نسخهی مکتوب ۷۳سئوال مجله ووگ از زندیا دربارهی زندگی شخصی و کاریاش:
سلام! ممنون که قبول کردی بیام. میدونم چهقدر سرت شلوغه.
زندیا : خواهش میکنم، ممنون که اومدی
میخوام هفتادوسه تا سؤال ازت بپرسم.
زندیا : شروع کنیم!
میبینم که لیمو میچینی
زندیا : آره، میخوام لیموناد درست کنم. میخوای؟
البته! اولین سؤال؛ ریشهی اسمت چییه؟
زندیا : خب، داستانش طولانییه اما بر اساس یه کلمهس که به معنای شکرگزارییه.
خوبه. فکر میکنی چهطور پرورش پیدا کردی؟
زندیا : واقعی
وقتی بزرگ میشدی الگوت کی بود؟
زندیا : مادرم
امروز چی؟ عوض شده؟
زندیا : نه، هنوز هم مادرمه.
چرا؟
زندیا : چون اون یه معلمه. زندگیش رو وقف آموزش دادن کرده و واقعن ستایشش میکنم.
اولین چیزی که امروز صبح بهش فکر کردی؟
زندیا : به فین کردن فکر کردم! چون یه کم سرما خوردم. واسه همین مراقب باش!
فاصلهم رو حفظ میکنم… کاری که هر روز صبح بلااستثنا انجام میدی؟
زندیا : متاسفانه گوشیم رو چک میکنم
اما استون روبهروی دوربین مجلهی ووگ
منم همینطور. چی بیدارت میکنه؟
سگم، نون
چه بانمک! متولد برج سنبلهای؟
آره
کدوم خصوصیتت بیشترین شباهت رو بهش داره؟
نمیخوام منفی به نظر بیام، ولی یه کم زیادی کنترلگرم. فقط یه کم.
زندیا، همهمون همینطور نیستیم؟ کالیفرنیاییترین خصلتت چییه؟
زندیا : کالیفرنیاییترین خصلت من اینه که هنوز هم با دیدن برف هیجانزده میشم. فکر میکنم خیلی باحاله، چون معمولن ما کم برف میبینیم. شماها برف زیاد میبینین و براتون مهم نیست، ولی به نظر من جالبه.
کجا بهت احساس خونه بودن دست میده؟ کنار چه کسی حس میکنی خونهای؟
زندیا : فکر کنم سگم بهم احساس خونه بودن میده.
البته فکر کنم برای تو خیلی کم پیش بیاد، ولی اگه یه روز کامل مرخصی بودی چیکار میکردی؟
زندیا : هیچی. واقعن هیچکاری نمیکردم.
چهطوری ریلکس میکنی؟
زندیا : هیچی. شاید هری پاتر ببینم، واقعن هیچ کاری نمیکنم.
گفتگوی دنیل ردکلیف، بازیگر نقش هری پاتر، با مجلهی ووگ
این روزها چه کاری وقتت رو میگیره؟
زندیا : دارم سریال «شعف» رو تموم میکنم. این خیلی وقتم رو میگیره. همین دیشب فیلمبرداری داشتیم.
آره، سریالت حسابی سروصدا کرده.
زندیا : آره، خیلی بابتش خوشحالم.
در مورد جدا شدنت از دیزنی چی میتونی به ما بگی؟
زندیا : هم هیجانزدهم و هم ترسیدم. نمیدونم، باید بگم یکی از هیجانانگیزترین و سختترین کارهایییه که انجام دادم، که البته خیلی راضیام.
چی باعث شد جذب کاراکتر «رو» بشی؟
زندیا : راستش من از فیلمنامه خوندن متنفرم! این اولین باری بود که اینقدر سریع یه فیلمنامه رو میخوندم. یه سره به خوندن ادامه دادم. نمیدونم، فقط عاشقش شدم.
سختترین بخش بازی کردن این نقش چی بود؟
زندیا : من میفهمم که چهطوری ذهنش اینقدر کار میکنه، واسه همین از سم لوینسون که نویسنده و کارگردانمونه خیلی کمک گرفتم، چون در واقع اون خود «رو» هست. زندگی اونه، پس از خودش میپرسم.
امیدواری طرفدارانت از این سریال چه تاثیری بگیرن؟
زندیا : امیدوارم حسش کنن. نمیدونم… هرچی که هست امیدوارم حسش کنن.
وقتی میخوای در فضای مجازی چیزی رو به اشتراک بذاری تحت فشاری ؟
راستش عجیبه، ولی آره. تازگیها خیلی بیشتر اینطوری شدم که کمی برام عجیبه. اما یه قدم به عقب برگشتم و دیگه مثل قبلن فعال نیستم.
کامنتها رو میخونی؟
زندیا : راستش رو بخوای نه، مگر اینکه از طرف دوستام باشن، اونا رو میخونم.
با حرفهای منفی چهطوری کنار میآی؟
زندیا : سعی میکنم در ذهنم این رو داشته باشم که همه مشکلاتی دارن که ما ازشون بیخبریم. بیشتر دلم براشون میسوزه.
چه عاقلانه! فالوئرات ممکنه چه چیزی رو در موردت ندونن؟
زندیا : فکر میکنم بدونن، ولی من خیلی خجالتی و درونگرام.
باحالترین چیزی که از یه طرفدار یاد گرفتی چی بوده؟
زندیا :حسابی در جریانم میذارن، چه از لحاظ سیاسی چه از لحاظ اجتماعی. همیشه هم دستور زبان و املای من رو تصحیح میکنن. باشه بابا، فهمیدم دیکتهم داغونه!
مادرم در تئاتر شکسپیر کالیفرنیا کار میکرد، از وقتی دو سالم بود آنجا مسئول بود. مهارت بازیگریام را با کارهای شکسپیر تقویت کردم و کاراکتر موردعلاقهام از نمایشنامههای او، «ویولا» از «شب دوازدهم» است.
استایل شخصی خودت رو توصیف کن.
موضوع اینه که من استایل شخصی ندارم، فکر نمیکنم داشته باشم.
کدوم آیتم کمدت رو بیشتر از بقیه پوشیدی؟
احتمالن کفشهای کانورسم.
لوکسترین چیزی که استفاده کردی چی بوده؟
زندیا : داستانش خندهداره. به اولین نمایش یه فیلم رفته بودم. گوشوارههام خیلی بزرگ و خوشگل بودن. راستش رو بخواین فکر کردم بدلیان. فرداش یه مقاله چاپ شد که زندیا گوشوارههای میلیون دلاری انداخته! به «لا» گفتم: واقعن برام گوشوارهی یه میلیون دلاری انداخته بودی؟ گفت: آره، احتمالن. خلاصه بگم مال من نبودن، برشون گردوندم. دیگه اتفاق نمیافته چون خیلی استرسزا بود.
خوشاستایلترین آدمی که میشناسی؟
زندیا : لا روچ، استایلیست من.
اگه یونیفورم داشتی چه شکلی بود؟
زندیا : شلوار مشکی و تیشرت سفید.
سبک وینتیج یا طراحی خاص؟
وینتیج با طراحی خاص.
تقلب کردی. کتونی یا پاشنه بلند؟
زندیا : همین حالا کتونی، ولی پاشنه بلند خیلی دوست دارم.
بهترین خریدی که تا حالا کردی چی بوده؟
سؤالش سخته. نمیخوام جواب بدم.
اگه برگردی عقب کدوم لباست رو نمیپوشی؟
زندیا : راستش از هیچکدوم نمیگذرم، چون تک تکشون بهم کمک کردن اعتماد به نفسم رو پیدا کنم و بفهمم چی دوست دارم. بنابراین چیزی رو عوض نمیکنم.
فلسفهی زیباییت چییه؟
قانونی وجود نداره.
بدون کدوم محصول زیبایی پات رو از در بیرون نمیذاری؟
زندیا : ضد آفتاب.
بهترین توصیهی زیبایی که تا حالا شنیدی؟
زندیا : قبل از خوابیدن آرایشتون رو پاک کنین. جدی میگم، حتا اگه خستهاین انجامش بدین.
رنگ رژ مورد علاقه؟
قرمز.
آرایش برای همین الان؟
زندیا : راستش هیچی. وقتی کار نمیکنم هیچ آرایشی نمیخوام داشته باشم.
آرایش غلیظ چشم یا لب؟
زندیا : چشم.
میدونم که برای مراسمها معمولن خودت آرایش میکنی.
آره.
جدا شدنم از دیزنی، هم هیجانانگیز و هم ترسناک است. اعتراف میکنم یکی از هیجانانگیزترین و سختترین کارهاییست که انجام دادم و البته خیلی راضیام.
از کجا یاد گرفتی؟
زندیا : راستش من آرایشهای خیلی بدی داشتم و کلی میکآپ آرتیست عوض کردم. نکتههای خوب رو از کار هر کدوم یاد گرفتم و یاد گرفتم خودم انجامش بدم…
اینکه خودت آرایش کنی مثل کارهای تئاتر قدیمییه.
آره البته.
شنیدم که مهارت بازیگریت رو با کارهای شکسپیر تقویت کردی؟
آره، مامانم در تئاتر شکسپیر کالیفرنیا کار میکرد، از وقتی دو سالم بود اونجا مسئول بود.
چند تا نمایشش رو دیدی؟
همهشون رو، چند بار.
کاراکتر محبوبت در بین کارهای شکسپیر؟
شاید «ویولا» از «شب دوازدهم»
دیالوگ مورد علاقهت چی؟
اگر موسیقی غذای عشق است، به نواختن ادامه دهید!
خوشم اومد، بد نبود.
همه میدونن که نونی من رو دوست نداره. مامانم و دارنل رو بیشتر دوست داره.
سگت، نون، اکانت توییتر داره. درسته؟
آره، ولی جالبه که خودم ادارهش نمیکنم.
اگه میتونست همین الان توییت کنه، چی میگفت؟
احتمالن میگفت: شماها توی حیاط پشتی چیکار میکنین؟
اگه میتونستی به عقب برگردی، به زندیای سیزده ساله چی میگفتی؟
احتمالن میگفتم به حس درونیت اعتماد کن، چون همیشه درسته.
به هنرمندهای دیگه که دارن در همین سن مشهور میشن چی میگی؟
قراردادها رو درست بخونین. مهم نیست چهقدر خستهکننده باشن همیشه بخونیدشون.
جمله رو تموم کن. هالیوود آینده…
امیدوارم متنوعتر باشه.
رقص، بندبازی، هنرهای رزمی… شغلت نیاز به آمادهسازی بدنی زیادی داره. سختترین نقشی که براش آماده شدی چی بوده؟
اگه راستش رو بخواین «شعف»، چون گاهی وقتا نشون دادن احساسات سختتر از کارهای بدنییه.
سختترین بدلکاری که یاد گرفتی چی بوده؟
بندبازی خیلی سخت بود. مخصوصن برای کسی مثل من که ورزش نمیکنه.
وقتی با زک افرون روی فیلم شومن کار میکردین چند بار به هم برخورد کردین؟
خیلی. بذارین بگم که خیلی صمیمی شدیم.
زک افرون روبهروی دوربین مجلهی ووگ
در برنامهی جیمی فلن دیدم که انگار هیو جکمن بهت کمک کرده به ترست از ارتفاع غلبه کنی.
بهم گفت خفن. آره، لوگان به من گفت خفن! گرگنما به من گفت خفن!
صحنهی موردعلاقهت در آخرین فیلم اسپایدرمن چی بود؟
یه صحنهی بدلکاری بود که ما رو از زمین بلند میکردن، حدود صد فوت! بعدش رهامون میکردن تا تاب بخوریم. خیلی باحال بود.
در مورد همبازیهات، یعنی تام هالند و جیک جیلنهال، چی میتونی بگی؟
وقتی با همن انگار دیگه هیشکی وجود نداره!
قبل از شروع این پروژه طرفدار کمیک بودی؟
آره. اسپایدرمن همیشه ابرقهرمان موردعلاقهم بوده.
کدوم ویژگی کاراکتر ام.جی. به زندیا نزدیکه؟
نمیدونم، اینکه یه کم دوست داره تنها باشه و درونگراست.
منم همینطورم. چی باعث میشه خودت رو درونگرا بدونی؟
نمیدونم، فقط دوست دارم خونه بمونم و تنها باشم.
اگه قدرت فرازمینی داشتی اون چی بود؟
معلومه، تلهپورت. زندگیم خیلی راحتتر میشد!
آره، چون تو خیلی سفر میری.
خیلی.
سفری پیش رو داری؟
تور کنفرانس خبری اسپایدرمن هست که خیلی باحاله.
آره جالبه. راستی، کلاغها خبر آوردن که قراره بخشی از بازسازی یه فیلم خیلی مهم باشی! چی میتونی در موردش بهم بگی؟
میتونم بهت بگم، ولی بعدش باید بکشمت! نپرس که چرا با لهجهی نیویورکی گفتم.
خب، به جز بازیگری در حرفهت موسیقی رو هم به طور جدی دنبال کردی. همین الان نسبت به بازیگری حس تعلق بیشتری داری یا به موسیقی؟
نمیدونم، راستش همیشه جفتش رو دوست داشتم ولی نمیدونم، شاید الان بازیگری برام مهمتر باشه.
چه آهنگی رو همیشه برای خودت پخش میکنی؟
همین الان سولانج خیلی گوش میدم. بهم کمک زیادی کرده.
در یه مهمونی کدوم مهمتره؟ لیست آهنگها یا لباس؟
معلومه که لیست آهنگها! اگه موزیک بد باشه مهمونی خراب میشه. اینم بگم که اگه میخواین مهمونیتون بترکونه، آهنگ «ما اینطوری انجامش میدهیم» رو پخش کنین. هر دفعه کار میکنه.
دوست داشتی کدوم آهنگ رو خودت نوشته بودی؟
«آهنگی برای تو» از دانی هاتاوی.
بهترین کنسرتی که امسال دیدی؟
امسال کنسرت نرفتم، چون خیلی سرم شلوغ بود. ولی همهمون میدونیم بیانسه بهترینه.
بهترین نصیحتی که تا حالا شنیدی؟
وقتی زندگی بهت لیمو میده، لیموناد درست کن!
چه نصیحتی رو کاملن نشنیده گرفتی؟
این که از پس همهچیز برنمیآی. چون برمیآی! اگه احساس میکنی میتونی، پس میتونی.
زندیا، دوست داری برای چه چیزی شناخته بشی؟
شاید حرفم چرند به نظر بیاد، ولی دوست دارم آدم خوبی باشم.
اصلن هم چرند نیست. سه تا زن اسم ببر که شدیدن تحت تاثیر قرارت میدن؟
میدونم که زیاد اسمش رو میبرم، ولی بیانسه. و میشل اوباما و ریحانا.
زنهای بینظیری هستن زندیا، تو خیلی سخاوتمندی. چه چیزی رو از اعماق قلبت دوست داری؟
خیلی چیزها هستن که بهشون علاقه دارم. اینقدر که باید یه بحث جدا باشه. هر موقع برگشتی دوباره در موردش حرف میزنیم.
چه سؤالی رو همیشه ازت میپرسن که خوشت نمیآد؟
زندیا : با کی قرار میذاری؟
بگذریم. یکی از بیشترین درخواستها برای پرسیدن هفتادوسه سؤال برای تو بوده.
زندیا : عجب! مرسی.
دوست دارم بدونم تو میخوای هفتادوسه تا سؤال رو از کی بپرسی؟
زندیا : احتمالن همین سه تا زنی که ازشون اسم بردم، به علاوهی اپرا.
خب، متاسفم که این رو میگم ولی رسیدیم به سؤال هفتادوسوم.
زندیا : خدای من، خیلی زود گذشت!
آره همینطوره. برای همهی طرفدارهایی که منتظر این ویدیو بودن، دوست داری همین الان چه پیغامی بفرستی؟
زندیا : نمیدونم… فکر کنم فقط بگم ممنون. چون خیلی از اونها با من بزرگ شدن. هم سن من بودن و با خودم بزرگ شدن. ازشون ممنونم که در تمام این شرایط مختلف ازم حمایت کردن و بهم کمک کردن رشد کنم. ازشون متشکرم.
خیلی ممنونم زندیا ! عالی بود، خداحافظ!
خداحافظ!