معرفی کتاب شصت سال عاشقی | مرتضا کیوان «مردی که شب به سلام آفتاب رفت»
ویدیوهای بیشتر
نکیسا راستین – آرتتاکس:
در راستهی شمالی خیابان خانمی روسی بود که قهوهفروشی داشت، در ضمن فال قهوه هم میگرفت و با فال گرفتن شهرتی به هم زده بود. برای من و مرتضا فال گرفت، به ما گفت دوران عاشقانهی زیبایی دارید افسوس که با جدایی همراه میشود، اما همیشه عاشق میمانید. مرتضا خندید، گفت ناراحت نباش سرنوشت تمام فالها همین است.
«شصت سال عاشقی» روایت زندگی مرتضا کیوان و پوری سلطانیست از زبان پوری سلطانی؛ زنی که هنر عشق ورزیدن را بهخوبی آموخته بود.
مرتضی کیوان شاعر، منتقد هنری، روزنامهنگار و فعال سیاسی بود. او اولین ویراستار ایرانی و پایهگذار انجمن ادبی شمع سوخته بود. کیوان کارمند وزارت راه در دولت مصدق هم بود. او از سال ۱۳۲۴ به عضویت حزب توده در آمد و تنها غیر نظامی بود که به دستور مستقیم شاه تیرباران شد. درست سه ماه بعد ازدواجش با پوری. ۲۷ مهر۱۳۳۳؛
سال درد، سالِ عزا
سالِ اشکِ پوری
سالِ خونِ مرتضا
پوری سلطانی اما نویسنده، مترجم، استاد دانشگاه و فرهنگپژوه بود. مرکز ملی کتابداری را او پایهگذاری کرد. پوری را باید قهرمان مرحلهی گذار از سنت به مدرنیسم در کتابداری ایران نامید. با این وجود نمیتوان منکر گره خوردن نام پوری به مرتضا بود.
سال ۵۲ گورستان مسگرآباد را با خاک یکسان کردند. میخواستند به جای گورستان پارک بسازند. قبر مرتضا و یارانش سالم بود. و اطرافشان چند درخت سرو کاشته بودند. سالگرد اعدام مرتضا بود و پوری منقلب. سایه برای مرتضا شعری روی بشقاب نوشت.
ساحت گور تو سروستان شد
ای عزیزدل من
تو کدامین سروی
شصت سال عاشقی کتابیست از زندگی پوری سلطانی و «مردی که شب به سلام آفتاب رفت». شاملو، نیما، کسرایی و سایه در سوگ مرتضا کیوان شعرهایی سرودهاند.
۱,۸۷۹ بازدید کلی, ۳ بازدید امروز

شاید دوست داشته باشید
با پرفروش های نشر روزنه آشنا شوید | آثاری از امبرتو اکو، ایزاک باشویس سینگر و الیف شافاک
معرفی کتاب: من منچستریونایتد را دوست دارم
معرفی کتاب: لبه تیغ | شاهکار ادبیات انگلیسی قرن بیستم
معرفی کتاب: کلت ۴۵
معرفی کتاب: سال بلوا + گزارش یک نمایشگاه عکس دربارهاش
معرفی کتاب: این مرد از همان موقع بوی مرگ میداد
ادبیات
معرفی کتاب: عشق زیاد هم قیمتی نیست

معرفی کتاب عشق زیاد هم قیمتی نیست
این تنها روش من برای وجود داشتن مقابل توست. اینکه اولین خوانندهات باشم، کسی که تو استعدادت را با او امتحان میکنی، کسی که با او بازی قدرت کنی. من آینهی تو هستم. تو در اتاقمان تکههایی از کتابهات را با صدای بلند میخوانی، درست موقعی که دوست دارم کنارم باشی. از این رو، متنهات را مقصر میدانم و انتقامم را از آنها میگیرم، از روحیهی منتقدانهام تا نخنما کردن کارت استفاده میکنم. کاری میکنم تقاص کوتاهیات را در حق من پس بدهی.
آنچه خواندید بخشی از داستان کوتاه « از همین حالا دلم برات تنگ شد» یکی از یازده داستان کتاب عشق زیاد هم قیمتی نیست است. کتابی که در سال ۲۰۰۷، برندهی جایزه گنکور داستان کوتاه شد و باعث شد نام بریژیت ژیرو در بیرون از مرزهای فرانسه نیز شنیده شود.
اصغر نوری، مترجم، در مقدمهی «عشق زیاد هم قیمتی نیست» دربارهی ژیرو نوشته:
همهی بیوگرافیهای منتشرشده از او در یک جملهی واحد خلاصه میشوند: او سال ۱۹۶۰ در الجزایر ( شهر سیدی بل آبس) به دنیا آمده است و امروز در لیون زندگی میکند. بعضی جاها چند جملهی دیگر به آن جملهی واحد اضافه میشود، اینکه ژیرو پس از تجربهی کارهای مختلفی چون کتابفروشی، روزنامهنگاری و ترجمه، خودش را تماما وقف نوشتن کرده.
وقفی که موقوفش ۸ رمان و دو مجموعه داستان کوتاه است. از میان تمام آثار ژیرو تنها سه اثر فرصت انتشار در ایران را پیدا کردند: «مد سیاه»، «سالغریب» و مجموعه داستان کوتاه «عشق زیاد هم قیمتی نیست». نثر و نحوهی داستانپردازی ژیرو در اخری بیش از هر چیزی یادآور داستانکوتاههای آمریکایی در قرن بیستم است. موجز و عاری از هرگونه اطناب و زیادهگویی. او با انتخاب راوی اول شخص به دل موقعیتهایی میزند که شاید با راوی سوم شخص تا این اندازه دراماتیک نباشند. نخ تسبیح داستانهای کتاب عشق زیاد هم قیمتی نیست پایان یک رابطهی عاشقانه از نظرگاه زنان است. رابطهای که گاه چند ساعت از آن گذشته، گاه چندسال و حالا پای بچههایی هم به میان آمده. راوی هم لزومن یک طرف رابطه نایستاده، در داستان «جای درست» دختربچهایست که شاهد جدایی پدر و مادر از یکدیگر است و جدایی را برای ما در مختصاتی دیگر تصویر میکند. «عشق زیاد هم قیمتی نیست» جایی درست میان کتابهای عامهپسند و فاخر میایستد و میتواند هر دوسر طیف را راضی نگه دارد. مجموعهداستانی که تا مدتها در خاطر خواننده باقی خواهد ماند.
تاکشوی دونقطه، برنامهای دربارهی روایت در جهان امروز
تاکشوی دو نقطه – قسمت اول | بابک بیات: با نوشتن فکر میکنم | لینک تماشا
تاکشوی دو نقطه – قسمت دوم | سینا دادخواه: نویسندهام، داستاننویس نیستم! | لینک تماشا
تاکشوی دو نقطه – قسمت سوم | حسین وحدانی: میخواهم بگویم رابطه هم … | لینک تماشا
تاکشوی دو نقطه – قسمت چهارم | میثم کیانی: هجمهی کلمههای به سراغم آمده | لینک تماشا
تاکشوی دو نقطه ـ قسمت پنجم | یلدا علایی: برای خودم سراغ کلمه رفتم | لینک تماشا
تاکشوی دو نقطه – قسمت ششم | آنالی اکبری: کلمه وقتی باارزش است که حسی پشتش باشد | لینک تماشا
۹۶,۴۹۷ بازدید کلی, ۲۵۴ بازدید امروز
ادبیات
معرفی کتاب: هری پاتر و جام آتش

معرفی کتاب: هری پاتر و جام آتش
آثار زیادی در حوزهی ادبیات ژانری، این سالها با استقبال مخاطبین روبهرو شدهاند اما هیچکدامشان به اندازهی هری پاتر نتوانستند به دل فرهنگ عامه راه پیدا کنند. جوانا کیت رولینگ با انتشار نوشتههایش مسیر باورنکردنیای را طی کرده: از تدریس ادبیات انگلیسی در ادینبرو تا تبدیل شدن به مغز متفکر بزرگترین رخداد ادبیات ژانری هزارهی سوم.
سه کتاب اول، با حالوهوای کودکانهشان ما را در دوران کودکی همراه کردند و این دنیای عظیم و شگفتانگیز را ذره ذره برای مخاطب ناآشنا گسترش دادند اما سه کتاب پایانی بسیار تاریکتر و جدیتر از مجلدهای قبل روایت شدهاند، و آن دنیای شگفتانگیز اولیه را به مکانی پر از رنج و درد تبدیل میکنند. کتاب چهارم: هری پاتر و جام آتش نقطهی آغاز این تغییر مسیر است و گذاریست برای عبور از جهان کودکانه به دنیای سیاه پیش رو. داستان جام آتش دقیقا همان آرامش پیش از طوفان است که کاشتههای کتابهای پیشین را برداشته و با کنار هم قرار دادن آنها، ماجرایی جذاب میسازد.
از جمله نکات جالب توجه هری پاتر و جام آتش که آن را از باقی کتابها متمایز میکند، بسط و گسترش جهان جادوگری است: برای اولین بار جادوگران کشورهای دیگر را میبینیم، با فرهنگشان آشنا میشویم و دیدمان نسبت به این دنیای خاص وسیعتر میشود. مسابقهی سه جادوگر و پیوستن دو مدرسهی رقیب هاگوارتز، بوباتون و دورمشترانگ به قول آلبوس دامبلدور افسانهای: «راهی است برای نزدیکتر کردن دنیاهای جادویی ما.» این بسط فقط مختص ملیت و قومیت نیست. رویدادهایی مانند جام جهانی کوئیدیچ، دنیای جادوگران را به دنیای ما نزدیک و عمیقتر میکند
اما داستانها و چالشها . در کتاب با گذشتهی تراژیک بعضی از شخصیتهای مهم آشنا میشویم، تقابل میان شخصیتها واضحتر میشود و دوستیها به چالش کشیده میشوند. مسائلی که هری در ابتدا با آنها دست و پنجه نرم میکند شاید عادی به نظر بیایند اما با پیشرفت داستان سویههای دیگری به خود میگیرند. برای مثال پدیدهی مرگ برای اولین بار نقش پررنگی در داستان دارد و هری بارها به طرق مختلف با آن روبهرو میشود. از طرفی توطئهای شکل گرفته و دستهای پشت پرده هری را بیآن که خبر داشته باشد جلو میبرند. شاید هاگوارتز امن باشد اما خطر همیشه در کمین اوست و یک لحظه غفلت کافی است تا هری نیست شود.
در نتیجه، این قدم محکم رولینگ به دنیای بزرگسالانه و گستردهتر برای دنیای جادوگری ذهنش منجر شده به روایت یکی از جذابترین داستانهای هری پاتر.
تاکشوی دونقطه، برنامهای دربارهی روایت در جهان امروز
تاکشوی دو نقطه – قسمت اول | بابک بیات: با نوشتن فکر میکنم | لینک تماشا
تاکشوی دو نقطه – قسمت دوم | سینا دادخواه: نویسندهام، داستاننویس نیستم! | لینک تماشا
تاکشوی دو نقطه – قسمت سوم | حسین وحدانی: میخواهم بگویم رابطه هم … | لینک تماشا
تاکشوی دو نقطه – قسمت چهارم | میثم کیانی: هجمهی کلمههای به سراغم آمده | لینک تماشا
تاکشوی دو نقطه ـ قسمت پنجم | یلدا علایی: برای خودم سراغ کلمه رفتم | لینک تماشا
تاکشوی دو نقطه – قسمت ششم | آنالی اکبری: کلمه وقتی باارزش است که حسی پشتش باشد | لینک تماشا
۳۷,۸۱۶ بازدید کلی, ۲۴۸ بازدید امروز
ادبیات
معرفی کتاب: رمان بیپناه

معرفی کتاب: رمان بی پناه
رمان بی پناه ، نوشتهی اولیویه آدام، از آن دست کتابهایی نیست که جذابیت و گیراییش را مدیون پلات پر پیچ و خمش باشد. اما چه چیزی بیپناه را به اثری خواندنی و قابل بحث تبدیل کرده؟
یک روایت زنانه
نخست تلاش به ثمر رسیدهی آدام در خلق کاراکتر اصلیش، ماریست. بار روایت بیپناه را ماری به دوش میکشد و با یک داستان با راوی اول شخص طرف هستیم. آنها که دستی بر نوشتن دارند میدانند نوشتن از طبقه و جنسیت دیگر میتواند با چه دردسرهایی توام باشد. طبعن نگارش از نظرگاه جنسیت دیگر در ادبیات به نسبت سینما و تئاتر کار سختتریست؛ چرا که در آندو بازیگر و کارگردانی هست که به متن چیزی بیافزاید اما روی کاغذ این صلیب تنها روی دوش نویسنده است. آدام در بیپناه لحظاتی میآفریند که کاملن رنگ و بویی زنانه دارند. او که چهارسال بر سر دوراهی نوشتن یا ننوشتن این کتاب ایستاده دربارهی ماری میگوید: «انتخاب با من نبود. سرانجام تسلیم شدم. اما چیزی که از همان ابتدا مطمئن بودم ماری، شخصیت اصلی و راوی داستان، بود که از اول همراه من بود»
خط قصهی خلوت با لحظاتی تکاندهنده
گفتیم در بیپناه خبری پلات پرپیچ و خم نیست، اما آدام در همین خط قصهی خلوتش، لحظاتی میآفریند که تامل برانگیزند. ماری افسردهگی حاد دارد و به نظر میرسد در لحظاتی این افسردگی تنهبهتنهی خودآزاری میزند. او وقتی باید منتظر فرزندش بماند تا از کلاس تنیس برگردد به محلهی دوران کودکی و نوجوانیاش سر میزند و خاطراتش را با خواهر جوانمرگ شدهاش دوره میکند. این بازی با زخم تنها به همین یک مورد محدود نمیماند، ماری پیشتر یکی از چند صندوقدار فروشگاهی بزرگ بوده و حالا، بنا به دلیلی اخراج شده، اما همچنان برای خرید به آنجا میرود و موقع خروج از فروشگاه از مقابل صندوقی که روزی خودش پشتش نشسته عبور میکند. موردهایی از این دست زیادند. مضاف بر اینها، او در گذشته مانده. دوست ندارد فرزندش بزرگ شود و معتقد است هیچچیزی جای آن لبخند کودکانه را نمیگیرد. بابهانه یا بیبهانه به گذشته نقب میزند و از کلارا، خواهرش میگوید. او بیپناه است. چهچیزی ملجا او در این بیپناهی خواهد بود؟ پناهجوهایی که از اقصینقاط دنیا به شهرشان آمدند تا از آنجا به لندن بروند.
یک تصویر واقعی از پناهندگی
و در آخر، رمان بی پناه را باید با نگاه سبعانهی مبتنی بر واقعیتش دربارهی پناهجوها بهجا آورد. آدام چهار سالی را برای نگارش کتاب به شک گذرانده و تاریخ انتشار کتاب برای سال ۲۰۰۷ است. پس موج مهاجرتهایی که در کتاب دربارهشان میخوانیم، متعلق به سالهای نخست هزارهی جدید است. اولیویه آدام درست شبیه هر هنرمند جلوتر از زمانهاش، امروز ما را بیش از یک دههی قبل تصویر کرده، امروزی که شاهد افزایش روزافزون مهاجرین هستیم. او برخلاف تصویر رویایی مهاجرت واقعیتی را عیان میکند که دیدنش چندان خوشایند ذهن خوگرفته به تصاویر کارتپستالی نیست. بله پناهجوهایی که در کتاب شاهد هستیم کمابیش از زیست انسانی تهی شدند چرا که از پایهایترین حقوق انسانی بیبهرهاند. از سوی دیگر، قهرمان اصلی کتاب یک نجاتدهندهی سفیدپوست و مدافع حقوق اقلیتها، شبیه آنچه در آثار هالیوودی مورداقبال سالهای اخیر دیدهایم، نیست. او زن بیپناهیست که برای رهایی از دیروز پردرد و امروز ملالآورش به یاری این افراد میآید. رویکردی که فروید دربارهی مهر به خویشاوندان آن را بهگونهای دیگر توصیف میکند: این محبت نمودی از میل سرکوبشده و یک فرآیند جایگزینیست. ماری و ایزابل اگر به پناهجوها کمک میکنند در پی الیتام زخمی درونیند و نه ارزشهای اخلاقی یک جامعهی لیبرال. بیپناهانی که پناهجویان برایشان فرصتی برای رهایی از گذشتهی تلخشان هستند. برگ برندهی رمان بی پناه همین است.
تاکشوی دونقطه، برنامهای دربارهی روایت در جهان امروز
تاکشوی دو نقطه – قسمت اول | بابک بیات: با نوشتن فکر میکنم | لینک تماشا
تاکشوی دو نقطه – قسمت دوم | سینا دادخواه: نویسندهام، داستاننویس نیستم! | لینک تماشا
تاکشوی دو نقطه – قسمت سوم | حسین وحدانی: میخواهم بگویم رابطه هم … | لینک تماشا
تاکشوی دو نقطه – قسمت چهارم | میثم کیانی: هجمهی کلمههای به سراغم آمده | لینک تماشا
تاکشوی دو نقطه ـ قسمت پنجم | یلدا علایی: برای خودم سراغ کلمه رفتم | لینک تماشا
تاکشوی دو نقطه – قسمت ششم | آنالی اکبری: کلمه وقتی باارزش است که حسی پشتش باشد | لینک تماشا
۲۲,۲۳۹ بازدید کلی, ۲۴۶ بازدید امروز