با ما همراه باشید

نقد فیلم کاپیتان مارول ، به‌کارگردانی آنا بودن و رایان فلک در استودیو آرت‌تاکس با علی مصلح‌حیدرزاده

کاپیتان مارول: نجات‌دهنده‌ی جدید انتقام‌جویان

بسیاری انتظار دیدن فیلم کاپیتان مارول را کشیده‎اند که دلیل آن بسیار ساده بود: در پایان فیلم «انتقام‌جویان: جنگ بی‌نهایت» با یک بشکن تانوس نیمی از مردم جهان و ابرقهرمانان ناپدید شدند و ما صحنه‌ای را دیدیم که قرار است یک نجات‌دهنده از راه برسد. این نجات‌دهنده کسی نیست جز کاپیتان مارول.

در اصل ساخته شدن این فیلم قرار است واسط میان دو داستان سومین و چهارمین قسمت انتقام‌جویان باشد. این کاراکتر حضوری بسیار ناگهانی و خلق‌الساعه دارد و این موضوع کاملن خود را در فیلم نشان می‌دهد. این‌که کاپیتان مارول کیست و چه‌گونه خلق می‌شود، مبهم است. یعنی ما پس از دیدن این فیلم دو ساعته نیز متوجه نمی‌شویم که این کاراکتر نیرو را از کجا به‌دست آورده است.

کاپیتانی که جدی گرفته نشده است!

این فیلم از لحاظ داستانی، باورپذیری و قانع‌کننده بودن بسیار لنگ می‌زند. سازندگان نیز می‌دانستند که حداقل اولین فیلم کاپیتان مارول قرار نیست جدی باشد. درواقع یک چیزی ساخته‌اند که این کاراکتر وارد چهارمین قسمت انتقام‌جویان شود و نقشش را ایفا کند. به همین دلیل همه‌چیز فیلم کلیشهای به‌نظر می‌رسد من جمله بدمن فیلم با بازی جود لاو. کاراکتر منفی فیلم هرچند که به ظاهر مثبت است و استاد و مربی کاراکتر اصلی محسوب می‌شود، کاملن مشخص است که طی یک روندی تبدیل به شخصیت بد قصه خواهد شد.

فلاش‌بک‌های بی‌ربط

فلاش‌بک‌هایی که از گذشته‌ی این کاراکتر، با بازی بری لارسون، نشان داده می‌شود، بسیار مبهم می‌ماند. تصاویر مبهمی که با بازگشت او به کره‌ی زمین و با آدم‌هایی که می‌شناخته روبه‌رو می‌شود، ارتباط معنایی برقرار نمی‌کند. این تصاویر می‌توانستند هرچیز دیگری باشند و به کاراکتر فعلی و قدرتش ربطی ندارد. از همه‌ بدتر این است که ما ریشه‌ی قدرت این کاراکتر را نمی‌فهمیم. در تمام داستان‌های ابرقهرمانانی مارول، من جمله کاپیتان آمریکا، آیرون‌من، اسپایدرمن و دیگر شخصیت‌های جدید، حداقلی از منطق را شاهد هستیم و برای نحوه‌ی به‌دست آوردن قدرتشان زمینه‎‌چینی شده است. اما در این فیلم به‌طرز شتاب‌زده‌ای قصه‌ای سرهم‌بندی شده تا ابرقهرمان جدیدی بسازند و او را برای ورود به این دنیای سینمایی آماده کنند.

بیداد بی‌منطقی

نقش کاپیتان مارول را بازیگری مشهور بازی می‌کند که چندسال پیش جایزه‌ی اسکار را کسب کرده. من خودم مدل بازی، چهره و خصلت سرد بری لارسون را می‌پسندم اما به‌نظرم برای این کاراکتر مناسب نبوده. زیرا سردی چهره‌ی این بازیگر باعث شده این ابرقهرمان سمپاتیک نباشد و چون فیلم قصه‌ی درستی به‌لحاظ دراماتیک ندارد، ازجایی باید بپذیریم که در مرحله‌ی اول این شخصیت را بیگانگان دزدیده‌اند و او را تعلیم داده‌اند. سپس در مرحله‌ی دوم، طی یک حادثه‌ای دیگر که از قبلی بی‌منطق‌تر است، قدرتی کسب می‌کند و در سومین مرحله، تحولی در آخر قصه رخ می‌دهد که با تلفیق نیروهایی که در دو مرحله‌ی قبلی کسب کرده، نیرویی بسیار خارق‌العاده به‌دست می‌آورد.

گم‌گشته میان انتقام‌جویان

مجموعه‌ی این اتفاقات پیش می‌آیند و دارای هیچ معنی خاصی نیستند. البته مانند همه‌ی فیلم‌های مارول سکانس‌ها و صحنه‌های جالبی دارد که بهترین آن‌ها درگیری در مترو با بیگانه‌ای‌ست که خود را در قالب پیرزنی نحیف درآورده است. برخلاف سایر آثار مارول، این فیلم از این‌گونه سکانس‌ها به‌اندازه‌ی کافی ندارد که تماشاگر شاهد سکانس‌های زدوخورد و درگیری‌هایی توأم با طنز باشد. در حقیقت کاپیتان مارول را این‌گونه می‌توان تحلیل کرد که تنها برای وصل سومین و چهارمین قسمت‌های انتقام‌جویان ساخته شده است. پس از پایان تیتراژ نیز انتظار ابرقهرمانان انتقام‌جویان برای ورود کاپیتان مارول هستند.

به‌نظر می‌رسد که کاپیتان مارول تنها یک پله محسوب می‌شود. البته با توجه به اتفاقات رخ داده در قسمت چهارم انتقام‌جویان، متأسفانه قرار است کاپیتان مارول یکی از ستون‌های جدید دنیای سینمایی مارول باشد. با توجه به این شرایط تنها می‌توان امید داشت که قصه‌های بهتری برای این شخصیت نوشته شود و منطق اصولی‎تری برای کاپیتان مارول در نظر گرفته شود چراکه احتمالن بار زیادی از جهان مارول روی دوش کاپیتان مارول قرار بگیرد.

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

راهنمای فیلم

نقد فیلم طلا | فیلم‌نامه‌ی سهل و ممتنع، اجرای سهل و ممتنع

نقد فیلم طلا

اختصاصی از آرت‌تاکس: نقد فیلم طلا به نویسندگی و کارگردانی پرویز شهبازی در استودیو آرت‌تاکس با خسرو نقیبی

نقد فیلم طلا از نگاه خسرو نقیبی

سردبیر آرت تاکس درباره‌ی تازه‌ترین اثر پرویز شهبازی معتقد است؛ «طلا» بیانیه‌ای علیه سینمای اجتماعی‌نمای این سال‌هاست؛ فیلمی با فیلم‌نامه‌ی سهل و ممتنع و اجرای سهل و ممتنع.

معرفی فیلم طلا

پرویز شهبازی با «نفس عمیق» خود را به عنوان کارگردانی کاربلد معرفی کرد و از همان فیلم تا امروز دغدغه‌های متفاوتش درباره جوانان را به تصویر کشیده است. شهبازی چه در مقام کارگردان و چه در مقام فیلم‌نامه‌نویس به زندگی جوان‌هایی می‌پردازد که سرگشتگی و آشوب، دوراهی‌های نفسگیری برایشان ساخته است. «مالاریا» داستان جوان‌هایی است که تلاش می‌کنند به یک غریبه کمک کنند و «دربند» داستان زندگی دختران جوانی را به تصویر می‌کشد که در تلاشند تا خود را بشناسند.

در کنار تماشای نقد فیلم «طلا» ببینید:

نشست خبری فیلم طلا

شهبازی که امسال را پرکارتر از سال‌های پیش گذرانده، فیلمنامه‌نویس «سال دوم دانشکده من» است که بازهم داستان یک گروه از دختران دانشجوست که به سفری دانشجویی می‌روند. در «سونامی» به عنوان مشاور میلاد صدرعاملی حضور داشت و هفتمین فیلم خود با نام «طلا» را به جشنواره فیلم فجر فرستاده است.

خلاصه فیلم طلا

داستان آن درباره جوان‌هایی است که قصد راه‌اندازی یک رستوران را دارند اما پدر یکی از آنها می‌میرد و مقداری پول هم ناپدید می‌شود. هرچند تم فیلم تا اندازه‌ای آشناست اما اولین واکنش‌ها به فیلم «طلا» خبر از موفقیت فیلم برای جذب مخاطب می‌دهند.

بازیگران فیلم طلا

نگار جواهریان، هومن سیدی، طناز طباطبایی، هدی زین‌العابدین، احترام برومند و مهرداد صدیقیان بازیگران این فیلم هستند.

در کنار تماشای نقد فیلم «طلا» ببینید:

معرفی فیلم طلا

 

از مجموعه تحلیل‌گران عصر ارتباطات بیش‌تر ببینید:

آرت‌تاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید

کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان

تک‌تاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران

ادامه مطلب

راهنمای فیلم

پیشنهاد سریال: پس از زندگی | غم از نگاه یک کمدین

نقد سریال پس از زندگی

نقد سریال پس از زندگی ، با بازی، نویسندگی و کارگردانی ریکی جرویس، در استودیو آرت‌تاکس با علی مصلح‌حیدرزاده

علی مصلح‌حیدرزاده سریال «پس از زندگی» را اثری کم‌یاب در میان ساخته‌های چند سال اخیر تلویزیون می‌داند و در نقد سریال پس از زندگی می‌گوید.

در کنار نقد سریال پس از زندگی ببینید:

نقد فیلم‌ استن و اُلی | دوگانه‌ی عشق و نفرت

غم از نگاه یک کمدین

سریال After Life یا «پس از زندگی»، سریالی کمدی‌ست که شبکه‌ی نت‌فلیکس، تولید و پخش آن را برعهده دارد. ریکی جرویس، کمدین مشهور بریتانیایی و مجری چند دوره‌ی گلدن گلوب، بازیگر نقش اول، نویسنده و کارگردان سریال است. ژانر اصلی این سریال کمدی‌ست اما نکته‌ی قابل‌توجه آن است که به مفاهیم تلخ، سیاه و گزنده‌ای می‌پردازد که مهم‌ترین آن مرگ و فقدان است.

سریال روایت‌گر داستان یک روزنامه‌نگار در یک روزنامه‌ی محلیِ شهری کوچک در بریتانیاست، که همسرش را از دست داده و شعارش «می‌خواهم خودم را بکشم و نمی‌خواهم زنده باشم» است. او نتوانسته که با مسأله‌ی بیماری و مرگ هسرش کنار بیاید و این کش-‌مکش درونی تبدیل به مجموعه‌ای از کنش‌ها و واکنش‌ها با دیگران شده. من جمله همکارهایش در روزنامه و مردمی که در این شهر کوچک زندگی می‌کنند.

مانیفست خودکشی

این کاراکتر، بسیار شرور و دوست‌نداشتنی جلوه می‌کند، زیرا تک‌تک جملاتی که بیان می‌کند، در راستای آزار دادن دیگران است. مانیفست و عقیده‌ی او به این گونه است که هیچ‌چیزی برای من مهم نیست و هرگونه که دلم بخواهد با دیگران رفتار می‌کنم. ولی در این شش قسمت سریال که دیدن آن زمان زیادی از ما نمی‌گیرد، به تدریج با سمت دیگر تونی جانسون، با بازی ریکی جرویس، آشنا می‌شویم و متوجه می‌شویم که چه رنج عمیقی را با خود حمل می‌کند.

در کنار نقد سریال پس از زندگی ببینید:

نقد فیلم‌ دله‌دزدها | دزدهای مسئولیت‌پذیر

همدلی با کاراکتری بددهن

هنر اصلی جرویس، به عنوان نویسنده و کارگردان، این است: او توانسته پس از گذشت دو قسمت فضایی ایجاد کند که بیننده با این کاراکتری تلخ، بددهن و حاضر جواب که هیچ خط قرمزی برای آزردن دیگران ندارد، همدلی و همدردی کند. صحنه‌های طنز سیاهی که خلق می‌کند، به ظاهر پیش پا افتاده هستند اما از دل آن‌ها دیالوگ‎ها و لحظاتی بیرون می‌آید که بسیار قابل لمس است و هر کسی که در زندگی فقدانی را تجربه کرده باشد، با آن صحنه‌ها ارتباط برقرار می‌کند. از طرفی دیگر این صحنه‌ها بسیار دراماتیک و ماهرانه نوشته شده است.

ما یک سری سکانس‌های تکراری در قسمت‌های مختلف این سریال داریم که مدام وجود دارند: رفتن او پیش روان‌شناس که از خود او آشفته‌تر به نظر می‌رسد، دیالوگ او در تحریریه‌ی روزنامه، دیالوگ او با خانمی مُسن در قبرستان و موقعیت‌هایی از این دست. این‌ها مدام در سریال تکرار می‌شود، به گونه‌ای که پس از یک یا دو قسمت، انتظار تکرار آن صحنه‌ها را داریم که از دل هر کدام‌شان یک موقعیت و مفهوم جدید بیرون می‌آید.

در کنار نقد سریال پس از زندگی ببینید:

نقد فیلم‌ اگر خیابان بیل می‌توانست سخن بگوید | سفید بد، سیاه خوب!

روان‌درمانی در ۱۲۰ دقیقه

در پس همه‌ی این موقعیت‌ها می‌خواهد نشان دهد که چه‌طور می‌توان با مرگ یک عزیز کنار آمد و کل سریال تبدیل به یک جلسه‌ی روان‌درمانی می‌شود. در قسمت ششم و پایانی فصل اول به‌طور ناگهانی همه‌چیز رو به خوبی و خوشی می‌رود و به یک پایان شیرین ختم می‌شود. وقتی این شش قسمت را پشت سر هم نگاه می‌کنیم، گویی واقعن به جلسات واقعی روان‌درمانی رفتیم و شاهد روایت واقعی یک آدم از فقدان و حس از دست دادن یک عزیز بودیم و پس از اتمام سریال، به جز قسمت پایانی که به نوعی جمع‌بندی محسوب می‌شود، یک حس تزکیه‌ی خوبی به آدم دست می‌دهد.

سریال کم‌یاب در سال‌های اخیر

گویی بیننده یک برش واقعی از زندگی یک انسان، شامل رنج‌ها، تردیدها و مشکلات درونی و بیرونی آدمی که بد نیست ولی به خاطر آسیب درونی‌اش تصمیم گرفته که بد، تهاجمی و آزاردهنده نشان دهد. این موارد بین سریال‌های کمدی چند سال اخیر، بسیار کم‌یاب است و به همین دلیل، سریال «پس از زندگی» یکی از بهترین سریال‌های جدید در بین خروجی‌های شبکه‎ی نت‌فلیکس و همه‌ی شبکه‎های تلویزیونی انگلیسی زبان ساخته شده.

ادامه مطلب

راهنمای فیلم

نقد فیلم شبی که ماه کامل شد | فیلمی که در جزئیات شکل می‌گیرد

نقد فیلم شبی که ماه کامل شد

نقد فیلم شبی که ماه کامل شد از نگاه گل‌بو فیوضی

 

از شبی که ماه کامل شد بیش‌تر ببینید:

گفت‌وگوی خسرو نقیبی با نرگس آبیار، هوتن شکیبا و پدرام شریفی در استودیو مولن‌روژ | لینک تماشا

گفت‌وگو با فیلم‌بردار و تدوین‌گر «شبی که ماه کامل شد» | لینک تماشا

معرفی فیلم | لینک تماشا

نشست خبری فیلم در کاخ رسانه‌ | لینک تماشا

فوتوکال فیلم | لینک تماشا

 

 

دیگر ویدیوهای ما از سی‌وهفتمین جشنواره‌ی فیلم فجر را در صفحه‌ی اختصاصی این رویداد در آرت‌تاکس ببینید

ادامه مطلب

محبوب‌ترین‌ها