فستیوال ونیز ۲۰۱۹: نقد فیلم Ema / اما از نگاه دیوید الریخ، منتقد ایندیوایر
«اما» فیلمی دیگر از پابلو لارائین پس از دو فیلم «نرودا» و «جکی» با بازی ناتالی پورتمن است. فیلمی که شاید همیشه داستانش را به شکلی معنادار و واضح نمیگوید اما هر کس که با آن بسازد، بینندهی یکی از پویاترین و شوکهکنندهترین فیلمهای امسال خواهد شد.
نمیتوان گفت فیلم از همان ابتدا مخاطب را درگیر میکند ولی کم کم به شما کمک میکند جلو بروید و راهتان را پیدا کنید و در عین حال هیچگاه شما را رها نمیکند. عدم گیرایی اولیهی فیلم را حتا میتوان به دودی تشبیه کرد که از لاشهی خودروی به آتش کشیده شده خارج میشود. ما کسی که آتش به پا کرده را میشناسیم؛ «اما»، رقاصی در اواخر دههی سوم زندگیاش است و اولین بار او را در خیابانهای سانتیاگو پیش از طلوع آفتاب، مسلح به آتشافکن میبینیم. حتا بنزینی در حال چکه کردن، اولین چیزی نیست که نظرمان را جلب میکند. موهای موجی کاملن دکلوره شدهاش، پیراهن طرح پلنگی و و عطشی مانند شاهینی که همه چیز را به چشم شکارش میبیند.
در کنار نقد فیلم Ema بخوانید:
تریلر فیلم The Laundromat / خانهی پولشویی | بازگشت سودربرگ به سینمای جریان اصلی
ولی بازیگر نقش اِما، ماریانا دیجیرولامو که چنان اجرای فراموشنشدنی و باشکوه ارائه میدهد که ممکن است چهرهاش تا ابد با این نقش پیوند بخورد، چندان نسبت به آنچه به نظر میرسد رها نیست. جزئیات واضح نیستند اما لارائین در نهایت پیرنگی نسبتن واضح به ما ارائه میدهد.
«اما» در مورد کسی است که بخش ارزشمندی از زندگیاش را از دست داده و تلاش میکند با نیروی محرک زندگی سیریناپذیرش، آنچه از دست داده بازیابد. البته فیلم برخلاف تصورات، غمانگیز نیست. در واقع، هیچ لحظهی غمانگیزی در فیلم وجود ندارد. «اما» یک درام اجتماعی غمناک در مورد مادری نیست که بخواهد راه و روش زندگی خود را تغییر دهد. «اما» انسانی وحشی و غیرقابل انطباق با محیط است؛ پرترهای از زنی جوان که حاضر نیست از خشمش بکاهد، او هیچ علاقهای به تغییر و تبدیل شدن به یک «دختر خوب» ندارد. بقیه باید تحت اختیار او باشند و تنها پسرش میتواند هر کاری که بخواهد، انجام دهد. «اما» میخواهد دنیا را از تصویر خودش بازسازی کند و اجرای آتشین دیجیرولامو به خوبی نشان میدهد او از پس چنین کاری برمیآید.
در کنار نقد فیلم Ema ببینید:
صفحهی اختصاصی آرتتاکس برای جشنواره فیلم ونیز ۲۰۱۹
لارائین هیچگاه توضیحی ارائه نمیدهد و حتا ممکن است برخی چارچوبهای اجتماعی برای بینندگان خارج از کشور شیلی نامفهوم باشند. اما داستان تمرکز اصلی فیلم نیست و کارگردان توجه بیشتری به غروبهای والپارائیسو، خیابانهای اشباعشده و میعان آب ساطع از آن داشته. فیلم بیشتر به لطف نیروهای عنصری و جریانهای احساسی جلو میرود. صحنهها بیش از پیش بردن روایت، تلاش میکنند فاصلهی میان قلبها و جسمها را کاهش دهند. در مقطعی از فیلم، «اما» میگوید که «آزادی آموزش میدهم» و این حرفها دروغ نیست. او میداند چگونه از مخمصهای که خود در آن گیر کرده، فرار کند ولی باید به بقیه نیز یاد دهد که همراه او بروند. این پروسه ممکن است در ابتدا خستهکننده باشد. ولی وقتی همهچیز جفت و جور میشود، انگار لارائین انرژی تازهای در دیجیرولامو تزریق کرده و فیلم شروع میکند به نشان دادن احساسات شخصیتش. صحنههای به شدت غیرقابل پیشبینی یکی پس از دیگری از راه میرسند و «اما» به پایان جادویی و جاهطلبانهی خود میرسد.
دیوید ارلیخ، منتقد ایندی وایر
مترجم: محمد تقوی