گفتوگوی خسرو نقیبی با حسین عصاران؛ نویسندهی کتاب واروژان | جدا کردن خیال از واقعیت
ویدیوهای بیشتر
اختصاصی از آرتتاکس: در چهلودومین سالمرگ واروژ هاخباندیان، آهنگساز مشهور ایرانی، با حسین عصاران، نویسندهی کتاب واروژان ، دربارهی نحوهی نگارش کتاب و زندگی این موسیقیدان ایرانی گفتوگو کردیم. علاوهبر نسخهی تصویری این گفتوگو میتوانید نسخهی کتبی را در زیر مطالعه کنید:
خسرو نقیبی: مقابل حسین عصاران نشستهام و کتاب ارزشمندش دربارهی واروژان یا به قول شهیار قنبری، واروژان جان، که در دستان من است، کتاب بسیار عجیبی است؛ از این منظر که بر روی جلدش تنها شمایی از تصویر واروژان دیده میشود و خبری از اسم واروژان و حتا اسم حسین عصاران هم دیده نمیشود. البته جلد اصلی در این نسخه در پشت کتاب چاپ شده. اما این طرح روی جلد ارجاعی است به وجه کشف نشدهی واروژان و حضورش در سایهها علیرغم آن که همه به جایگاه موسیقی رفیع و بزرگ او آگاه هستیم. ایدهی کتاب به چه شکل در ذهنتان آمد و اصلن چرا واروژان؟ البته بگویم انتخاب کار بر روی واروژان، بسیار جاهطلبانه و سخت است
حسین عصاران: واژگانی که به کار بردید بسیار درست بودند. این کتاب کار جاهطلبانهای بود. کسی به این که ایدهی اول چگونه به ذهنم آمد اشاره نکرده بود و حتا خودم هم به آن بخش کشف نشدهی واروژان فکر نکرده بودم ولی میبینم که مفهوم صحیحی دارد. به دو نظر باید اشاره کرد: یکی این که ناشر به این دست کارها علاقه دارد و نحوهی ارائه و زیباییهای کتاب برایش مهم است. پیش از این هم کتاب بهرام اردبیلی را با طرح آیدین آغداشلو چاپ کرده بود. موقع کار، ایدهی اصلی این بود که از یکی از عکسهای کامران شیردل استفاده کنیم. ولی آقای سالخورد گفتند که چه بهتر برای جلد از طرحی خاص استفاده کنیم.
امکان راجعهی دوباره به آقای آغاداشلو نیز فراهم نبود چون با ایشان آشنا نبودم. بنابراین خلاصه بگویم از یکی از دوستانم پرسیدم که آیا امکان ارائهی طرحی از سوی آقای مثقالی وجود داشت یا نه. هر چند بیشتر حالت رفع تکلیف داشت. دوست عزیزم علی بختیاری گفت که به آقای مثقالی اطلاع میدهد. چند روز بعد از من خواست چند عکس از واروژان به او بدهم و فکر کردم قضیه شوخی است. تا آن که صبحی یک، طرح به دستم رسید و باورم شد. هنگامی که طرح واروژان را دیدیم، به این نتیجه رسیدیم که ایدهی انداختن کل عکس روی جلد مناسب است. ولی برای منی که دو سال مداوم روی این کتاب کار میکردم و شبها تنها ۴ ساعت میخوابیدم، هضم کردن این موضوع که اسمم روی جلد نباشد اندکی سخت بود.
ولی به دو دلیل از صمیم قلبم حاضر شدم با این موضوع موافقت کنم. یکی این که طرح آقای مثقالی را که به نظرم اثر هنری فوقالعادهای است، تمامن روی جلد قرار داده میشود. دوم این که با فرم خود کتاب هماهنگ بود. برای شناساندن شخصیت و چهرهی واقعی واروژان، باید خطها را مانند قطعات پازل به سختی کنار هم میچیدم. در نهایت مهمتر از همهی اینها جاهطلبی که شما به آن اشاره کردید، کنار گذاشتم و نخواستم نامم کنار نام بزرگ واروژان به هر شکلی نوشته شود. ضرورت این موضوع من را سمت کتاب کشاند. در نتیجه اسم من به جلد پشتی کتاب برده شد. این کار مجموعهای از اتفاقات فوقالعاده بود که از دوستان بابتش بازخوردهای بسیار خوبی دریافت کردم. حرفهای شنا نیز به آن بازخوردهای خوب افزوده شد.
به نسبت کتاب اول «باران عشق: گفتوگو با ناصر چشمآذر» در این کتاب با تاریخنگاری مفصلتر و منحصر به فردتر روبهرو هستیم. اینجا برخلاف قبل نمیتوانید بر روی اطلاعاتی که از سوی خود شخص برای نوشتن بهره بردید، حساب باز کنید. حال اگر اندکی به تاریخ موسیقی ایران با دقت نگاه کنیم، میبینیم واروژان به سبب تاریخ فوتش و اتفاقاتی که پس از آن رخ میدهد، جزو چهرههای ناشناختهی این عرصه است. از آن دوران نوشتهی چندانی وجود ندارد. حین پرداخت و تصویری که از واروژان در کتاب میبینیم و اتکا به سخنان افراد مختلف در مورد او، در چه لحظهای به این نتیجه رسیدید که میتوان با تیکه بر تمام اینها کتابی در مورد واروژان نوشت؟ آیا از ابتدا سنگبنایی برای کار وجود داشت؟
حقیقت این است که احساس میکنم نباید این کار را انجام میدادم! در واقع باید مخاطب این کتاب میبودم. این کتاب باید مدت زمان بسیار قبلتر حتا زمانی که واروژان در قید حیات بود، نوشته میشد. حداقل یک سری اطلاعات اولیه در مورد او وجود داشت. همواره هنگام صحبت از واروژان به عنوان علاقهمند ترانه و موسیقی قدیمی ایرانی میدیدم که تصویرش مبهمتر و نامشخصتر میشد. یادم میآید در اواسط دههی هفتاد، برنامهای رادیویی به نام «از مرغ سحر تا دو پنجره» پخش و در برنامه با هنرمندان و کارورزان موسیقی ایرانی در مورد چهرههای تأثیرگذار این موسیقی صحبت میشد. هنگام صحبت از موسیقی پاپ (هر چند به نظرم عنوان دقیقی نیست) بلا استثناء تمام حاضران از واروژان حرف میزدند.
مسأله این بود که خب یک سری از آثار او را مانند موسیقی سلطان صاحبقران داشتم و کم و بیش با او از طریق مادرم آشنا بودم ولی چیزی در مورد زندگی او پیدا نمیکردم. برای مثال اواسط دههی هفتاد در گزارش فیلم، آقای ضابطیان پروندهای چندصفحهای در مورد واروژان کار کردند و جزو اولین کارهایی بود که به او میپرداخت. با گذر زمان و در فضای مجازی و رسانههای دیداری و شنیداری نو نام واروژان در صحبتهای مربوط به دوران طلایی ترانههای ایرانی همواره مطرح بود ولی چیزی از او نمیدانستیم. اگر مجموعهی آوردههای مجلات و گفتههای دیگران را کنار هم بگذاریم، جمعن بیشتر از دو صفحهی کاغذ A4 پر نمیشد. میدانیم مدتی در آمریکا بوده، سپس بازگشته و در رادیوی ملی کار کرده است و در نهایت هم در عرصهی موسیقی پاپ ایرانی تأثیرگذار بوده.
میماند کارش روی موسیقی سلطان صاحبقران و در نهایت مرگ نابهنگامش هنگام ضبط موسیقی بر فراز آسمانها. داشتههای ما از واروژان به همین خلاصه میشد. با توجه به علاقهای که به واکاوی متن اتفاقات دارم و عرصهی ترانه را گزارشی از فرهنگ، سلیقه و سطح برداشت جامعه (به قول آقای ناصر تقوایی فرهنگ یعنی سلیقه) میدانم، باید میدیدم تحولی که واروژان نسبت به قبل ایجاد کرده چیست و چه تأثیری گذاشته است. به عبارتی چه چیزی باعث شده او روی کار آید.هیچ کدام از این سؤالات پاسخی نداشتند.
هنگام کار بر روی کتاب باران عشق، سخنان من با ناصر چشمآذر همواره ختم به «استاد واروژان» میشد. در گفتوگو با دیگران برای همان کتاب هم بحث به واروژان کشیده میشد. روزی، هنگام صحبت با آقای سریر، به من پیشنهاد دادند سراغ کاری بر روی واروژان بروم. آقای چشمآذر هم گفتند خوب است اگر کاری روی زندگی واروژان بنویسم. به این شکل هنگام صفحهآرایی کتاب باران عشق، کارم را بر روی کتاب واروژان شروع کرده بودم. از اسفندیار منفردزاده به منزلهی آشنایی و گفتوگوهای بیشمارمان خواهش کردم راه را برای تحقیق روی واروژان باز کند.
برنامهای از داشتهها و اطلاعاتی که باید سراغشان بروم، نوشتم. سراغ نزدیکترین همکارانش، شهریار قنبری و بابک افشار رفتم. ارتباط با این دو سخت بود چون واروژان برای آنها چهرهی پراهمیتی بود و با هر کسی در این زمینه صحبت نمیکردند. اعتماد این عزیزان به سختی جلب شد. اطلاعات اولیه را از این دو نفر کسب کردم. یادم است ساعت دوازده شب شروع میکردم به صحبت با آقای قنبری و تا پنج یا شش صبح طول میکشید؛ با آقای افشار نیز همینطور. حال زندگی واروژان به دستان من رسیده بود و باید فکر میکردم که چه میشود کرد. لیست تمام کارهای واروژان چه در سینما و چه در موسیقی جمع کردم و به همهشان گوش دادم. فیلمها را دوباره دیدم چون منابع پیشین قابل اعتماد نبودند و اشتباهاتی در این زمینه رخ داده بود.
بسیاری از فیلمها پیدا نمیشدند. برای مثال جهنم سفید وجود نداشت. حال مدت زمانی اداری طول میکشید که از خانهی فیلم درخواست کنم نسخهی ۳۵ میلیمتری را برای من پخش کنند و حداقل تیتراژ فیلم را ببینم تا بدانم واروژان روی این اثر کار کرده یا نه. تمام فیلمها را دیدم و یادداشت برداشتم. همهی کسانی را که با واروژان همکاری کردند یا به نحوی مرتبط بودند، فهرست کردم. حالا دردسر اصلی پیدا کردن این افراد بود. فکر میکردم بسیاریشان فوت شدهاند؛ برای مثال، آقای مارسل استپانیان. هنگامی که با خود آقای استپانیان تماس گرفتم، تعجب کردند که چهور کسی پس از پنجاه سال سراغش آمده و دارد در مورد واروژان از او سؤال میپرسد.
یا برای مثال با آقای خطیبی، مدیربرنامههای واروژان هنگامی که در بیمارستان بستری بودند، صحبت کردم. صحبتها جمع و پازل به تدریج کاملتر میشد. تأکید داشتم که با توجه به عدم حضور واروژان، از اطلاعات مستند باید استفاده کنم چون حرفهای بیپشتوانه و بیسند بسیار بودند و خاطرهگوییهای سهمخواهانه زیادی شنیدم در این حد که کسی از کنار استودیویی که واروژان در آن ضبط میکرده، گذشته و برای خودش داستان ساخته است. از این دست دیدگاههای سهمخواهانه همهجا میتوان پیدا کرد. حالا در این گفتوگوها اگر کسی از شخص دیگری صحبت میکرد، موظف بودم آن شخص را نیز پیدا کنم. تأکید دارم که برای یک سال و نیم، روزانه بیشتر از چهار ساعت نخوابیدم.
پیدا کردن تمام این افراد بخش سادهی کار بود. حالا باید اسناد و تاریخها را بیابم. حجم زیادی از کار این بخش در کتابخانهی ملی و در بررسی مطبوعات و مجلات گذشت تا بتوانم پانویس موثقی مبنی بر تاریخ کارهای واروژان پیدا کنم. پس از جمعآوری همهی اینها بود که تألیف کتاب شروع شد. قطعات پازل آماده بودند و فقط باید مرتب میشدند. ماحصل تمام اینها، کتاب واروژان است که آن را بسیار دوست دارم.
کتاب شامل دو بخش است. برای بخش تصویری، که خب میدانیم تصاویر آنچنانی از واروژان وجود ندارد، علاقمندم در مورد عکسهایی که در کتاب میبینبم توضیح بدهید که چهطور پیداشان کردید و در کنارش اسناد تصویری در پایان کتاب که بیشتر بریدهی جرائد و تصویر صفحات مطبوعات است. کمی در این مورد توضیح دهید.
قسمت مهمی از کار، همین بخش بود. فکر کردم هنگام نوشتن یک کتاب، باید محتوایی را به عنوان ارزش افزوده برای مخاطب عام قرار داد. عکس از واروژان وجود نداشت و عملن ناامید بودم. برای مثال آقای نوشینفر و خانم زندی و امثالهم که از هنرمندان دههی پنجاه عکسهای بسیاری گرفته بودند هم عکسی از واروژان نداشتند. به جای عکس، به کار دیگری فکر میکردم. در بعدازظهری دلپذیر با آقای شیردل در مورد صبح روز چهارم بابت جایزهای که گرفت، در حال صحبت بودم.
حین گفتوگو، آقای شیردل گفتند «من آنقدر به واروژان علاقه داشتم که روز ضبط موسیقی صبح روز چهارم، دوربین را برداشتم و از واروژان عکس گرفتم» شنیدن این حرف برای من خیلی مهم بود. از او در مورد عکسها پرسیدم و خوشبختانه ایشان هم لطف کردند و بابت علاقهای که به واروژان داشتند، آن عکسها را به من دادند. گرفتن بیست و نه عکس نادیده با نگاتیو درجه یک، اتفاق مهمی بود. در صفحههای آخر کتاب میتوانیم صفحهی گرامی را هم ببینیم. پیدا کردن صفحههای گرام این روزها سخت نیست و دوستان در این زمینه لطف داشتند و برای ما فراهم کردند.
اما پیدا کردن بریدهی جرائد سخت بود. برای مثال، آقای قنبری مطلبی در مورد واروژان و آلبوم برهنگی در مجلهی جوانان چاپ لسآنجلس نوشتند. به شخصه در پیدا کردن این نوشته توفیقی نداشتم و آقای قنبری به شکل اسکن شده آنها را برای من فرستاد. برای مثال میدانستم در روزنامهی رستاخیز تبلیغ بوی خوب گندم را امضاء کرده است. من تمام روزنامههای رستاخیز چاپ سال ۱۳۵۲ را ورق زدم و آن صفحه را پیدا کردم. در کنار اینها دستنوشتههایی از خود واروژان نیز وجود دارد که از طریق دوستان قدیمی او به دستم رسید. قسمت جذاب این کار در واقع محصول کاری گروهی و تیمی است که به لطف دوستان محقق نمیشد.
نکتهای بسیار مهم در کتاب وجود دارد، شعور ممیزی پشت کار است. یعنی در وزارت ارشاد، به کتاب به چشم یک سند تاریخی نگاه شده و نه یک آلبوم عکس قدیمی از خوانندگان پیش از انقلاب. از این موضوع چهقدر تعجب کردید؟
از چاپ کتاب ناامید شده بودیم چون پاسخی برای اجازهی چاپ به ما نرسیده بود. فکر کردیم که قطعن با انتشار مخالفت شده است. قرار شد که در این مورد صحبتی با وزارت ارشاد داشته باشیم. روزی که آمادهی رفتن بودیم، آقای سالخورد گفتند بگذارید برای آخرین بار نگاهی به دریافتیهایم بیندازم. پس از دیدن پیام، آن را به من نشان داد و دیدم تنها سه خط اصلحیه برای کتاب درج شده.
حتا حاضران میگویند پنج دقیقه از این بابت هاج و واج مانده بودم! واقعیت این است که اصلن چنین چیزی را پیشبینی نمیکردم. حتا برای کتاب ناصر چشمآذر کلمه به کلمه حذفی وجود داشت؛ مثلن از بخش لسآنجلس یازده صفحه کسر شد یا میگفتند از اینجا تا اینجا اسامی و کلمات حذف شوند. در نتیجه میتوانم بگویم به هیچ وجه امیدی از این بابت نداشتیم. اما بعد از آن که دیدم چیزی حذف نشده، حین صحبت کردن با آقای فخرالدینی و آقای سریر و سایر هنرمندان درجه یک، آن دوستان نیز حرف شما را تکرار کردند که شعورمندی ممیزی (هر چند اینجا نمیتوانم برای این دوست نامرئی از این کلمه استفاده کنم)
واضح است و توجه دارد حذف یکی از بخشها ساختار کتاب را به کل از هم میپاشد. بنابراین از همینجا بابت برخورد خوبی که داشتند تشکر میکنم! خوشبختانه از مجموعهی ارشاد و معاونت موسیقی بابت این کتاب بازخوردهای خوبی دریافت کردم. ثمرهی این کار، این است که کتابی در خود ایران نوشته و چاپ شده است.
آن سه خط حول چه چیزی بود؟
دو تا عکس بود و یک خط از نوشتههای خودم. از نوشتهی دیگران هیچ چیزی حذف نشده بود. از آن دو خط حرفی نمیزنم چون معذوریت داشتند و در کل این به اضافهی دو عکس حذف شدند. عملن کتاب کامل چاپ شد.
نوشتههای بسیاری از افراد مختلف در کتاب میبینیم؛ از گفتوگوهایی که انجام دادید تا نوشتههای خودتان. کدام بخش را برای خواندن انتخاب میکنید؟
برای هر فصل کتاب براساس مضمونش، گشتم و خطهای ترانههای واروژان را نوشتم. برای مثال فصلی دارم با عنوان حرفه: تنظیمکننده (بر مبنای حرفه: خبرنگار). در آن فصل به این میپردازم که واروژان پیش از ترانهی بوی خوب گندم، تنظیمکنندهی آثار سایر هنرمندان بوده. برای انتخاب اسم بسیار فکر کردم و به این رسیدم که «هر چه دارم مال تو» از همان ترانهی بوی خوب گندم. یا مثلن برای فصل صبح روز چهارم پیدا کردن خطی مناسب از ترانههای واروژان بسیار سخت بود.
در این فصل جایی نوشته شده که برای دریافت جایزهی سپاس به مراسم نرفته و در چاتاناگا مانده بود. تمام مدت نوشتن کتاب هم چه در خانه و چه در ماشین، تنها به ترانههای واروژان گوش میدادم. روزی هنگام رانندگی دقیقن قبل چهارراه جهانکودک در حال شنیدن ترانهی «وقتشه» بودم که به این خط رسید: «با چراغ و گل غریبه/ با غبار صمیمیام من» از همین استفاده کردم.
اما اگر بخواهم فصلی انتخاب کنم که به شخصه به شدت تحت تأثیرش قرار گرفتم، فصل بر فراز آسمانها بود. در این فصل در مورد مرگ واروژآن نوشتم. تا آن موقع شخصیت واروژان برای من تکمیل شده بود و بیاغراق با او همراه شده بودم. هنگامی که فصل مرگش را میبینم، جایی آقای شیردل در مورد این صحبت میکند که تابوت را باز کردند تا برای آخرین بار او را ببینند یا برادرش میگوید از صبح تا شب پشت پنجره بوده تا بتواند نفس بکشد، یادم میآید ساعت سه یا چهار صبح بود که مثل ابر بهار گریه میکردم گویی واروژان جلوی چشمم سکته کرده و فوت شده است.
در همان حال به اسفندیار منفردزاده زنگ زدم و با او در این مورد صحبت کردم. اسفندیار گفت «مگر واروژان در کتابت میمیرد؟» بلافاصله به ذهنم رسید هر جایی را که در مورد مرگ واروژان صحبت و کارهایی که بعد از مرگش انجا شده از متن کتاب خارج کنم، فصل جدیدی بنویسم و واروژان را نکشم. یعنی بلافاصله بعد از سکته و مرگ و دفن، فصلی باز کردم با نام «ساعت عزیمت تو، میتواند انتها نباشد» از شام آخر و به تمام یادگاریهای بعد از مرگ واروژان پرداختم. بنابراین اگر فصلی از کتاب را انتخاب کنم، بر فراز آسمانهاست و هنوز هم گاهی مانند آن شب تحت تأثیرش قرار میگیرم.
۱۲,۴۹۲ بازدید کلی, ۵ بازدید امروز
شاید دوست داشته باشید
اندازههای خودم را میدانم | گفتوگوی خسرو نقیبی با سیروان خسروی دربارهی بازیگری
تریلر فیلم قهرمان | از تازهترین فیلم اصغر فرهادی بیشتر ببینید
انتشار اولین تیزر از پشتصحنهی«خائنکشی» همزمان با زادروز هشتاد سالگی مسعود کیمیایی
جدیدترین تریلر فیلم گزارش فرانسوی به کارگردانی وس اندرسون
تریلر فیلم من زلاتان هستم | درامی بیوگرافیک دربارهی زندگی زلاتان ابراهیموویچ
تریلر فیلم مرد آزاد / Free Guy | با بازی رایان رینولدز
معرفی
معرفی تکآهنگ دلتنگ از علیرضا عصار

اختصاصی از آرتتاکس: معرفی تک آهنگ دلتنگ را به خوانندگی علیرضا عصار، ترانهسرایی افشین مقدم و آهنگسازی علیرضا افکاری با کیفیت دلخواه ببینید.
در کنار تماشای معرفی تک آهنگ «دلتنگ» از این قطعه بیشتر بدانید:
علیرضا عصار خواننده موسیقی پاپ کشورمان تازهترین تکآهنگ خود را با نام «دلتنگ» در فضای مجازی پیش روی مخاطبان خود قرار داد.
در کنار تماشای معرفی آهنگ دلتنگ ببینید:
در میان تیم سازندهی این قطعه نام افشین مقدم به عنوان ترانهسرا و علیرضا افکاری در مقام آهنگساز دیده میشود.
اولین تجربهی خوانندگی علیرضا عصار بهطور رسمی، با اجرای قطعه «عیدانه» به سفارش مرکز موسیقی سازمان صدا و سیما با سرودهای از مولانا و آهنگسازی فؤاد حجازی در سال ۱۳۷۷ شکل گرفت.
پس از آن عصار در فیلم سینمایی «مرد عوضی» به اجرای قطعهای پرداخت و سپس به همراه محمد اصفهانی، «قدسیان آسمان» را اجرا کرد. همچنین اجرای ترانه« باغ زندگی» جزو برترین کارهای او به حساب میآید.
علیرضا عصار نخستین کنسرتش را در سن ۱۶ سالگی در جایگاه نوازنده پیانو در تالار ابوریحان دانشگاه شهید بهشتی اجرا کرد و پس از آن در سن ۲۲ سالگی در تئاتر «پیروزی در شیکاگو» به کارگردانی داوود رشیدی و بازی مهدی هاشمی و فریماه فرجامی در جایگاه نوازنده پیانو حضور یافت.
در کنار تماشای معرفی آهنگ دلتنگ ببینید:
علیرضا عصار رکورددار اجرای زنده در سالهای گذشتهاست.
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
آرتتاکس را در تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران
۳,۶۸۴ بازدید کلی, ۱۸ بازدید امروز
موسیقی
نقد آلبوم Fear Inoculum | پاداش سکوت

منتقد ورایتی، آ. د. آموروسی، در نقد آلبوم Fear Inoculum میگوید:
در کنار نقد آلبوم Fear Inoculum ببینید:
Tool ناهنجاری بزرگ هوی متال است. اگرچه این گروه غرق در پیچیدگیهای ریتمیک King Crimson، دووم رو به زوال Black Sabbath و پوچی به شدت دفرمه شدهی Faith No More است، درونمایهی اصلی این گروه همواره شامل خشمی متمرکز و تهاجمی دقیق و سرکش است که تنها منحصر به آنهاست. به هر حال، هیچ گروهی تا به حال مانند Tool نیامده اما با این حال ۱۳ سال از آخرین باری که این گروه دقت سختگیرانهی خود را به آهنگی جدید اختصاص داده گذشته است.
Tool گروهی از تکتیراندازاناند که شدت نیروی زیادی را در هر کدام از پنج آلبوم طلایی و پلاتینی خود، از Undertow در ۱۹۹۳ گرفته تا ۱۰۰۰۰ Days در ۲۰۰۶، نشان دادهاند. حفظ و نگهداری تخیلات مخاطبان آلبومهای پلاتینی، مخصوصاً با صدای رمزآلود و جبری ترسناکی که دارند کاری سخت به نظر میرسد. ولی مینارد جیمز کینن به جای زحمت حفظ آن پایگاه طرفداری را به جان خریدن، وقت خود را در سالهای اخیر به دغدغههای انفرادی خود مانند A Perfect Circle، Pucifer و شرابسازی اختصاص داده است (فیلم «خون در شراب» محصول ۲۰۱۰ که او دربارهی کاشت انگور در آریزونا ساخته یکی از بهترین کارهایی است که او انجام داده).
سیزده سال پس از آخرین انتشار آلبوم گروه، بازگشت آنها به ضبط Fear Inoculum اتفاق افتاد که شامل آهنگهایی دعاگونه است که یا از ۱۰ دقیقه بیشترند و یا دو دقیقه بیشتر نیستند. در قطعهی ۱۱ دقیقهای آغازین، Tool ابتدا خود را لغزنده و جذاب نشان میدهد و سپس ضربات کوبندهی درام دنی کِری، صدای جیغ و واضح گیتار آدام جونز و صدای زیر و نفسگیر کینن و مجموعهی اشعار روی یخچالی ویلیام اس. باروز را به سر شنونده میکوبد. Tool متفکرانه و به نرمی ملودی قطعهی اول را، که با صدای سنج و طبلا آغاز میشود، اجرا میکند تا به غرش لحظهی همسرایی آهنگ برسد.
دینامیک آرام/پر سر و صدا/آرام از زمان گروههای پست-پانک دیوانه و قویای مانند Pixies و Nirvana فرزند گرانج آنها رایج بوده است. اما این گروهها در نهایت چهار دقیقه به این دینامیک اختصاص میدادند اما Tool آن دینامیک را به سفر شبانهای طولانی در صحرایی بدون ماه تبدیل میکند. آهنگسازی و ضبط قطعاتی با آغازهایی به طرز دردآوری زمانبر و بعد حفظ آن تنش برای ۱۱ دقیقه نیاز به صبر دارد.
در کنار نقد آلبوم Fear Inoculum ببینید:
شهریار صیقلانی در گفتوگو با آرتتاکس از موسیقی راک در ایران تا اجرای اختصاصی دو قطعه از آثارش
Pneuma با ملودیهای زخمهای/اسلش گیتار و ریتمهای لرزاننده نیز به طرز مشابهی ملودی بیگانه و نیمهشبانهای دارد که این جا با مجموعهای از اشعار با این موضوع همراه شده است که چگونه روح «محدود به جسم است» ولی «میتواند به آن چه ورای این جسم است دست یابد». شکوه پیوستهی این قطعه مایهی تحیر است و لحنی اشتیاقآمیز مشابه قطعهی پرستشوار Lazarus دیوید بویی دارد اما با این تفاوت که آن شدت حضور مرگ در همین نزدیکی را ندارد. در قطعهی Culling Voices روایتی از صداهای بیروح مشابه Lazarus داریم و کینن در این قطعه اتفاق نادری را برای Tool رقم میزند: حضور یک همسرایی قابل تعریف و به طرز غیر قابل انکاری جذاب پیش از این که دوباره دینامیک پر سر و صدا/آرام/پر سر و صدا خود را نشان دهد.
کینن با کمی لرزاندن صدای نرم گهگاهی خود با تیکهای پرکاشنهای استوانهای و گیتارها وارد بازههای تغییر دهندهی فاز قطعهی تقریباً ۱۳ دقیقهای Invincible میشود. نه چندان بعدتر، جاستین چنسلر نواختن بیس را آغاز میکند و قطعه به سمت ریتمی خفه و تکنوازی گیتاری مبهم و افکت صدایی میرود که نیمی از آن شبیه ۸۰۸s and Heartbreak کانیه وست و نیمی دیگر شبیه O Superman لاری اندرسون است.
صدای بادهای وحشی و موجهای متوالی قطعهی بیکلام Legion Inoculant به آرامی جای خود را به Descending میدهد که حس و حال آن (و شعر آن) به سقوط آزاد کردن، شناور بودن و بی حد و حصر بودن اختصاص داده شده است. اما قبل از این که به این مفهوم آزادی بی حد و حصر عادت کنیم، کینن با صدایی گرفته از حد معمول به شنونده یادآوری میکند که «سقوط کردن پرواز نیست. شناور بودن ابدی نیست…». کمی پس از هشدار شوم او، ملودیهای سریع و ساکت گیتار تاریکتر و فشردهتر میشوند – حتی به سمت حرکت سر خوردن انگشتان در موسیقی بلوز میرسند – تا دوباره همه چیز آرام گیرد و موجها به ساحل برخورد کنند. کینن و دوستانش با Descending برانگیزانندهترین لحظهی سینمایی خود را یافتهاند. لحظهای که بخشی از آن برابر با صحنههای پیش از نبرد مایکل بِی و بخشی برابر آسمان سرپناهی است که ارزش وقت برناردو برتولوچی را دارد.
در کمال تعجب، به یاد ماندنیترین – حتی متداولترین – قطعهی راک در این آلبوم قطعهی گستردهی ۱۵ دقیقهای ۷empest است که ترکیبی از ریتم گیتارهای لکنتدار و تکنوازیهای پشتیبان، ضربههای شدید درام و صدایی مخفیانه و غرشی از کینن است.
نه آن قطعه و نه این آلبوم – تمام ۸۵ دقیقهی آن – به اندازهی کارهای موفق Tool در دههی ۹۰ مانند ۴۶ & 2 یا Sober به یاد ماندنی و گسترده نیستو آن قدر هم مانند آنها بیشکل ساخته نشده است. طرفداران سرسخت این گروه مشکلی با بازنگشتن آنها به آن افتخارات تجاریشان نخواهند داشت. آنها اگر منتظر تغییرات تازه و اتفاقات جدیدی برای دانش کهنهی این گروه چهار نفره نبودند پای موسیقی تقریباً یک ساعت و نیمهی Fear Inoculum نمینشستند، چه برسد به این که ۱۳ سال منتظر موسیقی جدید بمانند.
ترجمه از پویا مشهدی محمدرضا
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران
۴,۰۱۶ بازدید کلی, ۱۶ بازدید امروز
موسیقی
قرار است دوباره خودم را دوست داشته باشم | دوئت التون جان و تارون اجرتون

زیرنویس اختصاصی از آرتتاکس: التون جان و تارون اجرتون ، در کنسرتی با یکدیگر تکآهنگ «قرار است دوباره خودم را دوست داشته باشم» اجرا میکنند.
«راکتمن» یک فیلم بیوگرافیک و موزیکال بر اساس سرگذشت سر التون جان است که دکستر فلچر آن را کارگردانی کرده است. در این فیلم بازیگرانی از جمله تارون اجرتون، جیمی بل، ریچارد مدن و برایس دالاس هاوارد در آن به ایفای نقش پرداختهاند. نخستین اکران راکتمن در فستیوال فیلم کن سال ۲۰۱۹ بود و پس از آن در تاریخ سیویکم ماه مه همان سال در آمریکا به نمایش درآمد. همراه با این فیلم، آلبومی همنام با آن منتشر شد که شامل بیستودو آهنگ است که توسط بازیگران فیلم اجرا شده بود. در بین این آهنگها، ترانهای به نام «قرار است دوباره خودم را دوست داشته باشم» به چشم میخورد که التون جان و تارون اجرتون آن را همخوانی کردهاند. بخشی از متن ترانه به شرح زیر است:
♪ قراره دوباره خودم رو دوست داشته باشم ♪
♪ به بهترین دوستم سر بزنم ♪
♪ بادی که من رو به مقصد میرسونه پیدا کنم ♪
♪ از مسیر اشتباه خارج بشم ♪
♪ بدون هیچی که مانعم باشه و محدودم کنه ♪
♪ من آزادم و… مگه نمیدونی؟ ♪
♪ هیچ دلقکی نمیتونه ادعا کنه قبلن من رو میشناخته ♪
♪ من آزادم و… مگه نمیدونی؟ ♪
♪ قراره دوباره خودم رو دوست داشته باشم ♪
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران
۵,۴۸۱ بازدید کلی, ۱۶ بازدید امروز