جیم کری ، کمدین نامآشنای سینما و تلویزیون در برنامهی میزگرد هالیوودریپورتر، در کنار ساشا بارون کوهن و دان چیدل از تجربهی بازیگری و احساس شخصیاش نسبت به این حرفه میگوید
در کنار دیدن نسخهی تصویری این گفتوگو، میتوانید نسخهی مکتوب این مصاحبه را مطالعه کنید:
جیم، تو گفتی که اگه نقش جف پیکلز چند سال قبل بهت پیشنهاد میشد براش آماده نبودی. چرا؟ و چی باعث شد که آمادگی پیدا کنی؟
تقلا کردنم برای حفظ کردن معصومیت، حفظ کردن اون شگفتی و نشونههای معنوی در جهانی که بیرحمه و تحت کنترل نیست. همینطور از نظر اندوه، این که وقتی اوضاع برات خیلی بد میشه چهطوری خودت رو سرپا نگه میداری و برای من همینطوری بوده. میدونم چه حسی داره.
در کنار این ویدیو، تحلیل فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک را با بازی جیم کری در اینجا ببینید.
فکر میکنم هیچ بازیگری نمیتونه از پس نقشش بربیاد، مگر اینکه اون نقش بازیگرش رو پیدا کنه. شما نقش پیدا نمیکنین، نقش شما رو پیدا میکنه. وقتی که آمادگیش رو داشته باشین، وقتی ازش اطلاع پیدا میکنین و همون حسها رو دارین. واسه همین من وقتی نقاشی میکنم، انگار دارم نقاشی میشم. وقتی مینویسم، انگار دارم نوشته میشم و وقتی نقش بازی میکنم، انگار با نقشم یکی میشم.
این نقش منه که داره حقیقت وجودم رو نشون میده. اون من رو پیدا میکنه. راستگویی و صداقت هیچوقت من رو ناامید نکرده و واقعن تا همین چند سال قبل ازش میترسیدم، تا اینکه به اشتراک گذاشتن احساسات و حقیقت درونیم رو آغاز کردم. انگار یه صدایی از درونم بهم میگفت که اگه حداقل هر سی ثانیه یه بار بامزهبازی درنیارم، فکر میکنن خودمو گرفتم یا خودشیفتهم و ازم بدشون میآد و با خودشون میگن: فکر میکنی کی هستی؟ من هیچوقت چنین عکسالعملی نداشتم.
ساشا بارون کوهن: میخوام ازت یه سؤالی بپرسم. جیم، استایل اجرای تو کاملن منحصربهفرده. هیچوقت کسی رو نمیبینیم که اینقدر از نظر فیزیکی تلاش کنه. مثل این میمونه که الکتریسیته آزاد بشه. برام جالبه که بدونم وقتی سر اجرا بودی، حالت روحیت باعث میشد حس کاراکترت هم عوض شه؟
راستش مثل گریز گسسته میمونه (نوعی اختلال روانی) انگار که بعدش تازه از خواب بیدار میشی. ولی نقش بازی کردن برای من عشقه، مثل رقص میمونه و من عاشق بازیگرهایی هستم که تمام توانشون رو به کار میگیرن. مثلن جیمز دین رو ببینین؛ اون مردی بود که همهچیز رو با تمام وجودش نشون میداد، فقط احساساتی نبود. اون خودِ احساس بود. داشت نابودش میکرد. همه چیز درونش بود.
من عاشق همینم واسه همین همیشه حس میکنم در حال نقاشی هستم و اغلب اوقات یه نقاشی انتزاعی یا آبستره. با این سبک آشنا هستم، استانیسلاوسکی رو میشناسم، مایزنر رو هم همینطور و میدونم که کدوم آثارشون برای من خوبن. از همونها استفاده میکنم، در عین حال انگار دارم نقاشی میکنم. بنابراین بهم نگین چرا دو تا چشم نمیشه یه طرف صورت باشن!
در کنار تماشای گفتوگوی جیم کری ببینید:
بن استیلر و بازیگران سریال فرار از دانمورا در میزگرد هالیوودریپورتر
اگه یه روز میتونستی ناشناس باشی چیکار میکردی؟ اگه یه روز هیچکس نمیشناختت؟
صادقانه بگم، فکر نمیکنم کارهایی که میکنم تفاوتی داشته باشه. خیلی وقته که دیگه برای راضی کردن بقیه کاری انجام نمیدم. واسه همین من توی دنیای خودم زندگی میکنم، مگه اینکه بخوام یه کاری کنم که بامزهس یا از سر عصبانیته. مشکلی ندارم که خود واقعیم باشم و وقتی جوابم نه هست، راحت میگم نه. فکر نمیکنم هیچ مسئولیتی در قبال راضی نگه داشتن بقیه داشته باشم.
البته با مردم نامهربون نیستم، من عاشق مردمم. ترجیح میدم باهاشون سلام و احوالپرسی کنم و حرف بزنم تا اینکه باهاشون سلفی بندازم. چون سلفیها دنیا رو متوقف میکنن، زندگی رو متوقف میکنن. میری یه لبخند میزنی و عکست توی اینستاگرام پخش میشه تا مردم به اشتباه حس کنن که بهت نزدیکن. بعضی وقتها استیو جابز رو تصور میکنم، همه کشته و مردهی اونن، ولی من فکر میکنم اون توی جهنمه و داره از دست شیاطینی که میخوان باهاش سلفی بگیرن فرار میکنه!