ترجمه اختصاصی از آرتتاکس: هالیوود ریپورتر بعد از سه دهه به سراغ «غلاف تمام فلزی» رفته و با تیم کولسری مصاحبه کرده، بازیگری که نقشش را از او گرفتند
به من یاد ندادند که شرافتمندانه ببازم
تیم کولسری مهمترین نقش زندگیاش را برای بازی در فیلم «غلاف تمام فلزی» به دست آورده بود اما این نقش در ماجرایی دو ساله از او بازپس گرفته شد و این اتفاق مسیر زندگی او را تغییر داد. کولسری در این باره میگوید: «من از استنلی کوبریک عصبانیام اما هنوز به او احترام میگذارم.»
تیم کولسری در ابتدا قرار بود نقش گروهبان هارتمن را در فیلم «غلاف تمام فلزی» بازی کند و تمام مدت در اتاق هتل خود دیالوگها را سرسختانه تمرین میکرد اما در پیچشی ناگهانی این نقش به آر. لی ارمی که در ابتدا مشاور فنی فیلم بود رسید که برای او نامزدی گلدن گلوب را به ارمغان آورد.
ماجرای کولسری از سال ۱۹۸۲ و از آن جا شروع شد که یکی از دوستان او آگهی فراخوان بازیگر برای درام جنگی کوبریک را در هالیوود ریپورتر دید. کولسری با یک تفنگدار دریایی جوان یک ویدیو ضبط کرد و آن را به کوبریک که در لندن بود فرستاد و در سال۱۹۸۵ تماسی از لئون ویتالی، دستیار کوبریک، دریافت کرد.
ویتالی به کولسری اطلاع داد که کوبریک او را تحسین کرده ولی میخواهد آن تفنگدار جوانی را که همراه کولسری بود ببیند. کولسری با او ویدیوی دیگری برای گزینش ضبط کرد و برای کوبریک فرستاد. آن مرد جوان موفق نشد اما کولسری قراردادی هشت هفتهای را با درآمد ۲۵۰۰ دلار در هر هفته با کمپانی برادران وارنر امضا کرد.
کولسری دیالوگها را با تمریناتی سختگیرانه و طاقتفرسا همراه بل ویتالی حفظ میکرد. او شش روز در هفته و ۱۲ساعت در روز تمرین میکرد. کوبریک او را جدای از بقیهی بازیگران نگه داشته بود تا آنها بیش از حد با این گروهبان آزار دهنده و ترسناک آشنا نشوند. هر شب ویتالی نوار ضبط شدهی تمرین کولسری را به کوبریک نشان میداد و او با دیدن آنها دیالوگها را تغییر میداد. ویتالی به کولسری اجازهی هیچ نوع انحراف از فیلمنامه را، با وجود تغییر دائمی متنها، نداده بود.
خوشبختانه کولسری آرامش را در گروهی از بازیگرانی که روی فیلم کلاسیک دیگری کار میکردند یافت. او همسایهی طبقهی پایینی مایکل بیِن بود. بازیگری که یک سال قبل نقش کایل ریس را در «ترمیناتور» جیمز کامرون بازی کرده بود. او دوباره با کامرون همگروه شده بود تا این بار به همراه سیگورنی ویور در «بیگانگان»، یک حماسهی علمی تخیلی که آن زمان در لندن فیلمبرداری میشد، بازی کند.
کولسری و بین به سرعت با هم دوست شدند. هر دو مردانی جوان بودند که چنان پول خرج میکردند که گویی ثروتمندند. بین او را با کامرون و بازیگران «بیگانگان» آشنا کرد و کولسری شام شب شکرگزاری را با آنها گذراند. او احساس میکرد که به جمع بازیگران بااستعدادی همچون ویور و بیل پکستون تعلق دارد چون او داشت در فیلم استنلی کوبریک بازی میکرد. اما فاصلهها کمکم خود را نشان دادند. بین در هنگام کمک به کولسری برای آمادگی برای فیلمبرداریای که هیچ وقت رخ نمیداد متوجه تنشی که کوبریک روی او گذاشته بود شد.
کولسری نمیدانست رقیب دیگری هم برای بازی در این نقش دارد: ارمی، یک تفنگدار دریایی بازنشسته که برای رسیدن به هدف خود مسئولیت مشاور فنی فیلم را عهده داشت، مشغول چانه زدن برای تصاحب نقش کاپیتان هارتمن بود. ارمی در مستند «فیلمکار» محصول سال ۲۰۱۷ که نقش ویتالی را در فیلمهای کوبریک به تصویر میکشد گفته بود: «تفنگداران دریایی هیچ وقت به من یاد ندادند که شرافتمندانه ببازم». بخشی از نقش او به عنوان یک مشاور فنی، و در شخصیت گروهبان پادگان، گوشمالی مردان جوانی بود که امیدوار بودند نقشی به عنوان یک سرباز به دست آورند. ارمی میتوانست بداهه توهین کند و به آن نقش نزدیک باشد همین مورد مزیت او نسبت به کولسری بود.
ویتالی در عملکرد روزانهی ارمی چیزی منحصر به فرد دید و آن را به کوبریک نیز نشان داد و او هم تایید کرد.
پس از ۱۰ هفته فیلمبرداری، کار «بیگانگان» به پایان رسیده بود و بین آماده بود برای شب شکرگزاری به خانه برگردد. اما ناگهان در یک روز یکشنبه، در حالی که کولسری در آپارتمان بین حضور داشت، ویتالی با نامهای به آن جا آمد و بدون این که چیزی بگوید از کولسری خواست که نامه را بخواند.
کوبریک در نامه نوشته بود: «بسیار متاسفم که بگویم که بعد از بحثهایی زیاد و دردناک تصمیم گرفتهام که لی ارمی را برای نقش گروهبان گرهایم به کار گیرم. من در مقام مربیای هستم که دو بازیکن خط حمله دارد و باید یکی را انتخاب کند. میدانم این اتفاق چقدر برایت ناامید کننده خواهد بود، همان طور که اگر لی به جای تو بود همین حال را داشت و من بسیار خوشحالتر میشدم اگر کسی دیگر این تصمیم را میگرفت.» کوبریک در نامه نقش تیرانداز هلیکوپتر را نیز به او پیشنهاد داده بود و آن را «نقشی کوچکتر ولی بسیار قوی» خواند.
کولسری کاملن خرد شده بود. او به سرعت از آپارتمان بیرون رفت تا تنها قدم بزند. ویتالی نیز بعدها در «فیلمکار» گفت که سختترین کار برای او رفتن به خانهی کولسری تحویل دادن نامهی کوبریک به او بود و به شدت برای او دلسوزی میکرد. کولسری تلاش کرد برای حفظ نقش خود بجنگد و در نامهای از کوبریک از او سه دقیقه وقت خواسته بود تا خود را به عنوان بازیگر بهتر اثبات کند ولی کوبریک به او جواب نداد و از طریق ویتالی به او گفته بود که این نامه احساساتش را جریحهدار کرده.
کولسری در نهایت پذیرفت که نقش تیرانداز هلیکوپتر را بر عهده گیرد. یک هفته بعد از تمرین برای نقش جدید، ویتالی به کولسری این خبر شوکآور را اعلام کرد که ارمی پس از تصادف خودروی او با یک درخت شرایط وخیمی دارد و ممکن است کولسری نقش او را بازی کند اما چند روز بعد ویتالی دوباره تماس گرفت و گفت که شرکت بیمه هزینهی تعویق تولید فیلم را تا زمانی که ارمی بهبود یابد خواهد پرداخت: ناکامی دیگری برای کولسری.
کولسری تا رسیدن زمان احضار مجددش به لندن برای ضبط صحنهی تیرانداز به لسآنجلس برگشت. وقتی که او برای اولین بار به «غلاف تمام فلزی» پیوسته بود هیچ مدیر برنامه و کسی که مراقب او باشد را در کنار خود نداشت. ولی اکنون اد لیماتو، مدیر برنامهی قدرتمند ICM که نمایندهی بیِن و بازیگران طراز اولی مانند دنزل واشینگتن، ریچارد گِر و مل گیبسون نیز بود، نمایندهی او بود. کولسری هفت ماه در وضعیت انتظار در لسآنجلس بود تا این که تیم تولید «غلاف تمام فلزی» به ICM نامهای فرستاد که در آن اذعان کرد که صحنهی تیرانداز از فیلم حذف شده است. کولسری در این باره گفت:«من از داشتن بهترین نقش به نقش خوب و بعد نداشتن نقش رسیدم.»
وکیل کولسری نامهای به کوبریک و برادران وارنر نوشت و اذعان کرد که او به مدت دو سال سر خود را مرتباً تراشیده بود که او را از کار در آثار تجاری بازمیداشت. این که این نامه کارساز بود یا خیر مشخص نیست اما به هر حال او دوباره به جمع بازیگران بازگشت.
وقتی که کولسری به لندن رسید، سایر بازیگران صحنه یعنی مودین و کوین میجر هاوارد مقابل دوربین رفته بودند گرچه آنها با کولسری مخالف بودند ولی به خاطر ساعات بیپایان تمرینی که کنار هم داشتند پیوندی عجیب بین آنها شکل گرفته بود. آنها مانند گذشته چند روزی را کنار هم به مرور خطوط تیرانداز هلیکوپتر گذراندند تا وقتی که کولسری سوار هلیکوپتری شد که روی خانهی کوبریک قرار داشت و برای اولین بار در طول سال کارگردان را دید.
کولسری به یاد میآورد که میخواسته خفهاش کند ولی در عین حال او چنان از حضور در کنار کوبریک هیجان زده بود که تنها توانست با «آقای کوبریک» با او خوشوبش کند. کوبریک نیز مانند همیشه صمیمی بود. آقای کارگردان به کولسری گفت که او از کرک داگلاس، ستارهی فیلم «اسپارتاکوس» پرانرژیتر است. برای کولسری، این تاییدیه از مردی که یک سال او را خشمگین کرده بود به معنای همه چیز بود.
اما این لحظهی زیبا زیاد دوامی نیاورد. وقتی کوبریک از کولسری خواست که دیالوگش را به یاد آورد مشخص شد که ویتالی به او دیالوگهای اشتباهی را برای حفظ کردن داده بود. کوبریک کولسری را به خانهاش احضار کرد و او با ماشین تایپی که کوبریک با آن نامهی اخراج او را نوشته بود رودررو شد. کوبریک برگهای را در ماشین گذاشت و با کمک کولسری که دیالوگهایی که حفظ کرده بود را میگفت، به سرعت دوباره دیالوگها را نوشت. پس از نوشتن مجدد فیلمنامه، کوبریک، کولسری و ویتالی را به نورفولک در صد مایلی شمال لندن فرستاد تا صبح فردا صحنه را ضبط کنند.
حتی زمانی که کولسری نقش گروهبان پادگان را بازی میکرد، نقش تیرانداز هلیکوپتر به کولسری الهام شده بود. این شخصیت بسیار درخور زمانی بود که در ویتنام خدمت میکرد. او یک جنایتکار جنگی نفرتانگیز بود که بیگناهان را میکشت ولی کولسری بیدرنگ راهی رفت تا این نقش را به صورت فردی بازی کند که از کاری که میکند لذت میبرد. این الهام از یک خطی از دیالوگ او به وی رسید که در نهایت از فیلمنامه حذف شد:«من فقط عاشق شلیک کردن به مردمم.».
لحظهای که کوبریک روز بعد به سر صحنه رسید، لحظهی مهمی برای کولسری بود. او منتظر بود تا از فیلمساز چیرهدست فرمان و هدایت بشنود و مطمئن بود که کوبریک سطح بازیگری او را ارتقا خواهد داد. او چندین صحنه را بدون کوبریک ضبط کرده بود و آن چه را که رویش کار میکرد به او نشان داد. کوبریک از خندهی از روی لذتی که کولسری به کاراکتر تزریق کرده بود خوشش نیامد و تنها یک راهنمایی ساده کرد. کولسری به یاد میآورد که چنین بود: «تیم، دیگر هیچ وقت این گونه نخند. یک لبخند روزمرهی قاتلها را به من تحویل بده.»
کولسری نمیدانست که لبخند روزمرهی قاتلها چگونه است ولی تلاشش را کرد. بعد از ۱۳ ضبط کوبریک بالاخره راضی شد. کار سخت بعدی شلیک گلوله پشت گلوله به هنرورانی بود که نقش قربانیان بیگناه را بازی میکردند. کار تا نیمهشب به پایان رسید.
کولسری بسیار خسته بود و میخواست به هتل برگردد تا «غلاف تمام فلزی» را از روح خود بیرون کند اما کوبریک به او و ویتالی دستور داد به لندن برگردند و بر فیلم نظارت کنند و از خوب بودن نتیجه اطمینان حاصل کنند. تنها در این صورت بود که کار کولسری تمام میشد.
کولسری به ایالات متحده برگشت و ۱۱ ماه منتظر ماند تا ببیند که صحنهی تیرانداز هلیکوپتر به فیلم راه پیدا کرده یا خیر. پیشپردهی فیلم در سینماها نمایش داده شد و کولسری تماسهایی را از دوستان هیجان زدهاش دریافت که از حضور او در پیشپرده میگفتند.
در ۱۸ جولای ۱۹۸۷ کولسری همراه بیِن به مراسم اکران فیلم رفت. وقتی فیلم شروع شد، او روی ایفای نقش ارمی به عنوان گروهبان پادگان متمرکز شده بود. کولسری در سکوت دیالوگها را همراه با ارمی مرور میکرد و آنهایی را که میتوانست بهتر انجام دهد نقد میکرد و به تحسین آنهایی که پس از حضور او اضافه شده بودند میپرداخت که ناگهان با صحنهی تیرانداز هلیکوپتر روبهرو شد.
کوبریک تصمیم گرفته بود از سکانسی که پیش از رسیدن او به سر صحنه ضبط شده بود استفاده کند. صحنهای که در آن شخصیت کولسری میخندید و از کشتاری که مرتکب میشد لذت میبرد. کولسری نمیدانست که کیفیت اجرایش چگونه بود اما خندههایی که از تماشاچیان میشنید را به فال نیک گرفت. بین نیز به او گفت که او عالی بود.
کولسری ناگهان در پایان فیلم دید که نام او نیز در لیست بازیگران در تیتراژ پایانی حضور دارد. او در این باره میگوید: «یک دفعه در آخر فیلم تیتراژ اسامی بازیگران پخش شد و کوبریک اسم من را هم بینشان گذاشته بود.هر دفعه به این قسمت میرسم گریهام میگیرد چون حداقل بابت آن همه سختی که کشیدم به من احترام گذاشت. و من برای رسیدن به آن نقطه جهنمی را پشت سر گذاشتم.»
سی و دو سال بعد، کولسری هنوز وقتی کارها با تاخیر مواجه میشوند نگران میشود. حتی در طول چند هفتهی مصاحبه، او به شوخی اظهار نگرانی میکرد که شاید این مقاله هیچ وقت چاپ نشود. به هر حال او بیش از حد «هفتهی دیگر اتفاق میافتد» را شنیده بود.
این بازیگر اکنون در لسآنجلس زندگی میکند و تجربیات خود را در نمایشی یک نفره که در Glendale Elks Lodge برگزار میشود به نمایش گذاشته است. او هنوز هم با نقشش در فیلم «غلاف تمام فلزی» شناخته میشود و برای دهه ها به همه میگفت که بله او تیرانداز هلیکوپتر بود ولی در حقیقت باید نقش گروهبان پادگان را بازی میکرد. البته او اخیراً این عادت رو ترک کرده است. او میگوید: «چرا بعد از ۳۵ سال نمیتوانم بگویم که «هی، میدانی چیست؟ من نقش تیرانداز را بازی کردم و خوب هم بازی کردم». به خاطر آسیبی که دیدم بسیار طول کشید تا چنین احساسی داشته باشم.»
نویسنده: آرون کوچ – هالیوود ریپورتر
مترجم: پویا مشهدی محمدرضا