با ما همراه باشید
فیلم سولاریس فیلم سولاریس

سینماآرت

سولاریس: فضای درون | نقد و بررسی سومین ساخته‌ی آندری تارکوفسکی

ترجمه‌ی اختصاصی از آرت‌تاکس: در این مقاله به مناسبت زادروز آندری تارکوفسکی ، کارگردان شهیر روسی، به بررسی و نقد فیلم «سولاریس» و جایگاهش در سینمای او خواهیم پرداخت.

آندری تارکوفسکی: نابغه‌ی تنها

آندری تارکوفسکی به آن دسته‌ای از فیلم‌سازان (دریر، برسون، ویگو و تاتی) تعلق دارد که با مجموعه‌ی کوچک و متمرکزی از آثار، جهانی را خلق کردند. با این که او تنها هفت فیلم ساخت و ابتدا سانسورهای شوروی و سپس سرطان او را از پای درآوردند اما هر کدام از این فیلم‌ها به خواسته‌ی او برای شکستن سطح زندگی روزمره و یافتن معنای روحانی اصلی، برای التیام صدپارگی مادی هنر مدرن با ادغام آن با بعد ماورای طبیعی جامه‌ی عمل پوشانیدند. او برای رسیدن به این هدف سبک مونتاژ آیزنشتاینی را رد کرد و زیبایی‌شناسی‌ طاقت‌فرسایی را با برداشت‌های طولانی خلق کرد که به عقیده‌ی او بهتر می‌توانست حقایق پنهانی را که لحظات کوتاه و گذرای اجرا و بازیگری را می‌سازند آشکار نماید.

از آن‌جایی که تارکوفسکی اغلب به صورت نابغه‌ای تنها و فدا شده تصویر می‌شود، ما در این‌جا تلاش می‌کنیم او را در مقیاسی کلان‌تر و به عنوان شناخته شده‌ترین نسلی شگفت‌انگیز از کارگردانان، مانند لاریسا شِپیتکو، آلکسی ژرمن، آندری کونچالوفسکی، سرگئی پاراجانوف و اوتار یوسلیانی، که موجب رنسانسی درخشان ولی کوتاه‌مدت در سینمای شوروی شدند خواهیم دید. همه‌ی آنان با سانسور دست و پنجه نرم کردند.

در اوایل دهه‌ی ۱۹۷۰، تارکوفسکی که نتوانسته بود تأییدیه‌ی فیلم‌نامه‌اش (فیلم «آینه») را که بیش از حد شخصی و ابهام‌گرایانه دانسته شده بود به دست آورد، پیشنهاد کرد که اقتباسی سینمایی از «سولاریس» رمان استانیسلاو لِم را بسازد. او فکر می‌کرد که این فیلم احتمال بالاتری برای تایید شدن توسط کمیسارها داشت زیرا ژانر علمی تخیلی در نظر آنان «عینی‌تر» و قابل دسترس‌تر برای عموم بود.

ورود تارکوفسکی به عرصه‌ی جهانی

حدس او درست از آب درآمد و «سولاریس» (۱۹۷۲) توانست برنده‌ی جایزه‌ی هیئت داوران جشنواره کن شود. تارکوفسکی با مستقیم‌ترین و قابل دسترس‌ترین اثر خود وارد عرصه‌ی جهانی شده بود. «سولاریس» را به سختی می‌توان فیلمی جریان اصلی دانست. این فیلم کمتر به برداشت‌های طولانی متکی بوده و نقش تکیه‌گاه حرفه‌ی کاری تارکوفسکی را بازی می‌کند.

پشت سر او اولین فیلم تاثیرگذارش «کودکی ایوان» (۱۹۶۲) و اولین شاهکار حماسی‌اش «آندری روبلف» (۱۹۶۶) قرار دارند. و «آینه» (۱۹۷۵، اثری به غایت زیبا و تجربی و بله، شخصی و ابهام‌گرایانه) و «استاکر» (۱۹۷۹، اثری عالی، چالش‌برانگیز و غمگین) و در نهایت «نوستالژیا» (۱۹۸۳) و «ایثار» (۱۹۸۶)، دو اثر تغییرناپذیر، غنایی و آرامش‌بخشی که او در تبعید ساخت، در پیش روی او بودند. او پس از مدت کوتاهی از اتمام آخرین فیلم خود در پنجاه و چهار سالگی درگذشت.

در کنار مطالعه‌ی بررسی فیلم سولاریس بخوانید:

چرا کوبریک به سراغ فیلم پرتقال کوکی رفت؟

سولاریس: ضد یا همتای ادیسه‌ی فضایی؟

ما می‌دانیم که تارکوفسکی «۲۰۰۱: ادیسه‌ی فضایی» (۱۹۶۸) کوبریک را دیده بود و از آن به دلیل سرد و سترون بودنش خوشش نیامد. رسانه باعث شد تا به روال جنگ سردی که در جریان بود، این کارگردان اهل شوروی اراده‌ی خود را صرف این کند تا یک «ضد ۲۰۰۱» بسازد و البته تارکوفسکی شخصیت‌هایی به شدت منحصر به فرد و درام انسانی پرشورتری نسبت به کوبریک را محور اصلی فیلم خود قرار داد.

با این حال، با نگریستن به گذشته متوجه می‌شویم که این دو شاهکار بیش‌تر از این که متضاد یک‌دیگر باشند، از یک خانواده‌اند. هر دو روایت خود را به صورتی آرام و کند به پیش می‌برند و وقت زیادی را صرف گشت و گذار در صحنه‌های فضایی می‌کنند. هر دو میزانسنی پرده عریض دارند که  کمال هدایت هنری را نشان می‌دهند و هر دو حال و هوایی اسرارآمیز را ایجاد می‌کنند که توضیحات بی‌شماری را به سوی خود فرامی‌خوانند.

سوگواری بر مزار انسان آینده

«سولاریس» اما برخلاف «۲۰۰۱» با سوگ اشباع شده است و این سوگ فیلم را پیش از آن که حتی زمین را ترک کند با آن همراه است. در پیش‌درآمد پراحساس آن، ما شخصیت اصلی را که روانشناسی فضایی به نام کریس کلوین است می‌بینیم که چنان به نی‌های زیر آب خیره شده که گویی به طره‌های زنی غرق شده می‌نگرد. کریس که دوناتاس بانیونیس آرام و موقر، دونالد گلن روسی با آن ته‌ریش و موهای سفید زودرسش نقش آن را بازی می‌کند همیشه شوک‌زده به نظر می‌رسد و زندگی به خاطر اندوهی غیر قابل توصیف از وجود او رخت بربسته است.

پدر و عمه‌اش نگران رخوت اویند و او را بابت رفتار سرسنگین و کتابدار مآبانه‌اش سرزنش می‌کنند. فردای آن روز او برای ماموریتی به ایستگاه فضایی سولاریس برود، پروژه‌ای که روزگاری موفق بود و اکنون گم شده است. وظیفه‌ی او این است که مشخص کند آیا باید این ایستگاه تحقیقاتی را ببندند یا خیر. او برای این که آماده شود ویدیویی را از یک کنفرانس علمی درباره‌ی مشکلات سولاریس تماشا می‌کند (که به تارکوفسکی اجازه می‌دهد تا کهنگی و کرختی دیوان‌سالاری را دست‌مایه‌ی طنز قرار دهد).

به نظر می‌رسد که انسان‌ها تحت کنترل ماشین‌ها و تصاویر تلویزیون قرار گرفته و از طبیعتی که اطراف آن‌هاست جدا شده‌اند (مانند نی‌های زیر آب، اسب تروبرِد، سگ مزرعه). تارکوفسکی در نماهای ترسناک خود از آزادراه‌ها از نشان دادن هر چیزی به جز خودروهای معاصر نفرت دارد. درست مانند کاری که گدار در «آلفاویل» (۱۹۶۵) با ساختمان‌ها می‌کند. چرا بر جهان امروز رخت علمی تخیلی بپوشانیم وقتی آن آینده‌ی غریب مدت‌هاست که از راه رسیده؟

زنانگی ابدی

کریس در سولاریس با ایستگاه فضایی به هم ریخته و متروکی مواجه می‌شود که در آن تنها دو دانشمند به نام‌های اسنات و سارتوریوس حضور دارند که در خیالات خود به سر می‌برند. البته اگر دیوانه نشده باشند. همکاری که قرار بود با کریس ملاقات کند مدت‌هاست خودکشی کرده و برای او پیامی ضبط شده با این هشدار به جای گذاشته که مهمانان با «چیزهایی که به خودآگاهشان مربوط است» متوهم می‌شوند.

در همین حین، هری همسر فوت‌شده‌ی کریس در کنار او ظاهر می‌شود و لطافتی را که او تشنه‌اش بود نثارش می‌کند. کریس وحشت می‌کند و او را به درون کپسول فضایی هل می‌دهد و شلیکش می‌کند ولی هری دوم به زودی وارد می‌شود. این «زنانگی ابدی»، این وفاداری از روی وابستگی و آسیب‌پذیری از روی ترس، که متضاد شخصیت زن شهرآشوب است توسط ناتالیا بوندارچوک دوست‌داشتنی بازی شده است. هری دوم که متوهم شده است از ترس این که کریس او را دوست ندارد اکسیژن مایع می‌خورد و خود را می‌کشد. زمانی که هری سوم از راه می‌رسد، کریس برای رستگاری خود هر کاری می‌کند.

یافتن زمان در داخل زمان

«سولاریس» به ایجاد ژانری کمک کرد که مشخصه‌ی سینمای مستقل شد: درام سوگ و بهبود جزئی. تماشای این اثر ۱۶۶ دقیقه‌ای مانند تب کردن همراه با عرق کردن‌های شبانه و سرد شدن‌های ناگهانی است. تجربه‌های تارکوفسکی با سرعت یا به قول خودش «یافتن زمان در داخل زمان»، این بود که دوربین کریس را که خواب بود تعقیب کند تا با این کار لحظه منبسط شود و ما بتوانیم وارد رویای او شویم. درست مانند «هجوم ربایندگان جسم» (۱۹۵۶) سیگِل، خوابیدن به معنی پذیرفتن خطر دیدار با سوکوبوس[۱] است. این بار اما خطر از سوی آسیبی که او ممکن است به قهرمان داستان برساند نمی‌آید. وحشت واقعی در اجبار به تماشای نابود کردن کسی که دوستش دارید به دست خود نهفته است. فیلمی که بیش‌ترین شباهت را از نظر درون‌مایه به «سولاریس» دارد «۲۰۰۱» نیست بلکه «سرگیجه» (۱۹۵۸) هیچکاک است: ناتوانی مرد در محافظت از زن، تغییر ظاهرهای چند باره یا «احیاهای» معشوق و ناگزیری از تکرار خطاهای گذشته.

در کنار مطالعه‌ی بررسی فیلم سولاریس ببینید:

بررسی یک سکانس از فیلم سرگیجه

نوسان میان هستی و نیستی

توانایی اصلی فیلم در عذابی که عشق دوباره‌ی کریس به هری به او به تحمیل می‌کند و اراده‌ی برای انجام هر کاری برای حفظ او با وجود علم به غیرواقعی بودن او نهفته است. (درست مانند «اوگِتسو» (۱۹۵۳) میزوگوچی، این هم داستان عشق ورزیدن به ارواح است). نوسان میان نماهای رنگی و تک‌رنگ این ناپایداری هستی‌شناسانه را منتقل می‌کند در حالی که کنکاش قفسه‌ها و دیوارها با دوربین متلاطم نشان از صرع دارد. هری بلند با خود می‌اندیشد که آیا صرع دارد یا خیر و بعد می‌بینیم که بدن او به شکل وحشتناکی در آستانه‌ی بودن و نبودن پیچ و تاب می‌خورد. سکانس خیره‌کننده و آرامی که در آن کریس و هری دچار بی‌وزنی می‌شود تمثیلی بصری را از این مرز تعالی ارائه می‌دهد.

در همین حین تارکوفسکی بحث‌هایی قوی را درباره‌ی واقعیت، هویت، انسانیت و همدلی را که با ارجاعاتی به ستون‌های تمدن مانند باخ، تولستوی، داستایوفسکی، گوته، بروگل، لوتر و سروانتس تقویت شده‌اند چاشنی دیالوگ‌ها می‌کند. سانسورچی‌های شوروی که می‌خواستند این فیلم‌ساز «مفهوم خدا را از فیلم خود حذف کند» شاید با عدم حضور کلمه‌ی خدا در این فیلم نرم شده‌اند. ولی تارکوفسکی درون‌مایه‌ی استاندارد علمی تخیلی برقراری «ارتباط» فضانوردان با نوع دیگری از موجودات هوشمند را گرفت و آن را به ارتباط با الوهیت (اقیانوس این سیاره، توانایی‌های حسی‌ای که داریم) ارتقا داد.

«سولاریس» سودربرگ: ادای دین به تارکوفسکی

هم استانسیلاو لم اروپای شرقی و هم تارکوفسکی منتقد به آن چه سطحی بودن ژانر علمی تخیلی غربی می‌دانستند بودند و می‌خواستند تا این فرم را سرشار از عمق احساسی و فکری کنند. تارکوفسکی حجم زیادی از ساختار فیلم را از کتاب لم قرض گرفت ولی آن را بسط داد، دوباره مرتب کرد و به آن ابهام بخشید (جنبه‌ی مشکوک موفقیت تارکوفسکی این است که هدف روحانی او می‌تواند مطنطن و ساده‌انگارانه به نظر برسد و پیام‌های او نیز همیشه به سطح نماهای بصری خیال‌انگیزش نمی‌رسند.)

از قرار معلوم لم اهمیت آن‌چنانی به بازسازی مبهم اثر او توسط تارکوفسکی نداد و تا پیش از مرگش امیدوار بود تا استیون سودربرگ بازسازی دیگری خلق کند. نسخه‌ی سودربرگ که در آن جورج کلونی به عنوان نقش اول فیلم حضور داشت اثری از نظر فکر مقید، ساده و آرام‌گرفته‌ی رمان لم بود. سودربرگ قول داده بود تا پیوندی میان «۲۰۰۱» و «آخرین تانگو در پاریس» خلق کند اما فیلم نهایی فیلمی آرام و نه آن قدر احساس‌گرا بود.

همان گونه که تارکوفسکی می‌خواست تا کار کوبریک را معکوس کند ولی در انتها آن را بسط داد، نسخه‌ی سودربرگ هم چاره‌ای جز ادای دین به فیلم شکوهمند پیشین نداشت. این فیلم فرزندی خلف و پایانی فرویدی بر «سولاریس» تارکوفسکی بود که با تن دادن انحناهای تنگناهراسانه‌ی این ایستگاه فضایی به زیبایی باران خورده‌ی زمین، جزیره‌ی ما، و تماشای کریس که زانوان پدرش را در آغوش می‌کشد به پایان می‌رسد.

نویسنده: فیلیپ لوپاتی کرایتریون

مترجم: پویا مشهدی محمدرضا آرت‌تاکس

 

توضیحات:

[۱] سوکوبوس (به لاتین: Succubus) یک دیو لیلین به شکل مؤنث یا موجودی فراطبیعی در فولکلور است که به شکل زنی در رویای مردان و به منظور اغوا نمودن آن‌ها، معمولاً از طریق آمیزش جنسی ظاهر می‌شود.

 

از مجموعه تحلیل‌گران عصر ارتباطات بیش‌تر ببینید:

آرت‌تاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید

کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان

تک‌تاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینماآرت

کلمه از کریر، تصویر از بونوئل | گفت‌وگوی ژان کلود کریر درباره‌ی بونوئل و آثاری که خلق کردند

گفت و گوی ژان کلود کریر

برای اولین‌بار با زیرنویس فارسی اختصاصی ببینید: گفت و گوی ژان کلود کریر درباره‌‌ی مهم‌ترین آثاری که او را در تاریخ سینما جاودانه کرد

ژان کلود کریر فیلم‌نامه‌نویس و بازیگر فرانسوی بود. او هم‌چنین در چندین فیلم نیز بازی کرد. او سردبیر مجله‌ی فمی بود و در سال ۱۹۸۱ عضو هیأت داوران فستیوال کن. کریر در تنها تلاشی که برای کارگردانی صورت داد، در سال ۱۹۶۹ فیلمی کوتاه ساخت که توانست با این فیلم جایزه‌ی ویژه‌ی هیأت داوران کن را از آن خود کند. او فیلم‌نامه‌نویسی را ادامه داد و در این مدت با کارگردانانی بین‌المللی هم‌چون فولکر شلوندورف، وین ونگ، هکتور بابنکو، پیتر بروک، ژان پل راپنو، میلوش فورمن، فیلیپ کافمن، آندری وایدا، پاتریس شرو، ژان‌لوک گدار، فیلیپ دو بروکا، برتراند تاورنیه، ژاک دری و ناگیسا اوشیما هم‌کاری کرد.
با این حال کریر طولانی‌ترین همکاری را با لوییس بونوئل داشت. در ۹ فیلم‌نامه که شش تای آن‌ها به عنوان اثری از بونوئل ساخته شد. در این گفت‌وگو که به مناسبت درگذشت کریر برای نخستین‌بار با زیرنویس فارسی اختصاصی آرت‌تاکس منتشر می‌شود، او از «رؤیاهای بونوئلی» می‌گوید؛ طریقه‌ی سال‌ها هم‌کاری مشترک با فیلم‌ساز افسانه‌ای.

در کنار گفت و گوی ژان کلود کریر ببینید:

پایان آقای نویسنده | ژان کلود کریر در ۸۹ساله‌گی درگذشت

Jean-Claude Carrière was a French novelist, screenwriter, actor, and Academy Award honoree. He was an alumnus of the École normale supérieure de Saint-Cloud and was president of La Fémis, the French state film school. Carrière was a frequent collaborator with Luis Buñuel on the screenplays of Buñuel’s late French films.

از مجموعه تحلیل‌گران عصر ارتباطات بیش‌تر ببینید:

آرت‌تاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید

کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان

تک‌تاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران

ادامه مطلب

سینماآرت

در چهل سالگی فیلم «گاو خشمگین» ببینید: مرور لحظات خاطره‌انگیز یک فیلم کالت

فیلم گاو خشمگین

زیرنویس فارسی اختصاصی از آرت‌تاکس:‌ به مناسبت چهل سالگی فیلم «گاو خشمگین» ساخته‌ی ماندگار مارتین اسکورسیزی با بازی رابرت دنیرو، لحظات ماندگار این فیلم کالت را مرور خواهیم کرد.

در چهل سالگی فیلم «گاو خشمگین» ببینید:
مرور لحظات خاطره‌انگیز یک فیلم کالت + حقایقی که شاید ندانید

«گاو خشمگین» یک فیلم اقتباسی‌ست بر اساس کتابی اتوبیوگرافیک. رابرت دنیرو اولین‌بار سر صحنه‌ی «پدرخوانده ۲» کتاب را خواند. از شیوه‌ی نگارش کتاب خوشش نیامد اما شیفته‌‌ی کاراکتر جیک لاموتا شد. همان موقع کتاب را به مارتین اسکورسیزی که سر صحنه‌ی فیلم «آلیس دیگر این‌جا زندگی نمی‌کند» به کارگردانی مشغول بود نشان داد و امید داشت او کارگردانی فیلم را قبول کند. اما اسکورسیزی چندبار از ساخت این فیلم شانه‌ خالی کرد و گفت هیچ ایده‌ای ندارد که با این قصه چه کند!

اما چه شد که اسکورسیزی ساخت فیلم را قبول کرد؟ مارتی بزرگ در همان سال‌ها یک اوردز اساسی را تجربه کرد. نزدیکان اسکورسیزی تعریف می‌کنند از تمامی منافذ بدنش خون بیرون می‌زد و امیدی به زنده‌ماندنش نبود. با این همه به کمک رابرت دنیرو، اسکورسیزی به زندگی برگشت و اعتیاد را ترک کرد. حالا داستان جیک لاموتا برای مارتی رنگ‌وبوی شخصی گرفت. خودش می‌گوید: «هر بار که فیلم می‌سازید انگار در رینگ بوکس قرار دارید!»

اما ماجرا به همین سادگی‌ها نبود. کمپانی سازنده‌ی «گاو خشمگین» تمام تخم‌مرغ‌هایش را در سبد «اینک آخرالزمان» فرانسیس فورد کوپولا گذاشته بود. فیلمی که در گیشه شکستی خورد و کمپانی سازنده را دچار بحران کرد. اسکورسیزی دو سال قبل در فستیوال ترابیکا تعریف می‌کرد ما در میانه‌های فیلم‌برداری بودیم و نمایندگان کمپانی پیش من و دنیرو آمدند. ما با شور و حرارت از پروژه حرف می‌زدیم و آن‌ها نگران بودند که چرا فیلم سیاه‌سفید است. در نهایت تمام حرف‌ها آن‌ها از ما خواستند که ادامه بدهیم. بعدن فهمیدم نمایندگان آن روز آمده بودند تا به ما بگویند این پروژه باید کنسل شود. شور و اشتیاق ما باعث شد سکوت کنند. «گاو خشمگین» این‌گونه خلق شد.

 

از مجموعه تحلیل‌گران عصر ارتباطات بیش‌تر ببینید:

آرت‌تاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید

کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان

تک‌تاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران

ادامه مطلب

سینماآرت

یک قدم نزدیک‌تر به واقعیت: پشت صحنه فیلم «به سوی ستارگان» | Before & After Hollywood VFX Breakdown of Ad Astra

پشت صحنه فیلم Ad Astra

زیرنویس فارسی اختصاصی از آرت‌تاکس:‌ نگاهی به پشت صحنه و جلوه‌های ویژه‌ی کامپیوتری در فیلم «Ad Astra / به‌سوی ستارگان» به کارگردان جیم گری و بازی برد پیت

یک قدم نزدیک‌تر به واقعیت
پشت صحنه جلوه‌های ویژه‌ی فیلم Ad Astra

به سوی ستارگان یک فیلم علمی-تخیلی ماجراجویانه‌ست که علاوه بر ستارگان فیلم مشهور، کمپانی‌های جلوه‌های ویژه‌ی بزرگی هم در کار دخیل بودن. ام‌پی‌سی، متد استودیوز، مستر اکس، وتا دیجیتال و اینداستریال لایت اند مجیک، چند نمونه از این کمپانی‌ها هستن که همه با هم‌دیگه همکاری کردن تا این سفر فضایی بیش‌تر علمی به نظر برسه تا تخیلی.

مستر اکس: کمپانی مستر اکس مسئولیت مهم اولین صحنه‌ی فیلم رو بر عهده داشت؛ جایی که برد پیت، مک‌براید، در مداری نزدیک زمین روی یک آنتن هشتاد هزار فوتی کار می‌کنه و یه جریان قوی مرموز، اون رو پرتاب می‌کنه. برای این نما، قسمتی از آنتن عظیم برای استفاده سر صحنه ساخته شد تا برد پیت بتونه حالت تعاملی داشته باشه. تیم جلوه‌های ویژه برای مواد مورد استفاده از ایستگاه فضایی بین‌المللی الهام گرفتن و به این نکته دقت به خصوصی به خرج دادن که این مواد اون بالا ممکنه دچار چه تغییراتی شن و در عین حال، سعی کردن حس و حال آینده رو حفظ کنن.

ام‌پی‌سی: برای تمام سکانس‌های بلند شدن و فرود، کمپانی ام‌پی‌سی تعداد زیادی از ویدیوهای ناسا رو بررسی کرد. تمرکز اون‌ها روی ابرهای گرد و غبار و دود انبوه بود تا شبیه‌سازی‌شون تا حد امکان به واقعیت نزدیک‌ باشه. یکی از بزرگ‌ترین چالش‌ها، نورپردازی بود. روی زمین و داخل یک اتاق، نور خورشید نور مصنوعی و نور منعکس‌شده وجود داره، اما در فضا، فقط یک منبع نور بزرگ و مستقیم وجود داره، در حالی که ذرات هوایی وجود نداره که نور رو پراکنده کنن و تعداد کمی جسم هستن که بخوان موجب انعکاس نور بشن. تیم ام‌پی‌سی باز هم باید سراغ آرشیوهای ناسا می‌رفت تا بتونه نورپردازی واقع‌بینانه‌ای ایجاد کنه و همین‌طور اثر خاصی رو تشکیل بده که نزدیک نقاط روشن حالت حلقه‌ای ایجاد می‌کنه.

ببینید: معرفی اختصاصی آرت‌تاکس از فیلم «Ad Astra / به‌سوی ستارگان»

Before & After Hollywood VFX Breakdown of Ad Astra

Ad astra is a science fiction adventure film that not only boasts big name movie stars but also big name VFX houses. MPC, Method Studios, Mr X, Weta Digital, Industrial Light and Magic to mention just a few, all collaborated together to make this journey through space seem more science, than fiction.

 

از مجموعه تحلیل‌گران عصر ارتباطات بیش‌تر ببینید:

آرت‌تاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید

کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان

تک‌تاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران

ادامه مطلب

محبوب‌ترین‌ها