در این ویدیو بخشی از مستند دوساعتهی the last watch، جلسهی فیلمنامهخوانی فصل آخر سریال بازی تاجوتخت را با حضور ستارگان و خالقان را با زیرنویس فارسی اختصاصی ببینیم.
سه روز پس از رسیدن بازیگران، مشخص نیست که چهکسی بخشهای مربوط به خود را خوانده یا چهکسی به همهاش دسترسی داشته است. فیلمنامه مدت محدودی دستشان بوده ولی بعضی از بازیگران برای اولین بار متوجه میشوند که قرار است در این فصل کشته شوند. پیش از این جلسه، کیت هرینگتون نسخهی خودش را نخوانده. از یک هفته قبل، فیلمنامه به آنها داده میشود و خواندن یا نخواندن آن برعهدهی خودشان است.
در کنار فیلم نامه خوانی فصل آخر سریال بازی تاج و تخت ببینید:
با امیلیا کلارک پس از پایان سریال بازی تاجوتخت
دنیل وایس، خالق سریال بازی تاج و تخت، در ابتدای جلسه میگوید:
یادمونه که امیدوار بودیم با وجود همهی سختیها، جلسهی اول فیلمنامهخوانی رو برگزار کنیم برای فصل اول و حالا که به آخری رسیدیم. وقتی به کسانی که پشت میز نشستن نگاه میکنم. انگار اعضای خانوادهایم. البته با این تفاوت که با هم میسازیم.
برایان کاگمن، تهیهکنندهی سریال، بخشهایی از قسمت سوم فصل هشت را قرائت میکند:
نبرد وینترفل آغاز میشود. پادشاه شب برمیگردد و جان را میبیند که در حال دویدن سمتش است. آیا این قرار است نبرد حماسی باشد؟! نه! پادشاه شب به آرامی دستهایش را بالا میآورد. جان میداند معنی این حرکت چیست: مردگان برمیخیزند.
جورا از آندال به نبرد ادامه میدهد. او به شدت زخمی شده و صدمه دیده، اما دست از مبارزه برنمیدارد. وایتها خنجرشان را در او فرو میکنند. زجری که میکشد، بیشتر از هودور به هنگام نگه داشتن در یا باراک در تالار عظیم است ولی به نحوی، جورا میایستد و از ملکهاش دفاع میکند. دنی، جورا را تکان میدهد، اما او مرده.
شب | خارجی | گادزوود
پادشاه شب به شکل دهشتناکی به آرامی راه میرود. جلوی برن میایستد و شمشیرش را برای کشتن او آماده میکند، اما چیزی از میان تاریکی سمت او یورش میبرد: آریا… او از روی چندین وایت مرده پریده و سمت پادشاه شب میجهد و خنجرش را در زره پادشاه شب فرو میکند. پادشاه شب درهم میشکند. وحشیها و شمالیها کنار جان جمع شدهاند:
تورموند: اژدهاسواریاش رو دیدم.
داوس: همهمون دیدیم.
تورموند: نه، نه! با دو تا چشمهای خودم دیدم روی اون حیوون پرواز میکنه.
داوس: درسته. دیدیش.
تورموند: آره دیدم!
داوس: آره دیدی!!
تورموند: برای همینه که با هم متحد شدیم تا ازش پیروی کنیم.
ساحل دراگون استون | شب | خارجی
گریورم واریس را با دستان بسته به سمت ساحل میبرد.
دنریس: بهت گفتم اگر خیانت کنی چه اتفاقی میافته.
واریس: درسته!
دنریس: لرد واریس! من، دنریس از خاندان تارگرین، اولین ملکه، شکانندهی زنجیرها و مادر اژدهایان، تو رو به اعدام محکوم میکنم. دراکاریس…
بر روی واریس از دهان دروگان آتش میبارد، اما سوختن او را نمیبینیم. به جایش، واکنش کسانی را میبینیم که او را میشناختند. قلب تیریون شکسته. جان ناراحت است. گریورم اعدام این خائن را عادلانه میبیند.
تیریون: به نظرت حرفهاش مثل حرفهای آدمهایییه که از جنگ دست کشیدن؟ دنریس یه فاتحه! مردم اسلیورز بی رو آزاد کرد و مردم کینگز لندینگ. طبیعت ملکهی ما، خون و آتشه.
چشمان دنی ناگهان باز میشوند او نفسی عمیق میکشد. چشمان جان نیز باز میشود. پر از اشک شده. برای لحظهای هر دو ایستادهاند چون شاید این تنها یک خیال باشد. دستان جان را میبینیم که همچنان روی دستهی خنجری که قلب دنریس را شکافته، هستند.
بدن دنریس تحلیل میرود و او روی کف مرمری میافتد. جان او را نگه میدارد اما دنریس به سقوط ادامه میدهد. جان در کنار او روی زمین زانو میزند. به کاری که انجام داده نگاه میکند: عملی هولناک اما ضروری. پایان بازی تاج و تخت!