مجری نشست: «اولین سؤالم را از کارگردانها میپرسم. سه سال بعد از فیلم برج دلو که افتخار دیدنش را در جشنوارهی کن داشتیم، شما با فیلمی متفاوت شگفتزدهمان کردید. گویا روند تولیدش خیلی طولانی بوده، میشود دربارهی نحوهی ساخت فیلم توضیح دهید؟»
کلبر مندونسا فیلیو: «ایدهی ساخت این فیلم در سال ۲۰۰۹ به ذهن ما رسید. نمیخواهم دراماتیک به نظر بیایم، ولی به سراغ کارهای دیگرم رفته بودم. فیلم «صداهای همسایه» را ساختم و بعد «برج دلو» را نوشتم. فیلمبرداری و تدوینش را هم انجام دادم. کارهای دیگری هم کردم، ولی هنوز گاهی اوقات با جولیانو دربارهی ساخت «بکورا» صحبت میکردیم. در تمام طول این سالها با وسواس خاصی فیلمنامهاش را نوشتیم. بعد از «برج دلو» تمام تمرکزمان را روی ساخت این فیلم گذاشتیم. بالاخره آنجا بود که به نسخهی نهایی فیلمنامه رسیدیم، یعنی نسخهای که به نظرمان برای فیلمبرداری مناسب بود. پروسهای خیلی طولانی و در عین حال لذتبخش بود. »
پرسش: زنهایی که سنشان بالاتر از پنجاه است معمولن نقش اصلی به آنها داده نمیشود. نظرتان در این مورد چیست؟
کلبر مندونسا فیلیو: «این روزها اکثر نقشها به افرادی میرسد که چهرهای جوان و شبیه بیستوسه سالهها دارند، حتا اگر بیستوهفت یا سیویک ساله باشند. این قضیه به آمار صنعت سینما مربوط میشود. استفاده کردن از بازیگرها با سنین مختلف تنها کاریست که از دستم برمیآید.»
پرسش: موضوع فیلم شما مقاومت در برابر جور و ستم است. نظرتان دربارهی همین موضوع در جامعهی فعلی چیست؟
کلبر مندونسا فیلیو: «از نظر من، به عنوان یه شهروند در جامعهای دموکراتیک، هیچوقت نباید اعتقاداتمان را فراموش کنیم. نباید فراموش کنیم که کار درست چیست و نباید اجازه بدهیم اهمیت آموزش و تحصیل کردن زیر سؤال برود. باید به پای آنچه به آن اعتقاد داریم بایستیم و به کم قانع نشویم. فکر میکنم این تعریف مقاومت کردن در برابر سیستم عجیبی که با آن موافق نیستید باشد.»
پرسش: در این فیلم کاراکترهای متنوعی وجود دارند که هر کدام شخصیت منحصر به فردی دارند. کمی در مورد کاراکترهاتان توضیح دهید.
کارین تلس: «وقتی فیلمنامه به دستم رسید واقعن تحت تاثیر ایدهاش قرار گرفتم. قبل از فیلمبرداری چند باری با هم ملاقات کرده بودیم تا در مورد روابط کاراکترها صحبت کنیم. به نظرم این فیلم مفاهیم استعاری زیادی دارد. بنابراین ما به عنوان بازیگرها باید معنی هر کاراکتر را میفهمیدیم.»
توماس آکینو: «فکر میکنم وقتی قاتل آدم ساکتی باشد بیشتر قاتل بودنش حس میشود. برای همین بود که من بیشتر با چشمهایم بازی میکردم و زیاد حرف نمیزدم. کسی بودم که حواسش به همهچیز هست و نگاهش به اطراف است.»
باربارا کولن: «از همان لحظهی اول که فیلمنامه را خواندم شخصیت ترزا جلبم کردو اون کسیست که به جایی مثل بکورا برمیگردد، جایی که نقطهی شروعش بوده است. این حقیقت را نشان میدهد که رفتار او تجلی رفتار بقیهی مردم شهر است. گروهشان در واقع نماد جامعه است. اینکه نشاندهندهی جامعهی کوچکی از مردم برزیل و نحوهی کنار اومدن کاراکترها با این قضیه باشند خیلی جالب بود.»
اودو کییر: «دربارهی این فیلم باید بگویم که خوشحالم که پیش از این به برزیل نرفته بودم. اگر به کسی بگویید برزیل، سریع به یاد دختر و پسرهای جوان و جشن و فستیوالهای مختلف میافتد ولی برای من اینطور نبود. به محض اینکه به فرودگاه رسیدم من را سوار ماشین کردند. پنج ساعت در راه بودیم تا به منظرهای زیبا برسیم. به شهری کوچک و معرکه رسیدیم که فراموشش نمیکنم، چون خیلی نمادین و خاص بود. برای من دورهی فوقالعادهای بود. شاید اغراق به نظر بیاید، ولی واقعن برایم همینطور بوده. من سه هفته را در بهشت گذراندم.»