زیرنویس اختصاصی از آرتتاکس: در این ویدیو سوفیا کاپولا از دیدن فیلمهای خاطرهانگیز با پدرش در دوران کودکی و نحوهی شکل گرفتن سلیقهی سینماییاش تعریف میکند
وقتی سر فیلمها خوابت میبره احساس گناه میکنی؟
سوفیا کاپولا: معمولن این اتفاق برام نمیافته. گاهی ممکنه پیش بیاد. یادمه سر فیلم سال گذشته در «مریانباد» خوابم برد که هیچوقت کامل ندیدمش. بچگیهام پدرم بهمون نشونش داد، خیلی زیبا بود ولی بعدش خوابم برد! این اواخر داشتم با یکی که در شنل کار میکنه حرف میزدم. نمیدونستم کوکو شنل لباسها رو درست کرده. باید سعی کنم ببینمش. فکر میکنم برای همه سخت باشه.
در کنار گفتوگو با سوفیا کاپولا ببینید:
فرانسیس فورد کاپولا تقدیر میشود | جایزهای برای خالق پدرخوانده
به نظرم خوشت میآد. برای همه چالشبرانگیزه! خیلی دوست دارم که پدرت وقتی بچه بودی برات پخشش کرده.
خوشبختانه من فیلمهای خیلی خوبی دیدم، چون پدرم اونها رو میدید و براش جالب بودن. نه اینکه ما رو مجبور کنه نگاه کنیم، همون اطراف بودیم. ولی سر اون یه فیلم مجبورمون کرده بود! فکر کنم میخواست ببینیمش چون فیلم خیلی خوبییه. بچه بودم و یادمه که چرتم برد. پدرم طرفدار کوروساوا بود. یه پرده انداخته بود روی ایوونمون و داشت فیلم «یوجیمبو» رو میدید. به خاطر همون فیلم اسم سگمون رو گذاشته بودیم یوجیمبو. یادمه که دوران فیلم ماهی جنگی بود، بچه بودم. آره، خوشبختانه در معرض دیدن فیلمهایی قرار گرفتم که اگه دور و اطراف پدرم نبودم نمیدیدم.
الان خودت بچه داری؟
بله. احساس گناه میکنم که اونها شرایطشون اینجوری نیست.
براشون تور سینمایی برگزار نکردی؟
خب سعی میکنم چیزهایی نزدیک به سلیقهشون نشونشون بدم. اگه فیلم سیاهوسفید باشه غر میزنن ولی بعدش باهاش کنار میآن. ولی احساس گناه میکردم چون در معرض فیلمها نیستن. وقتی بچه بودم گیرندهی تلویزیون نداشتیم. من در ناپاولی بزرگ شدم، پشت خونهمون کوه بود و تلویزیونی در حومه شهر وجود نداشت. واسهی همین چیزی که من میدیدم کلکسیون لیزردیسکهای پدرم بود و یه سری فیلمهای رندوم که بارها و بارها میدیدیم.
در کنار گفتوگو با سوفیا کاپولا ببینید:
گفتوگو با آن هاتاوی و متیو مکاناهی | دروغ به حفظ آرامش کمک میکند؟
چه فیلمی رو زیاد میدیدی؟
یادمه وقتی دوازده ساله بودم همهش فیلم «از نفس افتاده» رو میدیدم. اولین فیلم تاثیرگذاری بود که واقعن دوستش داشتم. بلموندو خیلی رویایی بود. هنوز هم موقع فیلمبرداری به از نفس افتاده فکر میکنم. احساس نزدیکی و صمیمانه بودنش رو خیلی دوست دارم، دوربین خیلی به بازیگرها نزدیکه، من هم سعی میکنم انجامش بدم. حالت صمیمانه بودن و اسنپشات به آدم دست میده و احساس میکنی طبیعی و رومانتیکه. همهی اینها همیشه به خاطرم میمونه. در مورد کار خودم خیلی دوست ندارم که دوربین دور باشه. بستگی به این داره که چی رو میخوای برسونی. همیشه این حس رو که دوربین به بازیگرا نزدیک باشه دوست داشتم. فیلم «باران ارغوانی» رو هم خیلی دوست داشتم. اون موقع روی پرده بود و چندین بار دیدمش.
چی باعث میشد بهش علاقه داشته باشی؟ فقط پرینس؟
پرینس و اینکه جذاب و باحال بود. دوازده سالم بود و حس میکردم خیلی بزرگونهس. فیلم «گیلدا» هم خیلی روم تاثیر گذاشت. با خودم میگفتم زنهای بالغ همینطوریان؟ خیلی باشکوه بود. پیچیدگی روابطشون رو میدیدم، بچه بودم و نمیدونستم روابط بزرگترها چهطورییه.