نقد سریال عشق مرگ و ربات ها ، ساختهی دیوید فینچر و تیم میلر، انیمیشن آنتولوژی شبکهی نتفلیکس در استودیو آرتتاکس با آریان گلصورت
در این ویدیو میخواهیم درمورد سریال عشق، متن و رباتها صحبت کنیم، یک مجموعه انیمیشن بهصورت آنتولوژیست. یعنی هر قسمت دارای موضوعی متفاوت با قسمت دیگر است. چندین سال پیش خبری منتشر شد که دیوید فینچر در صدد آن است که مجموعهی Heavy Metal را ریبوت کند. هوی متال یک مجموعه کتابهای مصور در دههی هفتاد آمریکا بوده و تأثیر بسیاری در فرهنگ عامه و زیباییشناسی تصویرسازی در مجلات مصور و انیمیشنسازی گذاشته است.
در کنار نقد سریال عشق، مرگ و ربات ها ببینید:
نقد فیلم دلهدزدها | دزدهای مسئولیتپذیر
خالق ددپول به سراغ انیمیشن سریالی میرود
پروژهی دیوید فینچر مبنی بر ریبوت کردن مجموعهی هوی متال درطول چندسالی که قرار بود شکل بگیرد و نگرفت، نهایتن به نتفلیکس رسید و فینچر، بهعنوان تهیهکنندهی اجرایی، در کنار تیم میلر، خالق سریال، قرار گرفت و این مجموعه را شکل دادند. ما تیم میلر را بیش از هرچیز با کارگردانی فیلم «ددپول» میشناسیم. همان فیلم سوپرهیرویی ساختارشکن و فوقالعاده بامزهای که دارای اکشن سطح بالا و کمدی سرحال بود و توانست بسیار موفق عمل کند.
عشق، مرگ و رباتها: مناسب برای مخاطبان کمحوصله و تنوعطلب
انیمیشنهای این مجموعه پیشنهاد بسیار مناسبی برای مخاطبان کمحوصله و تنوعطلب امروزیست. بیشترین مدتزمان هر قسمت سریال به هفده دقیقه و کمترین آن به هشت دقیقه میرسد و ما با هجده قسمت مواجه هستیم که هر کدامشان با سبک متفاوتی از انیمیشن ساخته شدهاند: انیمیشن دوبعدی، موشن کپچر(Motion Capture)، انیمهی ژاپنی و … هرچند که اسم این سریال به سه عنصر عشق، مرگ و رباتها اشاره میکند، اما تلاش بیهودهایست که در همهی این قسمتها رد این سه عنصر را پیدا کنیم اما هرچند که در بعضی از قسمتها کاملن این موضوع آشکار است.
در کنار نقد سریال عشق مرگ و ربات ها ببینید:
نقد فیلم رما | غافلگیرکننده در اجرا
سرمایهگذاری روی ایدههای بکر
نکتهی دیگر درمورد این مجموعه این است که هر قسمت آن از کیفیت یکسانی برخوردار نیست، اما هر کدام از نظر تکنیکی و زیباییشناسی آثار قابل توجهی هستند. بعضی از آنها بسیار آثار ویژهای محسوب میشوند اما از نظر قصه و داستاننویسی ممکن است که بعضی از این قسمتها شما را ناامید کند. هرچند که در تمام قسمتها میتوان ایدههای خلاقانهای دید و احتمالن سازندگان این مجموعه روی ایدهپردازی بکر سرمایهگذاری کردهاند.
سطحی بودن ایدهها
از این جهت خیالشان راحت بوده که ممکن است با یک ایده مخاطب را غافلگیر کنند و حتا اگر آن قسمت چندان مناسب نبود، چون تایمش کوتاه است و قسمت بعدی چیز کاملن متفاوتی خواهد بود، مخاطب دست از دیدن مجموعه برنمیدارد و از آن ناامید نمیشود. مهمترین نقدی که بتوان به سریال کرد، این است که بسیاری از این ایدهها بسط، گسترش و عمق پیدا نمیکند. ایدههای سریال دارای مباحث مختلفی هستند: ترس از تکنولوژی، فضاهای آخرالزمانی، موضوعهای نژادپرستی و… . اگر بخواهیم این را با سریال آنتولوژی مهم دیگر این سالها، مانند «بلک میرور» مقایسه کنیم، میبینیم که هم ایدهها جالباند و هم در یک قصهی جذاب، بسط و گسترش پیدا میکنند. اما در اینجا بهجز چند قسمت، ایدهها مغفول ماندهاند.
در کنار نقد سریال عشق مرگ و ربات ها ببینید:
نقد فیلمهای برادران سیسترز و تصنیف باستر اسکراگز | سینما گوشت قربانیست
تلفیق ایدهها و الگوهای مختلف داستانگویی
یک نکتهی جالب توجه در ایدهپردازی این سریال این است که ایدههای مختلف و الگوهای متفاوت را در هم تلفیق کرده و گاهی زمان و فضا را نیز به بازی گرفتهاند. بهطور مثال انسانهای گرگنما که یک الگوی مشخص در کتابهای مصور بهحساب میآمدند را با جنگ ارتش آمریکا و طالبان تلفیق کردهاند یا در فضایی شبیه به جنگ استالینگراد، ارتش روسیه با هیولاها بهجا انسانها درگیر میشود. این موضوع تلفیق متغیرهای مختلف در قصهگویی جالب است و میتواند که مخاطب را به ذوق بیاورد.
قسمتهای محبوب: شکار خوب و زیمابلو
قسمتهای محبوبی که میتوان به آنها اشاره کرد، بهطور ویژه دو قسمت هستند: «شکار خوب» که در تلفیق الگوهای داستانی فوقالعاده عمل کرده و یک اسطورهی چینی را با بحث تکنولوژی و رباتها روبهرو کرده است و سیر اتفاقاتی که در مدت کوتاه برای کاراکترهای اصلی این انیمیشن رخ میدهد، فوقالعاده است. این قسمت بسیار جذاب است و از نظر بصری سطح بسیار بالایی دارد. قسمت دیگر «زیمابلو» است. آن هم از معدود قسمتهایست که میتواند ایدهاش را عمق ببخشد. داستان آن درمورد هنرمندیست که بعد از مکاشفه و تفکر در مسائل هستیشناسی، اوج هنر را در اوج سادگی و در بازگشت به خویشتن میبیند. این ایده که شاید نمونههای آن را در الگوهای مختلف دیده باشیم، در اینجا بهصورت بسیار جذاب و منحصربهفرد مطرح میشود.