بود؛ بدون هیچ باجی به تماشاگرش. درواقع سریال از دست رفته در فصلهای ششم و هفتم که همهچیز را قربانی بهدست آوردن دل مخاطب کرده بود، در فصل آخر در یک جاهطلبی فرمی از سوی خالقانش، در قالب ۶ فیلم سینمایی، شش داستان اصلیاش را خاتمه داد و در برخی از این فیلمهای سینمایی، تماشاگرش را میهمان ضیافت بصری هولناکی کرد که نه در تلویزیون، که در سینما هم مشابه چندانی نداشت. فصلهایی به مدد ایستادن میگوئل سپوچنیک پشت دوربین، که خشونت شاعرانهی ویژهی سریال را به کمال رساند. بنابراین برخلاف آنچه منتقدان و مخاطبان دوآتشهاش خواستند القا کنند (چون پیش از پخش تصمیمشان را گرفته بودند که بگویند نه، این پایان مورد علاقهی ما نیست!)، معتقدم این کاملترین و درستترین پایان برای سریالی بود که حدود یک دهه تماشاگر را درگیر خودش کرد و آنها را به نوشتن تئوریهای مختلف برای وارث تاجوتخت واداشت و درنهایت همان کاری را کرد که از اول قرار بود. کافیست برگردید و فصل اول را نگاه کنید: به جان اسنو و دنریس در همان نخستین قسمت و تأکیدهایی که سازندگان از همانجا آغاز میکنند و وعده میدهند یکی برای نشستن بر تخت از هیچ خشونتی فروگذار نخواهد کرد تا میراث پدر مجنونش را به دست آورد؛ و دیگری، که توان کشتن بچه گرگی را هم وقتی دلیلی نداشته باشد، در خود نمیبیند
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
آرتتاکس را در تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران
محبوبترینها
- آنونس3 ماه پیش
تریلر جدید سریال «وانداویژن» – جدیدترین اثر از جهان مارول | WandaVision Official Trailer
- خبر2 ماه پیش
گلشیفته فراهانی و ترلان پروانه در جمع صد زن زیبای سال ۲۰۲۰ | the Most beautiful Women: Golshifteh Farahani 51st, Terlan Parvaneh 88th
- سینمای جهان3 ماه پیش
آماندا سایفرد از فیلم «منک» دیوید فینچر میگوید | Amanda Seyfried talking about David Fincher’s Mank
- تلویزیون3 ماه پیش
زندیا و سم لوینسون از اپیزود پیشدرآمد فصل دوم سریال «سرخوشی» میگویند
- خبر2 ماه پیش
سودربرگ قسمت دوم شیوع را میسازد | Steven Soderbergh Working on ‘Philosophical’ Sequel to Contagion
- آنونس2 ماه پیش
در آستانه انتشار قسمت نخست ببینید: نخستین تیزر ملکه گدایان | The first Trailer of the The Queen of The Baggers
- سینماآرت2 ماه پیش
در چهل سالگی فیلم «گاو خشمگین» ببینید: مرور لحظات خاطرهانگیز یک فیلم کالت
- آنونس3 ماه پیش
تریلر فیلم اکشن «تیرانداز» با بازی لیام نیسون | The Marksman Official Trailer
مهدی کرمی
2020/08/09 در 11:55
سلام. در شمارۀ 100 مجلۀ “24” یادداشتی از آقای نقیبی خواندم دربارۀ عشق به فیلم ها و سینما. آن روزها 18 ساله بودم. 5 سال قبل از آن خود مجله یک بار نگاه من به سینما (و به زندگی) را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرده بود. و در آن شماره، یادداشت آقای نقیبی بود که این تقسیم بندی را از نو برای من انجام داد. حالا می دانم نباید از دوست داشتن فیلمی خجالت بکشم. از این که همزمان عاشق “مد مکس”، “رفتگان”، “پدرخوانده”، “استاکر”، “عیب ذاتی”، “تفریح با دیک و جین”، “جدایی…” و همۀ کارهای تارانتینو و مهدویان باشم. از این که بگویم در جهان این فیلم ها نفس می کشم. حالا می دانم برای دوست داشتن یک فیلم، نیازی نیست پنس و ابزار جراحی دستم بگیرم. این را مدیون شما هستم، آقای نقیبی. در پناه حضرت حق.
آرتتاکس
2020/08/09 در 14:32
خسرو نقیبی: سلام دوست من. خوشحالم کردی با این پیغام. اگر فقط برای چندنفر مثل تو سینما را دوستداشتنیتر کرده باشم یعنی در کارم موفق بودهام. از سینمایی که دوست داری لذت ببر.