گتسبی بزرگ از آن دست رمانهاییست که باید پیش از مرگ خواند. هرچند این کتاب در زمان انتشار چندان مورد توجه واقع نشد، اما اسکات فیتزجرالد، نویسندهی رمان، از معروفترین نویسندگان رمان و داستان کوتاه آمریکاست.
گتسبی بزرگ که از زبان مرد جوانی به نام نیک روایت میشود داستان زندگی جوان ثروتمندی به نام جی.گتسبیست که شایعات زیادی پیرامون خودش و ثروتش برسرزبانهاست. او هر هفته در ویلای مجللش مهمانیهای پر زرق و برق برگزار میکند تا شاید روزی عشق سابقش، دیزی، به مهمانی او بیاید. دیزی زمانی که گتسبی به خدمت نظام رفته با مرد ثروتمندی ازدواج میکند. نیک با دیزی نسبت دوری دارد و گتسبی تلاش میکند به کمک نیک که در همسایگی او زندگی میکند دوباره به دیزی نزدیک شود.
از رمان گتسبی بزرگ بارها اقتباس سینمایی شده. نخستین اقتباس آن فیلمی صامت است که در سال ۱۹۲۶ توسط «هربرت برنان» با بازی «وارنر باکستر» ساخته شده است. فیلم بعدی سال ۱۹۴۹ توسط «الیوت نوگنت» و با بازی «آلان لاد» تهیه شده است. معروفترین اقتباس از کتاب سال ۱۹۷۴ به کارگردانی «جک کلایتون» با فیلمنامهنویسی «فرانسیس فورد کاپولا» و بازی «رابرت رد فورد» و «میا فارو» ساخته شده است. اما جدیدترین نسخهی اقتباسی از گتسبی بزرگ را باز لورمن کارگردانی و لئوناردو دیکاپریو بازی کرده است. در این رمان فیتزجرالد زوال عشق و رویای امریکایی را به تصویر میکشد.
اما نکتهی جالب توجه اینست که رمان متأثر از زندگی او و همسرس زلداست. زلدای زیبا و شاد دختری از طبقهی مرفه است که اسکات بعد از دیدن اجرای بالهاش دلباختهی او میشود، اما زلدا تنها زمانی که فیتزجرالد به شهرت و ثروت میرسد به ازدواج با او تن میدهد. بعدها او آرکیتایپ زن رمانهای فیتز جرالد میشود. زنی که همهی نگاهها را به طرف خود می کشد.
ارنست همینگوی که دوست نزدیک اسکات است و از افول ادبی او نگران است، مدام او را به نوشتن تشویق میکند و در نامههای بیشمارش به اسکات، زلدا را مانع پیشرفت او میداند. با وجود نگرانی همینگوی، فیتزجرالد داستانهای کوتاه زیادی نوشت.
و داستان کوتاه «مورد عجیب بنجامین باتن» که بر اساس آن فیلمی هم ساخته شده از مشهورترین داستانهای کوتاه اوست. کتابهایی مانند «لطیف است شب»، «بازگشت به بابیلون»، «زیبا و ملعون» و «این سوی بهشت» نیز از این نویسنده به فارسی ترجمه شدهاند. او همچنین برای پرداخت بدهیهای سرسامآور زندگیاش مدتی به هالیوود رفت و در نوشتن فیلمنامهی فیلم معروف «برباد رفته» با «ویکتور فلمینک» همکاری کرد.
به هرحال زندگی پرزرق و برق اسکات برای جلب رضایت زلدا هستهی مرکزی اکثر آثار اوست. او در رابطهی دوگانهی خودش با پول و طبقات ثروتمند جامعه میگوید: «من هرگز نتوانستم تکلیفم را با ثروت و ثروتمندان مشخص کنم و این مسأله زندگی روزمره و نوشتاری مرا تحتتأثیر قرار داده است».
زندگی عاشقانهی زوج فیتزجرالد، اعتیاد اسکات به الکل، افسردگی و شیدایی زلدا و مرگش بر اثر آتشسوزیِ بیمارستان روانیای که در آن بستری بود… باعث شد دستمایهی رمان و فیلمهای زیادی شوند.
روزنامه نیویورکتایمز در خبر درگذشت اسکات فیتزجرالد نوشت: «آیندهی حرفهای درخشان او آنطور که باید هیچوقت تحقق نیافت.»