آرت‌تاکس – گروه سینمای جهان: پیتر جکسون در صفحه‌ی شخصی‌اش به مناسبت درگذشت ایان هولم ، بازیگر سرشناس بریتانیایی، نامه‌ای طولانی و تاثیرگذار منتشر کرده است.

ادای دین پیتر جکسون به ایان هولم فقید

گرچه ایان هولم، بازیگر انگلیسی که روز جمعه در ۸۸ سالگی درگذشت، بیش‌تر به خاطر بازی در نقش بیلبو در فیلم‌های «ارباب حلقه‌ها» ی پیتر جکسون معروف است اما او نقش‌های متفاوتی در سینما بازی کرده است. هولم که در سال ۱۹۸۱ برای فیلم‌های «ارابه‌های آتش» نامزد اسکار شده بود، در فیلم‌های ماندگار دیگری مانند «بیگانه»، «برزیل»، «عنصر پنجم» و «سارقان زمان»  نیز بازی کرده است.

چندین تن از همکاران هولم در «ارباب حلقه‌ها» در شبکه‌های اجتماعی به این بازیگر فقید ادای احترام کرده‌اند. جکسون نیز در این میان در صفحه‌ی فیس‌بوک خود نامه‌ای طولانی و تاثیرگذار به یاد هولم نوشته است. متن نامه به شرح زیر است:

من بابت درگذشت سر ایان هولم بسیار اندوهگینم.

ایان مردی بسیار دل‌انگیز و بخشنده بود. او ساکت ولی شاداب بود و درخششی دوست‌داشتنی در چشمانش داشت.

در اوایل سال ۲۰۰۰ و پیش از آن که صحنه‌های بیلبو را برای «یاران حلقه» فیلم‌برداری کنیم، من نگران بود که چطور می‌توانم با چنین بازیگر بزرگی کار کنم اما او بلافاصله خیالم را راحت کرد. روز اول که در «بگ اند» ایستاده بودیم و پیش از این که دوربین‌ها شروع به کار کنند، او مرا به کناری برد و گفت که او در هر برداشت چیزهای مختلف را امتحان می‌کند ولی من نباید نگران باشم. اگر پس از پنج یا شش برداشت او به من آن چه را که می‌خواستم نداده بود آن وقت باید به او دستورات دقیق بدهم.

و ما دقیقاً همین کار را کردیم. ولی او با مهارتی خارق‌العاده لحن خواندن دیالوگ‌هایش را تغییر می‌داد و اجراهای او همگی بی‌نظیر بودند. به ندرت نیاز به راهنمایی داشت. او به ما بازه‌ای از تصمیم‌ها را برای مایی که در اتاق تدوین بودیم ارائه داد که همگی فوق‌العاده بودند.

ایان هولم و پیتر جکسون در پشت صحنه‌ی «ارباب حلقه‌ها»

چهار هفته‌ای که ۳۰ دقیقه‌ی اول «یاران حلقه» را ضبط کردیم بسیار لذت بخش بود.

یک روز ما از بیلبو خواسته بودیم تا ماجراجویی‌های خود را به مخاطبان سه و چهار ساله که مسحور او شده و چهارزانو روی پای او در جشن نشسته بودند بگوید. ما اجرای ایان را در آن مراسم ضبط کردیم ولی ما نیاز داشتیم که واکنش کودکان به لحظات دراماتیک مختلف را نیز فیلم‌برداری کنیم. ولی کودکان زود خسته می‌شوند و ایان و من به سرعت متوجه شدیم که آن‌ها نمی‌توانند یک داستان را هم‌زمان که ما صحنه‌های مورد نیازمان را ضبط می‌کردیم پشت سر هم بشنوند.

پیشنهاد دادم که او برای این که توجه کودکان را به خود جلب کند باید داستان را در هر برداشت کمی تغییر دهد… بخش‌هایی را اضافه کند، داستان از خود دربیاورد… ولی تا جایی که همان چیزی را بگوید که در فیلم‌نامه بود. به او گفتم که نگران نباشد و من خودم می‌دانم در اتاق تدوین چه کنم.

ولی ما هم‌چنین نیاز داشتیم که وقتی ما به سرعت دوربین‌ها را از گوشه‌ای به گوشه‌ی دیگر حرکت می‌دادیم، بچه‌ها سر جای خود بمانند. در سر صحنه «سریع» یعنی ۲۰-۱۵ دقیقه. برای همین وقتی این اتفاق داشت رخ می‌داد و هیچ دوربینی در حال ضبط نبود، من در گوش ایان گفتم که او باید آن‌ها را سرگرم کند. من به او پیشنهاد داد که او می‌تواند «بین هر برداشت داستان‌های دیگری برای آنان بگوید». و او دقیقاً همین کار را کرد. بعد از چند ساعت همه‌ی آن چه را که نیاز داشتیم ضبط کرده بودیم.

وقتی که بچه‌ها از صحنه بیرون رفتند و گروه تولید به سر سکانس بعدی رفت، ایان گفت که این سخت‌ترین کار زندگی او بود.

بیش از یک دهه بعد، امیدوار بودیم که ایان دوباره نقش بیلبو را برای سکانس آغازین «هابیت» بازی کند. فرَن و من با ایان و همسرش سوفی در لندن شام خوردیم و او به ما گفت که خیلی متاسف است اما نمی‌تواند این کار را انجام دهد. و در کمال شگفتی ما او اعتراف کرد که بیماری پارکینسون گرفته و دیگر نمی‌تواند دیالوگ‌ها را حفظ کند. او به سختی راه می‌رفت و مسلماً نمی‌توانست به نیوزیلند سفر کند. او که همیشه مردی محجوب بود به ما گفت که رسماً بازنشست شده اما اعلام نکرده بود.

این ضربه‌ی بزرگی بود چون راه خوبی را پیدا کرده بود تا ایان نقش بیلبوی پیر و مارتین فریمن نقش بیلبوی جوان را بازی کند. من این موضوع را به او گفتم و او خوشش آمد. هم‌چنین به او گفتم که چطور مادرم و عمویم هر دو سال‌ها پارکینسون داشته‌اند و من با آثار این بیماری کاملاً آشنا بودم.

در این لحظه شام ما، که در آن ما فکر می‌کردیم درباره‌ی توصیف صحنه‌های جدیدی است که از او می‌خواستیم انجام دهد و ایان فکر می‌کرد درباره‌ی این است که توضیح دهد که چرا نمی‌تواند این کار را انجام دهد، ناگهان به یک اتاق فکر تبدیل شد و ایان، سوفی، فرن و من سعی کردیم به فرآیندی برسیم که باعث شود ایان بتواند نقش بیلبو را برای آخرین بار بازی کند.

ما داشتیم فیلم را در نیوزیلند ضبط می‌کردیم اما چه می‌شد اگر صحنه‌های او را در لندن و نزدیک خانه‌ی او ضبط فیلم‌برداری می‌کردیم؟

در پایان شام او سرش را به آرامی تکان داد و گفت: «بله، فکر می‌کنم می‌توانم این کار را انجام دهم.» ولی می‌دانستم که او تنها این کار را به عنوان لطفی در حق من انجام داده است. دستانش را فشار دادم و با اشک در چشمانم از او تشکر کردم.

ما فیلم‌برداری را در نیوزیلند و با مارتین فریمن در نقش بیلبوی جوانمان شروع کردیم. مارتین به شدت ایان هولم را ستایش می‌کرد اما هرگز او را ندیده بود. با این حال اما با بخشندگی بسیار موافقت کرد که گریم مصنوعی نقش سر ایان هولم در نقش بیلبوی پیر را بازی کند چون ما لازم داشتیم برخی نمای گسترده در نیوزیلند را ضبط کنیم و او نیز به خوبی رفتارهای او را ادا کرد.

دو ماه بعد به لندن برگشتیم، صحنه‌ی «بگ اند» را هم با خود آوردیم و صحنه‌های ایان را، همان طور که قول داده بودیم، با گروهی بسیار کوچک ضبط کردیم. سوفی همسر دوست‌داشتنی ایان هر روز در کنار او بود و به او و ما کمک می‌کرد.

در طول چهار روز ما همه‌ی آن چه را که می‌خواستیم فیلم‌برداری کردیم. الیجا وود و ایان در «ارباب حلقه‌ها» دوستان خوب یک‌دیگر شده بودند و الیجا هر روز در لندن سر صحنه بود و کمک دیگری به ایان می‌کرد.

ایان هولم و پیتر جکسون در پشت صحنه‌ی «ارباب حلقه‌ها»

زمانی که فیلم به پایان رسید امیدوار بودم که مخاطبان تنها ایان هولم را در حال تکرار نقش هابیت ببینند ولی آن چه در صحنه تجربه کردم تماشای ایفای آخرین اجرای بازیگری فوق‌العاده بود. این کاری شجاعانه برای او بود و مایی را که شاهد آن بودیم بسیار تحت تاثیر قرار داد.

ما بابت این کار برای همیشه و به شدت قدردان ایان خواهیم بود. زمانی که با هم بودیم، فرن و من به شدت به او علاقه‌مند شدیم و ما به شدت از حضور او لذت بردیم.

ایان و سوفی به مناسبت پایان فیلم‌برداری فرن و من را به شامی در خانه‌ی خود دعوت کردند. شبی دوست‌داشتنی و پر از شوخی و خنده بود. ایان و من فهمیدیم که هردو علاقه‌ای متقابل به ناپلئون داریم و ساعت‌ها درباره‌ی آن حرف زدیم.

یک سال بعد که اولین فیلم هابیت در لندن اکران شد، مارتین فریمن بالاخره توانست با ایان هولم ملاقات کند.

تماشای اجرای ایان هولم چیزهای زیادی به من یاد داد چون ایان همان شخصیت ساکت و آرام خودش بود. کار با او امتیازی بزرگ و شناختن او یک موهبت بود.

من همیشه بازی ایان را در صحنه‌های پایانی «بازگشت پادشاه» دوست داشته‌ام.

«فکر کنم که برای یک ماجراجوی دیگر بسیار آماده‌ام.»

بدرود بیلبوی عزیز. سفر بخیر ایان نازنین.

نویسنده: رایان لاتانتزیو – ایندی‌وایر

مترجم: پویا مشهدی محمدرضا

از مجموعه تحلیل‌گران عصر ارتباطات بیش‌تر ببینید:

آرت‌تاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید

کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان

تک‌تاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران