نقد و بررسی فیلم «The Assistant / دستیار» به کارگردانی کیتی گرین نوشتهی عرفان استادرحیمی، برگزیدهی داوران بهعنوان رتبهی چهارم در مسابقه نقد آرتتاکس
نقد و بررسی فیلم «دستیار» ساختهی کیتی گرین | یک داستان ابرقهرمانی مدرن
برای صحبت راجع به «دستیار» میشود راه سادهتر را رفت و این فیلم را هم به دهها ساخته این سالها با محوریت ترندهای فمینیستی مد روز، جنبش Me too و نظایرش الصاق کرد. بیهیچ تمایزی؛ یک هیزم دیگر برای داغترکردن آتش سوزان این روزها! اما جدی که نگاه کنیم، اولین تلاش کیتی گرین مستندساز برای خلق یک درام بلند داستانی، بیش از اینهاست.
فیلم از همان ابتدا تکلیف خودش را با ما روشن میکند: این یک بررسی دقیق، صادقانه و باحوصله از زندگی یک روز یک انسان است. انسانی که از قضا یک زن است. از قضا در یک شرکت بزرگ کار میکند. از قضا تنهاست. پس گرین هم دوربین خودش را متناسب با همین متریال تنظیم میکند؛ با فاصله، آرام و متمرکز بر تجسم حس زیست در شرایط مذکور. خبری از قصه، دیالوگهای طولانی و اغراقهای رایج برای «نمایشی کردن» واقعیت خام نیست. واقعیت، سخت، زمخت و آزاردهنده، همانگونه که هست بر سر ما آوار میشود، چنان که بر سر جین.
البته که این به معنای خالیبودن فیلم از ویژگیهای مألوف یک اثر نمایشی نیست. بالعکس؛ گرین با هوشمندی و چیرهدستی، از طریق تنظیم ریتم فیلم در نگارش فیلمنامه و تدوین نهایی، اثری را که در یک رابطهی ارگانیک با شغل کاراکتر اصلیاش، در پی نمایش «ملال» هم هست، واجد کیفیتی درگیرکننده میسازد و مخاطب را تا پایان همراه میکند.
پس «دستیار» نه یک بیانیهی بیظرافت و فرصتطلبانهی دیگر برای سوارشدن روی موج ترندهای مد روز است، و نه دچار سوءتفاهم در مفهوم نمایش «ملال» در الگوی «برشی از یک زندگی»! درام پرجزئیات گرین در عوض، اتکای خود را روی طبیعت اخلاقی موقعیت کاراکتر اصلی قرار داده: آیا وضعیت غلطی که همه به آن عادت دارند، درست است؟ آیا «اجتنابناپذیر»بودن یک موقعیت، از مسئولیت اخلاقی فرد در قبال آن میکاهد؟ آیا اصلن میشود به چنین چیزی عادت کرد؟
این سؤالی است که جین در انتهای شب از خودش میپرسد. درست قبل از اینکه شرکت را ترک کند… پشت در اتاق رئیس. وقتی هر آن چیزی که در طول روز به شکل مذبوحانهای در حال تلاش برای جلوگیری از وقوعش بود، در حال رخ دادن است… به نظر میرسد همه جز او جواب سؤال را به خوبی میدانند. بعضی با موضوع شوخی میکنند، دیگرانی هم به او گفتهاند نگران نباشد چرا که او «سلیقهی طرف نیست» یا آن دختر «نهایتن بیش از همهی ما پیشرفت میکند».
بخوانید:نقد فیلم «دستیار» به قلم محمدحسین گودرزی | حسزدایی هوشمندانه
جین اما با هیچیک از اینها راضی نمیشود. عادت نمیکند. شاید چون دو ماه بیشتر نیست که به شرکت آمده. شاید زمان او را هم به یک قطعهی مناسب دیگر برای گردش این چرخ معیوب تبدیل کند… شاید هم او اساسن با این آدمها فرق دارد و این شرایط را تاب نخواهد آورد و فردای همان روز استعفا را تحویل آن مردک خواهد داد! تا آن زمان اما، جین باید به یک سؤال پاسخ دهد: اگر این بهایی است که باید برای بالارفتن در این فضا پرداخت (میزانسن درخشان پایانی اساسن راجع به همین است)، آیا او حاضر به پرداخت آن میشود یا نه؟…
اگر با یک فیلم متعارف هالیوودی طرف بودیم تکلیف روشن بود! درست که نگاه کنیم، مواد اولیه تهیهی یک درام عدالتخواهانهی تیپیکال مهیا است: فرد باوجدان در برابر سیستم فاسد. زن آگاه مبارز در مقابل نظام مردسالار ستمگر. از همانهایی که با زیرسؤالبردن نظام حاکم شروع میشود و بعد با تأیید کلیت ایدئولوژی مطلوب، به این نتیجهگیری میرسد که فقط بخشی از سیستم خراب بوده، که آن هم به لطف مسئولیتپذیری شهروندان عزیز آمریکایی، چیزی نیست که قابل حل نباشد! در بسیاری از بزنگاههای فیلم منتظریم که یک عمل قهرمانانه از کاراکتر اصلی ببینیم! بالاخره باید در یکی از آن پیامهای عذرخواهی، قبل از ارسال، یک «گور بابات!» اضافه کند! شب قبل از ترک شرکت یک لگد به در اتاق رئیس بزند، برود داخل، استعفا را پرت کند جلوی طرف، دست دختره را بگیرد و بزند به چاک! دیگر حداقل باید یک سخنرانی بیدارکننده به همراه حجم مقبولی از اشک و آه و ابراز تأسف که تحویل آن دو تا همکارش بدهد، نه؟!
فیلم کیتی گرین اما، متأسفانه/خوشبختانه، نه در واقعیت موازی داستانهای هالیوودی، که در همین جهان لعنتی که ما درش زندگی میکنیم اتفاق میافتد! جین (با بازی درخشان جولیا گارنر، که همزمان هم آسیبپذیر و شکننده و هم قابلاعتماد و مصمم به نظر میرسد) نه یک قهرمان شکستناپذیر یا شهروند نمونه، که یک انسان عادی است. نه ظاهر عجیبی دارد، نه حرف گندهای میزند. در قبال هر تلاشی هم که برای ایجاد یک تغییر جزئی در محیط کارش انجام میدهد، چیزی جز تحقیر و به خطر افتادن موقعیت شغلی، نصیبش نمیشود! در انتها هم کوچکترین توفیقی در دستیابی به اهدافش حاصل نمیشود. شکستخورده و پر از تردید، در جهت مخالف دوربین، تنها به سمت خانه راه میافتد و میرود. پس اصلن چنین موجود ترحمبرانگیزی را چرا داریم دنبال میکنیم؟ چه کیفیتی در جین هست که در بقیه نیست؟
اکت قهرمانانه در ترسیم دقیقی که گرین از جهان ما دارد، «اهمیتدادن» است! تمایز بنیادین جین با آن دو تا همکارش، با آن ظاهرن مشاور حقوقی که نزدش شکایتی میبرد، با آن خانمی که در آسانسور بهش یادآوری میکند که نگران نباشد و سایر کارکنان آن شرکت فیلمسازی، همین است! برای او مهم است که به زن رئیس دروغ نگوید. برای او مهم است که این شیوهی مناسبی برای انتخاب منشی نیست. برای او مهم است که چه بر سر آن دختر بسیار جوان میآید.
تراژدی عظیم نهفته در درام کیتی گرین همین است: ما در جهانی به سر میبریم که صرف اهمیتدادن به رویههای خارجازمسیرِ کسب منافع شخصی خودمان، ما را چنین ایزوله و تنها و عجیب میکند! ما را واجد کیفیتی میسازد که شخصیت اصلی یک فیلم باشیم! «سوپر پاور» جین، وجدان بیدار اوست! این یک داستان ابرقهرمانی مدرن است!
نوشتهی عرفان استادرحیمی
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
آرتتاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران