زیرنویس فارسی اختصاصی از آرتتاکس: وینس گیلیگان و آرون پال در گفتوگویی دیدنی به پرسشهای مردم دربارهی سریال برکینگ بد و فیلم سینمایی آن (ال کامینو) پاسخ میدهند.
-
سوال: چرا بازگشت به داستان جسی در این مقطع زمانی مهم بود؟
آرون پال: پول! داشتیم سالگرد ده سالگی آغاز پخش بریکینگ بد رو جشن میگرفتیم و وینس بهم گفت چند وقتییه به یه ایده برای جسی فکر میکنم بعد از پایان سریال چه بلایی سر جسی میآد و دیدم داستان تو سر تو چه شکلی پیش میره.
وینس گیلیگان: برای من ایدهی هیجانانگیزی بود. دلم برای کار با این یارو تنگ شده بود و البته گروه تولید و هر آدم دیگهای.
فکر میکنی بتونی دوباره با من کار کنی؟
نه. میدونی، چرا چیزی رو که خوبه خراب کنیم.
در کنار تماشای گفتوگوی وینس گیلیگان و آرون پال ببینید:
اولین تریلر فیلم ال کامینو با بازی آرون پال
-
سوال: مشخصن مردم باید برکینگ بد رو ببینن تا داستان فیلم رو بفهمن. «اگر بهتره با ساول تماس بگیری» رو هم ببینن، ارزش بیشتری داره؟
فکر نکنم با این گفته موافق باشم که باید حتمن بریکینگ بد رو ببینید تا داستان فیلم رو درک کنید. شاید با ندیدن بریکینگ بد یا بهتره با ساول تماس بگیری، ارزشش کمرنگتر باشه. خب، بیشتر بریکینگ بد ولی فکر میکنم کسایی که بریکینگ بد رو ندیدن هم میتونن فیلم رو ببینن. بدون لو دادن داستان میتونم بگم اتفاقی که برای شخصیتت میافته، بیننده رو جلب میکنه. حتا اگر با سریالهای قبلی آشنایی کامل نداشته باشه. با همهی اینها، آره. بریکینگ بد رو ببنین.
فکر میکنم باید بهتره با ساول تماس بگیری رو چندین بار ببینن.
و در کنارش تمام قسمتهای پروندههای ایکس اونم مهمه.
-
سوال: آرون، واکنشی که نسبت به خبر مرگ احتمالیت تو فصل یک داشتی چی بود؟
ناراحت بودم. راستشو بگم خیلی داغون بودم.
به نظر من که باید زنده موندنت رو جشن بگیری. اینقدر خوب بودی که امکان خارج کردن شخصیتت فراهم نبود.
فکر کردم قراردادم برای کل سریال باشه و بعد برای یک فصل یا یک فصل و نیم بعد هر وقت فیلمنامه دستم میرسید میگفتم دیگه ته خطه.
آره، و برایان کرنستون هم اصلن از این موضوع سواستفاده نکرد
اون آشغال هیچ کمکی به این وضعیت نمیکرد! میگفت: «فیلمنامهی قسمت بعد رو خوندی؟ گرفتی؟» بعد یه نفس عمیقی کشید. منو بغل میکرد. گفتم: «چی؟» میگفت: «خب قرار بود بالأخره یه روزی تموم شه ولی قراره با افتخار از سریال بری بیرون.» چیزی شبیه این. میگم: «در مورد چی داری حرف میزنی؟» میگفت: «بهم زنگ بزن تا با هم صحبت کنیم.» بعد همینجوری سرش رو انداخت و رفت. بعد برمیگشتم و سریعن میرفتم به اتاق تولید و میگفتم: «فیلمنامه رو بهم بدن.» میگن هنوز آماده نیست. ولی برایان که دیده، من هم باید ببینم و بعد دیدم فیلمنامه رو نگه داشتن چون میدونن قراره منو بکشن.
در کنار تماشای گفتوگوی وینس گیلیگان و آرون پال ببینید:
دومین تریلر فیلم ال کامینو: یک فیلم برکینگ بد
-
سوال: از اولین ملاقاتتون چی یادتون میآد؟
ما سر فاز انتخاب بازیگر با هم ملاقات کردیم. میرم تو دفتر. وینس به رزومهم نگاه کرد و گفت: «تو چه قسمتی از پروندههای ایکس بودی؟» بهش گفتم. گفت: «اه، تو بازیگر نقش کاپیتان دریایی وینکی هستی!لقبم تو کالج این بود.» لحظهای که این رو گفت فشار زیادی از روی شونههام برداشته شد.
-
سوال: آرون، تو روزهای ابتدایی ساخت فصل اول بریکینگ بدچه چیزی از برایان کرنستون یاد گرفتی که هنوز هم یادته؟
هر چیزی که همهی نماهایی که بالای کمرن. هیچوقت شلوار نپوش!
نمیخوای جریان خونی که برای بازی نیاز داری تو پایینتنهت گیر کنه وقتی باید بره تو مغزت
این رو تو قسمت اول با زیرشلواری سفیدش گفت.
روز قبل از این که اون صحنه از قسمت اول رو بگیریم، گفتم: «برایان، تو شلوار گرمکن راحتتر نیستی؟» گفت: «آره، قطعن خیلی راحتتر هستم.» گفتم: «خب میخوای بپوشی؟» گفت: «نه، چرا؟» گفتم: «خب میخوام راحت باشی.» گفت: «راحتی هیچ ارتباطی با این قضیه نداره. چه چیزی مناسب این صحنهست؟» گفتم: «خب زیرشلواری.» گفت: «باشه،همونو میپوشم.»
خیلی راحت میشه گفت حرفهایترین و نابالغترین آدمییه که تو عمرم دیدم. به شکل غیرقابلباوری با استعداده ولی در عین حال به بهترین شکل به شدت ادا و اطوار درمیآره. دائمن تو نامناسبترین جاها تیکه میپرونه ولی بهترینه.
-
سوال: آرون، درخواستی برای لباس خاص تو این فیلم داشتی؟
راستش یه ژاکت چرمی خفن داشتی که تنت کردیم و بعد اینقدر میخواستم شبیه تو باشم که باید یه دونه برای خودم میخریدم.
بیا برای افتتاحیه جفتموون بپوشیمش. خیلی عالی و دوستداشتنی میشه.
در کنار تماشای گفتوگوی وینس گیلیگان و آرون پال ببینید:
مصاحبه با آرون پال | در عصر طلایی تلویزیون
-
سوال: آرون، قبلن گفته شده که تو و برایان فیلمنامهی قسمت پایانی سریال رو تو خونهی برایان خوندین فیلمنامهی فیلم رو کجا خوندی و واکنشت چی بود؟
فکر کردم مناسب بود
منم همینطور! باید به طرفدارها چیزی که میخوان رو بدیم. میدونی چی میگم؟ اولین بار فیلمنامهی این فیلم رو روی کاناپهای که تو دفترشه خوندم. بعد صفحهی آخر فیلمنامه رو بستم و برای یه لحظه در سکوت نشستم. به همین مرد گفتم: «چه آدم نابغهاییه!»