با ما همراه باشید
نقد سریال کشتن ایو نقد سریال کشتن ایو

تلویزیون

درباره‌ی «کشتن ایو» و فصل سومش: کشتنِ کشتن ایو!

نقد سریال کشتن ایو | نوشته‌ی عرفان استادرحیمی، عضو حلقه‌ی منتقدان آرت‌تاکس، برای سریال Killing Eve محصول شبکه‌ی بی‌بی‌سی آمریکا و با بازی ساندرا اوه و جودی کومر

نقد سریال «کشتن ایو» | کشتنِ کشتن ایو!

باید پیش‌بینی‌اش را می‌کردیم … از همان زمان که مشخص شد «فیبی والر-بریج» در فصل دوم «کشتن ایو» حضورر نخواهد داشت، باید این روز را می‌دیدیم! عوض‌شدن گرداننده / شو-رانر  یک سریال در میانه‌ی راه، به خودی خود آسیب‌زننده است، چه رسد به تغییر تیم خلاق اصلی در هر فصل! رسیدن «کشتن ایو» به بحران هویت و سرگردانی امروز، عجیب نیست و شاید باید زودتر از این‌ها انتظارش را می‌کشیدیم!

سال ۲۰۱۶ در پی موفقیت سریال «فلیبگ»،  بی‌بی‌سیِ آمریکا کار نگارش سریال اقتباسی را از رمان «اسم رمز؛ ویلانل» نوشته‌ی لوک جنینگز به فیبی والر-بریج سپرد. برای آرتیست خلاق بریتانیایی، فرصتی استثنایی فراهم شده بود: پس از ابراز شخصی‌ترین ایده‌هایش در قالب مینی‌سریالی آرتیستیک و با پرستیژ، می‌توانست جنبه‌ی  دیگر خلاقیتش را در نگارش یک تریلر جاسوسی برای مخاطب عام به منصه‌ی ظهور برساند. انگار که خودش را دو نیم کرده ‌باشد؛ یکی آن کمدین پیش‌رو و تلخ اندیشی که «فلیبگ» را می-نوشت، و دیگری نویسنده «کشتن ایو»؛ که ظاهرن راه خلق یک سرگرمی جریان اصلی جذاب را به خوبی می‌دانست! نهایتن اما یکی از این دو نیمه بر دیگری غلبه کرد و کنترل را در دست گرفت! والر-بریج، پس از نگارش و ساخت یک فصل از «کشتن ایو»، رفت که فصل دوم و نهایی شوی شخصی و تحسین‌شده‌اش را بسازد. همین‌جا بود که تریلر جاسوسیِ مفرح بی‌بی‌سی، که اندکی قبل از پخش فصل اول برای یک فصل دیگر نیز تمدید شده‌بود، یتیم ماند!

در کنار مطالعه‌ی نقد سریال «کشتن ایو» بخوانید:

بهانه جویی علیه «کشتن ایو» | وقتی سفید سیاه می شود!

والر-بریج، دوست قدیمی و نه چندان با‌تجربه‌اش، «امرالد فنل» را برای جایگزینی خود پیشنهاد کرد. نتیجه‌ی کار فنل در فصل دوم سریال، البته ظرافت و هوشمندیِ قلم والر-بریج را نداشت، اما با نقطه‌ی اوج جالب و           غیرمنتظره‌ی پایانی، سریال را در موقعیت ویژه‌ای قرار داد: چه می‌شود اگر شکار و شکارچی، هم موش و هم گربه، هم قهرمان و هم ضد‌قهرمان، قربانی یک نظم بزرگ‌تر باشند؟ فصل دوم با ارائه‌ی این ایده‌ی جذاب، و انتقال و ارتقا رابطه‌ی خاص ایو-ویلانل به یک مرحله‌ی جدید (که در ادامه به آن می‌پردازیم)، به رستگاری رسید.

اولین مشکل بزرگ کار «سوزان هیتکات» (گرداننده / شو-رانر فصل سوم سریال) دقیقن از همین‌جا شروع می‌شود: سریال نسبت به زمینه‌ی داستانی طرح شده در پایان فصل دوم بی‌توجه است. آن افشای بزرگ،  آن ایده‌ی تئوری‌توطئه‌وار راجع به در‌هم‌تنیدگی ام‌آی‌سیکس و گروه دوازده، قاعدتن باید وضعیت گرگ‌و‌میش و غیر‌قابل اعتمادی را در جهان داستانی «کشتن ایو» به وجود می‌آورد، اما سریال عملن از چنین کیفیتی خالی است. در ابتدای این فصل، ایوِ نجات‌یافته از شلیک ویلانل، از دیده‌ها پنهان شده و دیگر برای ام‌آی‌سیکس کار نمی‌کند. تیم ویژه‌ی سابق فروپاشیده، کنی از ام‌آی‌سیکس خارج شده و به عنوان ژورنالیست فعالیت می‌کند (و تلاش‌هاش برای بازگرداندن توجه ایو به گروه دوازده بی‌نتیجه است)، کرولین همچنان به کارش در ام‌آی-سیکس ادامه می‌دهد؛ هر‌چند باید حضور مزاحم  مأمور رده‌بالای جدیدی به نام پاول را هم تحمل کند، و نهایتن ویلانل هم با تصور مرگ ایو، در تلاش برای از سر گرفتن زندگی‌اش به‌طور طبیعی(!) است. تمام کاراکترها در وضعیت ایستایی قرار دارند، و تنها از طریق مرگ کنی است که موتور محرک داستان (با تحمیل نویسندگان)راه ‌می‌افتد. در واقع سریال عقب‌گردی تعمدی را از مسیر طبیعی پیشرفت پلات اصلی تجربه می-کند (مرگ کنی و تلاش جهت سر درآوردن از معمای قتل/خودکشی او، برای این مرحله از داستان زیادی ابتدایی است) و کاراکتر‌ها را در جزیره‌های داستانی مستقل و ایزوله و به گشت‌زدن در خرده‌داستان‌های بی-اهمیت مشغول می‌سازد. از آن در‌هم‌تنیدگی قطب‌های مختلف داستان که فصل دوم وعده داده ‌بود هم سراغی نمی‌گیرد، تا اپیزود پایانی و دورِ هم جمع‌شدن کرولین، پاول، کنستانتین، ایو و ویلانل، در یک سکانس شبه‌سیتکامی! (باور‌کردنی نیست که «امی»، سریالی را که چنین برخورد پارودیکی با مصالح داستانی-اش دارد، همچنان «درام» به حساب می‌آورد!) گویی هیتکات که با مسیر داستان در فصل قبلی چندان راحت نبوده، تلاش کرده بی‌توجه به عواقب ارگانیک وقایع فصل قبل، نسخه‌ی خودش را بپیچد؛ که به از دست رفتن سیر علت‌و‌معلولی داستان‌گویی سریال منجر شده ‌است. مسأله‌ای که البته تمامن به عدم تناسب بین ایده‌های دو شورانر سابق و فعلی مربوط نیست، و بخش‌های کاملن مستقل این فصل را هم در بر می‌گیرد … تصمیم و میل ناگهانی ویلانل برای شناخت خانواده‌اش، یکی از بدترین نمونه‌های این بحث است و قضیه از جایی بدتر می‌شود که سریال از همین مسیر تحمیلی و غیرطبیعی هم، شناخت ما از ویلانل را عمقی نمی-بخشد و با ارائه‌ی چند صحنه‌ی دیالوگ‌محور بد، تعداد قابل توجهی شوخی بی‌مزه و لوس، و یک درگیری/ تسویه حساب باسمه‌ای در پایان، اپیزود پنجم را عملن تا حد یک قسمت پر‌کننده‌ی زمان تنزل می‌دهد.

فارغ از داستان‌گویی علت و معلولی و جدای از مختصات جهانی که داستان در آن می‌گذرد، آن‌چه «کشتن ایو» را از همان ابتدا به سریال ویژه‌ای مبدل می‌ساخت، جنس رابطه‌ی ایو-ویلانل بود. رابطه‌ی ویژه‌ای که  به واسطه‌ی نبوغ فیبی والر-بریج، در فصل اول، فارغ از موش‌و‌گربه‌بازی ظاهری، درباره‌ی مرز باریک عشق و نفرت هم بود. والر-بریج با هوشی مثال‌زدنی، بین وسواس ذهنی ایو برای یافتن ویلانل، و قصد ویلانل برای کشتن ایو، توازی ایجاد می‌کرد، و با نمایش هوش/توانایی دو طرف این بازی، دوئلی بتمن/جوکر وار در یک بستر جاسوسی می‌ساخت. این‌گونه بود که زن‌بودن هر دو طرف، و امکان در جریان‌بودن نوعی تمایل/عشق میان آن‌ها، نه عنصری تزئینی/نمایشی جهت خوشامد جریانات مد‌‌روز، بلکه نکته‌ای اساسی در ترسیم ماهیت غریب و غیرمنتظره‌ی این رابطه، و واجد کارکردی دراماتیک می‌شد. ( در واقع آن پیش‌روی ویلانل تا آستانه-ی عشق‌بازی، و پس‌رانده‌شدنش با ضربه چاقوی ایو در پایان فصل اول، لحظه‌ای استعاری در خلاصه‌سازی معنای رابطه‌ی دو کاراکتر بود.)

در کنار مطالعه‌ی نقد سریال «کشتن ایو» بخوانید:

فصل سوم سریال کشتن ایو | فصل درخشش جودی کومر

فصل دوم به شکل طبیعی باید این رابطه‌ی ویژه را به مرحله تازه‌ای می برد. اگرچه احتمالن بسیاری از مخاطبان، از همراهی ایو و ویلانل برای انجام مأموریتی مشترک در فصل دوم دلِ خوشی نداشتند، اما این موقعیت در واقع کار  جالب‌ توجهی در سیر پیشرفت این رابطه انجام می‌داد: نمایش یک فرصت وصال برای دو کاراکتر پس از آن مواجهه‌ی پرتنش اولیه!  جایی که ویلانلِ روان‌پریش درباره‌ی زندگی مشترک با ایو خیال‌پردازی می‌کرد، و ایو باید تصمیم می‌گرفت که این رابطه، بالأخره از چه جنسی است؟ پایان فصل با اعلام قطعی بی‌میلی ایو، و شلیک ویلانل، سرانجامی ظاهری بر این رابطه پیچیده و خاص به نظر می‌رسید…

فصل سوم اما کار را با طرح سؤال هوشمندانه‌ ای شروع می‌کند: آیا ممکن است ایو هم به ویلانل علاقه ای داشته باشد؟ آیا حس قوی‌تری در پس آن وسواس ذهنی شدید و جنون‌آمیز نهفته است؟ مواجهه‌ی ناگهانی ایو با ویلانل در آن اتوبوس در اپیزود سوم، نقشی کلیدی در بازخوانی ماهیت این رابطه ایفا می‌کند. جایی که عصبانیت ایو از بلایی که ویلانل بر سر زندگی‌اش آورده، طی یک درگیری فیزیکی، به مغلوب شدن و استیصال می‌رسد، و نهایتن با یک بوسه و سپس ضربه، به رهایی موقت او می‌انجامد. ویلانل به سرعت از اتوبوس پیاده می‌شود و ترانه‌ی           «تأثیر عجیب» از گروه آلترناتیو لس‌آنجلسی «آنلاود»، ضمیمه‌ی تصویر چهره‌ی مبهوت و گیجِ ایو و نگاه متعجب و  هیجان‌زده‌ی ویلانل می‌گردد. هیتکات از این طریق، در تلاش برای دستیابی به لحن پیچیده‌ی سکانس پایانی فصل اول، و در عین فرار از ارائه‌ی پاسخی شفاف به سؤال محوری این فصل، این بار بر معنای درونی‌تر این رابطه برای ایو تأکید دارد. (از معدود صحنه های این فصل که یک عنصر داستانی را واقعن «پیش‌می‌برد») اما متأسفانه سریال در ادامه از تمام ظرفیتی که این صحنه برای پردازش هر چه بیشتر رابطه‌ ایو-ویلانل ارائه می‌دهد، چشم‌پوشی، و با سکانس پایانی فصل، نه فقط این مواجهه در اتوبوس، که تمام رشته های سریال از فصل اول را پنبه می‌کند!.

« – می‌دونی تنها کسایی که ممکنه همچین فکری کنن کیان؟

+کیا؟

– ما!» این دیالوگی است که در سکانس پایانی اپیزود پایانی بین ایو و ویلانل جریان می‌یابد … پس از لحظه‌ای که ویلانل از ایو پرسیده این‌که هر‌دویشان در کشتن داشا نقش داشتند رمانتیک نیست؟!… سوال این‌جاست: این «ما»یی که ایو طرح می‌کند، دقیقن کی شکل گرفته؟ از ابتدای این فصل، چند صحنه، ایده یا لحظه‌ داشته‌ایم که ذهنیت دو کاراکتر را بهم متصل کند؟ تا بتواند زمینه‌ی توافق دو کاراکتر بر رمانتیک بودن چنین ایده‌ی جنون‌آمیزی شود؟

استیصال ایو، دریافت یک پیام صوتی و یک کیک تولد و آن تماس تلفنی در انتهای اپیزود هفتم، با وجود امتداد بخشیدن درگیری ذهنی ایو با ویلانل، نمی‌تواند دلیل کافی برای شکل دادن مفهوم اساسی «ما» شدن دو کاراکتر باشد؛ همانطور که یک رقص بی‌معنا در قسمت پایانی نمی‌تواند باعث تلقی رمانتیک از رابطه‌یشان شود! در واقع نویسندگان، عاجز از پرورش واقعی رابطه‌ی ویژه دو کاراکتر، از روی نقاط عطف اساسی در تبیین ورود رابطه به مرحله جدید می‌پرند، و با قرار‌دادن یکی-دو دیالوگ در دهان کاراکتر‌ها، مرتکب گناهی می‌شوند که در بهترین حالت، تقلب در داستان‌گویی است! هر چند سریال با چنین شعارهای بی‌پشتوانه‌ای غریبه نیست، و انگار تمام فصل در حال تمرین برای رسیدن به سکانس گفت‌و‌گوی پایانی، و آن فریادزدن تم در غالب دیالوگ مضحکی مثل «هیولای من هیولای تو رو تحریک می‌کنه» بوده! (بامزه اینجاست که سریال معظم «بهتره با سال تماس بگیری» پنج فصل را به گسترش همین تم -که خانم هیتکات در دهان کاراکترش می‌گذارد- اختصاص داده ‌است، بعد حضرات «امی» هر دو سریال را کنار هم می‌گذارند و نامزدِ «بهترین سریال درام» می‌کنند و خنده‌یشان هم نمی‌گیرد!!)

در کنار مطالعه‌ی نقد سریال «کشتن ایو» ببینید:

تریلر فصل سوم سریال Killing Eve / کشتن ایو | مرده‌ی دردسرساز

نمونه برای این شکل از نویسندگی بی‌ظرافت در این فصل فراوان است. در واقع می‌توان از حجم سکانس‌های ناموفق و شکل‌نگرفته، شخصیت‌های جدیدِ نچسب و اعصاب خردکن و دیالوگ‌های بد‌نوشته‌شده‌ی این فصل یک سریال مستقل ساخت! در درجه‌ی اول، جایگزینی کنستانتین با داشا (به عنوان زوج ویلانل) یک اشتباه استراتژیک مرگ‌بار است! داشا (با اجرای آزاردهنده‌ی «هریت والتر» که نقش به‌سزایی در بی‌مزگی این فصل دارد!) هیچ‌گاه توجیه مناسبی در ساختار داستانگویی سریال نمی‌یابد. نه به عنوان استاد ویلانل چیز به‌درد-بخوری راجع‌به گذشته‌ی او ارائه می‌کند، نه در نقش زوج ویلانل موفق به خلق شیمی معناداری می‌شود (بیشتر مشغول خراب‌کردن بازی «جودی کومر» است!)، نه در روند پیشبرد وقایع داستان نقشی حیاتی ایفا می‌کند و نه به سرانجام معقولی می‌رسد. صرفن با شمایل و گفتاری نزدیک به بدترین کلیشه‌های صنعت فیلم و سریال آمریکا در بازسازی لهجه و رفتار روس‌ها، به یک کاراکتر کارتونی شبیه می‌شود که سر از سریال اشتباهی درآورده!

وضع در طرف دیگر ماجرا، در خانه‌ی کرولین هم بهتر نیست. جرالدین، دختر تازه ‌از ‌راه ‌رسیده کرولین، به قدری حضور اضافی و توجیه‌ناپذیری دارد، که می‌تواند به تنهایی عنوان بی‌مصرف‌ترین کاراکتر تلویزیونی دهه-ی گذشته را به خود اختصاص دهد! تمام صحنه‌های حضور او در سریال، به طرز غریبی بی‌معنا به نظر می-رسند! یک لوپ عبث و بی‌حاصل، که در هر صحنه، از ابتدا تا انتهای فصل، بار‌ها و بار‌ها به ما یادآوری می‌کند که روابط این دو کاراکتر سرد و نامناسب است و درست هم نمی‌شود! (آن هم با دیالوگ‌هایی در حد «تو چرا منو نادیده می‌گیری؟» یا «تو باید احساساتت رو بروز بدی»!!) صحنه‌هایی که نه واجد کیفیت کمیک می شوند، و نه می شود جدی‌شان گرفت! سرانجام هم بدون پیشبرد واقعی قوس شخصیتی کرولین، این رابطه به ظاهر به پایان می‌رسد. کرولین همان صورت‌سنگی سرسخت سابق است، و جرالدین … خب راستش نمی-دانیم جرالدین چه‌طور آدمی است!

پاول، مو، ایرینا، هلن…اگر یادتان نیست کدام، کدام است، بهتان حق می‌دهم! سریال در این فصل در عمل روندی لایق عنوان «شخصیت پردازی» پیش نمی‌گیرد، و آدم‌ها بدون کیفیتی قابل بازشناسی، از پیش چشم مخاطب می‌گذرند، نقش‌های کم‌اهمیت‌شان را در سناریو‌هایی نه‌چندان هوشمندانه ایفا می‌کنند و می‌میرند/از روند داستان خارج می‌شوند.

البته که هم‌چنان می‌شود در گوشه و کنار سریال عناصری برای لذت‌بردن پیدا کرد. سریال همچنان به بهانه-ی ابعاد بین‌المللی داستان به لوکیشن‌های متنوعی سرک می‌کشد و زیبایی‌شناسی کارت‌پستالی سریال همچنان سرِ جای خودش است (بدیهی است که در فقدان مصالح داستانی قانع‌کننده، متظاهرانه‌تر از قبل به نظر می‌رسد).

«سندرا اوه» همچنان خوب است، اجرای «کیم بودینا» در نقش کنستانتین همچنان بامزه است (و آن موتیف   غافلگیری‌اش در بازگشت به خانه، به شکل غیر‌منتظره‌ای جواب می‌دهد!)، «فیونا شاو» هر چند از متریال بی-ظرافت نوشته‌شده برای سکانس‌های مشترک کرولین و جرالدین رنج می‌برد، اما آن سکانس درخشان سوگواری در ماشین را دارد، طراحی روایی پازل‌گونه‌ی اپیزود چهارم از معدود تصمیمات مؤثر نویسندگان در این فصل است (و حتی پایان اپیزود و آن «تقریبن مردن» نیکو هم کار می‌کند)، و در نهایت جودی کومر در نقش ویلانل هم با وجود از دست دادن جادوی سابق، هم‌چنان در اکثر لحظات متقاعدکننده است.

فصل چهارم هم از پیش تمدید شده (و باز هم گرداننده / شو-رانر جدیدی خواهد داشت؛ گویی دوستان در بی‌بی‌سی در حال تجربه‌ی شیوه‌های خلاقانه و جدید سریال‌سازی هستند!)، اما به آینده‌ی سریالی که جای پیشرفت واقعی پلات اصلی، طراحی مناسب قوس شخصیتی کاراکتر‌ها و تمرکز روی پیش‌برد رابطه‌ی ویژه‌ای که روح داستان است، حواسش هست که گرایش جنسی فلان کاراکتر بی‌اهمیتش را-در حد اشاره‌ی کلامی هم که شده- ذکرنشده نگذارد، سکانس مجزایی برای تحقیر و مجازات «مرد سکسیست سنتی» توسط هر دو کاراکتر اصلی‌اش طراحی کند (عجب ایده مرتجعانه‌ای!)، و تئوری ساختگی بودن فرود «نیل آرمسترانگ» روی ماه را با ربط‌دادن به ایده‌ی پوسیده‌ی صاف بودن زمین دست بیاندازد، خیلی نمی‌شود امید داشت، می‌شود؟

نوشته‌ی عرفان استادرحیمی

 

از مجموعه تحلیل‌گران عصر ارتباطات بیش‌تر ببینید:

آرت‌تاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید

کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان

تک‌تاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آنونس

دست پر اپل تی‌وی در تابستان امسال | با آثار اپل tv در ۲۰۲۱ آشنا شوید

آثار اپل tv در ۲۰۲۱

با آثار اپل tv در ۲۰۲۱ آشنا شوید

شبکه‌ی  اپل‌تی‌وی تیزری را در رابطه با آثاری که قرار است در طول تابستان امسال منتشر کند، پخش کرد.

آثار اپل tv در ۲۰۲۱:

■فصل دوم The Morning Show بابازی جنیفر آنیستون ،استیو کارل و ویترسپون
■فصل دوم Ted Lasso بابازی جیسون سودیکیس
■فصل دوم See بابازی جیسون موموآ
■ فصل دوم Truth Be Told
■سریال Invasion
■سریال Invasion بابای سم نیل و گلشیفته فراهانی
■سریال Mr. Corman
■سریال The Shrink Next Door بابابی ول فریل و پل راد
■مینی سریال Physical بابازی رز بیرن
■فیلم Stillwater بابازی مت دیمن
■فیلم Coda برترین فیلم به انتخاب جشنواره‌ی ساندنس امسال

 

از مجموعه تحلیل‌گران عصر ارتباطات بیش‌تر ببینید:

آرت‌تاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید

کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان

تک‌تاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران

ادامه مطلب

آنونس

تریلر سریال هیولاها سر کار | انیمیشنی در ادامه‌ی «کارخانه‌ی هیولاها»

تریلر سریال هیولاها سر کار

تریلر سریال هیولاها سر کار منتشرشد

زیرنویس فارسی اختصاصی از آرت‌تاکس: تریلر سریال هیولاها سر کار | انیمیشنی در ادامه‌ی «کارخانه‌ی هیولاها» که توسط کمپانی پیکسار ساخته شده است منتشر شد

«هیولاها سر کار» سریالی انیمیشنی‌ست که توسط کمپانی پیکسار برای شبکه‌ی استریمینگ دیزنی پلاس ساخته شده و ادامه‌ی مستقیمی بر فیلم «کارخانه‌ی هیولاها» که در سال ۲۰۰۱ عرضه شد، محسوب می‌شود.

در این سریال جان گودمن در نقش سالی، بیلی کریستال در نقش مایک وازوسکی و باب پیترسون در نقش راز همگی در سریال حضور دارند و بازیگرانی مانند مندی کالینگ، جنیفر تیلی، جان رتزنبرگر، هنری وینکلر و آیشا تایلر نیز شخصیت‌های جدید را صداپیشگی کرده‌اند.

 این سریال که توسط کارگردان فیلم کارخانه‌ی هیولاها یعنی پیت داکتر خلق شده قرار است از دوم جولای سال جاری میلادی پخش شود.
‌.

 

از مجموعه تحلیل‌گران عصر ارتباطات بیش‌تر ببینید:

آرت‌تاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید

کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان

تک‌تاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران

ادامه مطلب

آنونس

تریلر فصل چهارم سریال چیزهای عجیب

تریلر فصل چهارم سریال چیزهای عجیب

تریلر فصل چهارم سریال چیزهای عجیب درامی در ژانر علمی تخیلی به کارگردانی برادران دافر منتشر شد

سریال چیزهای عجیب از جدی‌ترین و پرطرفدارترین محصولات نت‌فلیکس در ژانر علمی تخیلی ترسناک است که توسط برادران دافر ساخته شده.

 

خلاصه‌ی سریال چیزهای عجیب از زبان بازیگرانش

 

فین ولفهارد، میلی بابی براون، نوآ اشنپ، گیتن ماتارازو ،کلب مک لاگلین، وینونا رایدر، دیوید هاربر، ناتالیا دایر، ,چارلی هیتون از جمله بازیگران اصلی سریال هستند.

‌‌
فصل چهارم این سریال با عنوان رسمی چیزهای عجیب ۴ توسط کمپانی نت‌فلیکس در سال ۲۰۲۱ میلادی منتشر خواهد شد.

 

نقد سریال چیزهای عجیب | بزرگ‌تر؛ نه عمیق‌تر

 

از مجموعه تحلیل‌گران عصر ارتباطات بیش‌تر ببینید:

آرت‌تاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید

کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان

تک‌تاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران

ادامه مطلب

محبوب‌ترین‌ها