۰۶ترجمهی اختصاصی از آرتتاکس: نقد فیلم The Lighthouse از نگاه اوون گلایبرمن منتقد ورایتی به کارگردانی رابرت اگرز و بازی ویلیم دفو، رابرت پتینسون، والریا کارامن و …
نقد فیلم The Lighthouse / فانوس دریایی | دوئلی جانانه در پرتترین نقطهی دنیا
«فانوس دریایی»، دومین اثر به کارگردانی رابرت اِگِرز، درامی نفسگیر و برآشوبنده است که از منابع مختلفی الهام میگیرد، با این همه شبیه هیچکدام از منابع گوتیک، ماوراالطبیعه و … خود نیست. این فیلم که در دههی ۱۸۹۰ رخ میدهد و سرشار از صدای وزش مه و بادهای شدید و حماسی است، به صورت سیاه و سفید کمفروغ و تیرهای فیلمبرداری شده و از نسبت تصویر به شدت کهنهی ۱.۱۹:۱ (که شکل یک مربع تقریباً کامل است و فضایی مانند اولین فیلمهای صدادار به این فیلم میدهد) بهره میبرد.
همهی این موارد به هر اتفاقی که در فیلم رخ میدهد شفافیت غوطهورکنندهی عجیبی میبخشد. «فانوس دریایی» در جزیرهی متروکی پر از صخرههای دندانهدار سیاه رخ میدهد که در آن دریانورد پیری، که ویلم دفو نقش آن را بازی میکند و دیالوگهای خود را مانند ناخدا اِیهب مست (ارجاع دارد به رمان موبی دیک) ادا میکند، برای چهار هفته همراه با دستیار جدیدش، که رابرت پتینسون ابتدا با خودداری و گوشتتلخی و سپس با رفتاری تهاجمی و اهریمنوار آن را بازی میکند، به مراقبت از فانوس دریایی خواهند پرداخت.
در کنار نقد فیلم The Lighthouse ببینید:
نگاهی به پشت صحنهی فیلم The Lighthouse با رابرت پتینسون و ویلیم دفو
آنها تنها شخصیتهای فیلماند (البته اگر آن پری دریایی اغواگر با بازی والریا کارامَن را که در تعدادی از سکانسهای رویاوار فیلم حضور دارد به حساب نیاوریم) ولی این به این معنا نیست که این فیلم نوعی درام مینیمالیست است. اگرز به عنوان یک فیلمساز خود را یک ماکسیمالیست میداند. «فانوس دریایی» نوعی داستان ارواح است (روحها هم ممکن است خیالی باشند یا نباشند)، او این فیلم را به صورت داستانی نوستالژیگونه و اصیل از شرایط جانفرسا، وعدههای غذایی همراه با مستی در کنار نور شمع و کار فیزیکی بیرحمانه صحنهپردازی میکند. این فیلم همچنین مبارزهای دو نفره است که در آن هر دو نفر که تشنهی قدرت و رفاقتاند با هم گفتوگو و شوخی میکنند، به هم تنه میزنند و به هم حمله میکنند، گویی که شخصیتهایی خلق شده توسط سم شپارد در چارچوب ذهنی نِیمهخوانهاست.
در کنار نقد فیلم The Lighthouse ببینید:
ویلم دفو کارنامهاش را مرور میکند | من هیپیام؟ بله!
«فانوس دریایی» که با مهارتی خارقالعاده ساخته شده، فیلمی است که نمیتوان آن را در ژانر خاصی قرار داد و این بخشی از جذبهی آن است (البته این امر ممکن است چالشی برای بازاریابی آن ایجاد کند). حتی اگر شما «جادوگر» را ندیده باشید، باز تا مغز استخوان احساس خواهید کرد که مشغول تماشای یک فیلم ترسناک ماوراء طبیعی هستید. دفو و پتینسون که نقش این بیسوادان زمخت را بازی میکنند به اندازهی کافی جالب هستند تا توجه ما را به خود معطوف کنند ولی این فیلم کیفیتهای لازم را برای پخش در پردیسهای سینمایی نیز دارد: یک مرغ دریایی پر سر و صدا که ممکن است یک روح زنده باشد، نمایی از بازوهایی هشتپایی نپتون، رفتار کاملاً اسرارآمیز دفو نسبت به فانوس دریایی و چراغ چرخان شیشهای آن. دقیقاً چه چیزی آن بالاست؟ و واقعاً چه چیزی بین این دو مرد در جریان است؟ آیا ما در حال تماشای برشی از یک فیلم ترسناک و بقا هستیم یا این فیلم بررسی جنون متقابل تدریجی است؟ اگر همهی اینها درست باشد چهطور؟
در کنار نقد فیلم The Lighthouse ببینید:
تریلر فیلم The Lighthouse / فانوس دریایی | همکاری رابرت پتینسون و ویلیام دفو
هر دو بازیگر جذاباند (و هر دو به صورتی هیجانانگیز با یکدیگر همکاری میکنند) ولی اگر بخواهیم از دید توانایی خودنمایی محض مقایسه کنیم این فیلم متعلق به دفوست. او نقش توماس وِیک، نگهبان فانوس دریایی، را بازی میکند که یک تیپ تکراری معروف دارد: دریانوردی پیر و ریشو که لنگ میزند، زودجوش است و پیپ خود را سر و ته نگه میدارد و لهجهای ایرلندی دارد. با این حال دفو چنان در این کلیشهی متحرک فرومیرود که او را در برابر چشمان ما به شخصیتی پیچیده و چندلایه تبدیل میکند.
توماس باید افرایم وینسلو (پتینسون) آواره را که به دنبال کسب پول کافی در کار مراقبت از فانوسهای دریایی است تا یک زندگی دست و پا کند آموزش دهد. ولی توماس اساساً میخواهد که از او اطاعت شود و با افرایم مانند یک برده رفتار میکند. او ظالمی پست است که دستیار پیشینش دیوانه شده از بازیگوشی در مکالمات خود به شدت لذت میبرد. اگرز فیلمنامه را به همراه برادرش مکس اگرز نوشته و ادبیات جذاب دریانوردان کهنهکار فیلم را بر اساس یادداشتهای همان دوره، متنهایی از ملویل و نوشتههایی از رماننویس و شاعر اهل نیوانگلند، سارا جین اوروِت، ساخته. نتیجه این است که دفو نقش توماس را مانند یک مست در آثار شکسپیر اجرا میکند. تمامی داستان پسزمینهی او در یک خط دیالوگ خلاصه میشود که دفو آن را به هایکویی غمانگیز تبدیل میکند: «سیزده کریسمس در دریا. کودکانی در خانه. او هیچوقت این کار را نبخشید.» چه ماورای طبیعی باشد و چه نباشد، اهریمنی حقیقی که در «فانوس دریایی» پرسه میزند روح تنهایی مردانه است.
پتینسون در نقش افرایم اجرای فیزیکی پرتنشی را ارائه میدهد. بشکههای نفت را میکشد، ذغالها را بیل میزند، از قرقرهای خطرناک آویزان میشود تا دیوارهی آجری بیرونی فانوس دریایی را رنگآمیزی کند (تمامی آن ساختمان برای این فیلم ساخته شده اما با دیدنش حاضرید قسم بخورید که این بنا یک فانوس دریایی واقعی است که ۱۵۰ سالی عمر دارد). ولی با توجه به نحوهی کارکرد «فانوس دریایی»، اجرای ویلم دغو نوعی استهزاست و پتینسون که گیرندهی آن است واکنش مناسبتر از معمول خود نشان میدهد. آن هم زمانی که در سخنرانی خویش فاش میکند که چقدر از حرفشنوی از این پیرمرد خسته است. این بخش خشنترین بازیگری در تمامی حرفهی کاری پتینسون است (البته به جز صحنهای که در آن افرایم خشم خود را بر آن مرغ دریایی خالی میکند). در ادامهی فیلم، چشمهای او در حدقه خواهند سوخت.
در نقطهی مشخصی از فیلم ذخیرهی شراب این دو مرد به پایان میرسد و آنها به نوشیدن نفت سفید روی میآورند و در چاه رقصیدن دیوانهوار سقوط میکنند. ولی در آن زمان هم دوئل اساسی آنان ادامه دارد. این فیلم باعث میشود تا انتظار داشته باشیم مکاشفهای در پردهی آخر رخ میدهد ولی این امر رخ نمیدهد. «فانوس دریایی» هرگز دست از بازی با انتظارات ما برنمیدارد و این باعث میشود تا نتوان موفقیت تجاری آن را تضمین کرد. آیا این فیلم میتواند با جمع زیادی از مخاطبان ارتباط برقرار کند؟ احتمالاً به اندازهی «جادوگر» آسان نخواهد بود. اما این فیلم که پس از «جادوگر» ساخته شده است ثابت میکند که رابرت اگرز چیزی فراتر از توانایی بینقص در یک ژانر به خصوص دارد. او این توانایی را دارد تا تب دنبال کردن آن چه را که در پردهی سینما رخ میدهد در شما زنده نگاه دارد.
.
بیلگه ابیری ، منتقد والچر
مترجم: پویا مشهدی محمدرضا
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران