نقد فیلم جهان با من برقص | نوشتهی محمدحسین گودرزی، نویسندهی آرتتاکس، برای اولین فیلم سینمایی سروش صحت با بازی علی مصفا، جواد عزتی، هانیه توسلی، پژمان جمشیدی و …
دوستی با مرگ، آشتی با زندگی
ورود چهرههای موفق تلویزیونی به سینمای ایران در چندسال اخیر خیلی با موفقیت همراه نبوده است. شناختهشدهترین چهرههای تلویزیون در چندسال اخیر با ورودشان به عرصه فیلمسازی، نشان دادند که درخشش بر روی پرده سینما، مسیری متفاوت از موفقیت در قاب تلویزیون دارد و چهرههای بسیار دیدهشدهی تلویزیون، یک فرمول جادویی همواره موفق ندارند که در هر زمین و زمینهای همه را شگفتزده کند. دراینمورد، در چندسال گذشته، خیلی از طنازهای تلویزیونی، آزمون و خطاهای مختلفی انجام دادند؛ اما هربار نشد که نشد. اینبار نوبت سروش صحت رسیده، که با جهان با من برقص، برای تبدیلشدن به یک چهرهی موفق در سینما و تلویزیون تلاش کند.
سروش صحت هم یکی از همان فیلمسازانی است که شناخت همهی ما از او به واسطهی جعبهی جادویی است. تجربههای مختلف بازیگری، کارگردانی، اجرا و برنامهسازی، صحت را به یکی از فعالان همیشگی صداوسیما تبدیل کرده است. ما در قاب تلویزیون، یک سروش صحت مربوط به طنز موفق سریالی میشناسیم که در چندسال اخیر، سریالهای دیدهشده و محبوبی نظیر پژمان، ساختمان پزشکان و لیسانسهها (و فوقلیسانسهها) را ساخته است و از طرفی، مدتیست که سروش صحت دیگری را غرق در کتابها و معاشرت با کتاببازها میبینیم. صحت کتاب باز، یک آدم غرقشده در رمانها، شعرها و داستانهاست که مجنونتر از قبل در عالم هنر بهنظر میرسد و سیر میکند.
در کنار مطالعهی نقد فیلم جهان با من برقص ببینید:
معرفی اختصاصی آرتتاکس از فیلم جهان با من برقص
آنچه مواجهه و زیست با فیلم جهان با من برقص را دلنشین و دلچسب میکند، حضور همزمان و جنونآمیز هر دو سروش صحت در فیلم است. آن سروش صحت کاربلد در بهتصویرکشیدن موقعیتهای کمدی در این فیلم، با سروش صحت غرقشده در ایدهها و دنیاهای مربوط به کتاب باز دستبهدست هم دادهاند تا یک فیلم با اتمسفری منحصربهفرد خلق شود. فیلمی که هم مخاطبانش را درست مثل سروش صحت میخنداند و هم آنها را در یک دنیای شورانگیز و تفکربرانگیز رها میکند، درست مثل سروش صحت!
جهان با من برقص بیش از هر اثر متاخر ایرانی من را به یاد فیلم در دنیای تو ساعت چند است میاندازد. وجهاشتراک این فیلم با فیلم صفی یزدانیان (علاوهبر بازی در ابهام علی مصفا) در این است که هر دو فیلم، تلاش زیادی برای خلق یک جهان تازه و متمایز از دیگر آثار سینمایی میکنند. هردو قادر به خلق جهانی میشوند که در مناسبات معمول روزمره ما جای بخصوصی ندارند. جهان این دو فیلم انگار جایی میان واقعیت و رؤیا است که درنتیجه رفتوآمد متوالی بین واقعیت و رؤیا خلق میشود. اتفاقات داستانی و باورپذیری شخصیتها در همین معلقبودگی میان واقعیت و رؤیا است که امکان بروز مییابد وجهان فیلم، جهانی متعلق به خود فیلمساز میشود. جهانی که آگاهیهای اجتماعی فیلمساز را به فضاهای خوابگونه او برده و تمایزش از فضای غالب سینما را هویت میبخشد. نام فیلم هم بهنوعی برگرفته از همین نگاه به اثر است. علاوهبراینکه نام فیلم اشاره به شخصیت محوری داستان، یعنی جهان دارد، سعی در استعاریکردن فضای فیلم و اشاره به جهان منحصرش نیز دارد.
از همان صحنهی ابتدایی فیلم، که درباره گاو بیمار صحبت میشود و جهان، در جواب اینکه حال گاو خوب میشود یا نه، میشنود که «کی میدونه کی میمونه، کی نمیمونه!» مسئلهی مرگ و زندگی در فیلم مطرح میشود. کمی جلوتر، وقتی جهان در حضور دوستانی که برای تولدش دورهم جمع شدهاند، مرگ پیشرویش را برای مخاطب بازگو میکند، همه مخاطبهایی که به رسم فیلمهای اینچنینی با خودشان حدس زده بودند که این تولد و دورهمی، با دل خوش پیش نمیرود و مسئلهی مرگ، احتمالاً در یک بستر رازآلود، منجر به اتفاقهایی میشود، از این هزارتوی حدس و گمان رها میشوند. از همان ابتدا، مخاطب متوجه میشود، آنچه در جهان با من برقص اهمیت دارد، مواجههی درونی شخصیت جهان، با ماجرای مرگ است.
جهان مرگ را در یک قدمی خودش میبیند. در کنار او در فیلمنامه شخصیتهایی ساخته و پرداخته شدهاند که به تعبیر جهان از مرگ (بخوانید زندگی) کمک میکنند. در یک طرف جهان، زوج حمید (سیاوش چراغی پور) و ناهید (هانیه توسلی) قرار گرفتهاند که سرخوشانه زندگی میکنند و هیچ اتفاق و بزنگاهی، زندگی پرشور آنها را متوقف نمیکند. حمید حتی عشق ناهید به ثروتش (و نه خودش) را پذیرفته و صادقانه به آن اعتراف میکند و این مسئله را به مانعی برای ادامهی سرخوشیاش، تبدیل نمیکند و کلید سرخوشی را غفلت از سنوسال میداند. پرخوری جاهلانهاش و اشتیاق کودکانهاش برای ورزشکردن، از همین تلاش برای غفلت و سرخوشی ناشی میشود. در طرف دیگر جهان، احسان (جواد عزتی) و فرخ( رامین صدیقی) قرار دارند که اکنون زندگی خود را فدای اختلافهای قدیمی میکنند. آسا (شیوا بلوچی) به پسری محلی و ورزشکار به نام شایان (مهیار پوربابایی) دل باخته و برای معاشرتی جدی با زندگی، با خودش کلنجار میرود. آسا جوان است و مواجههاش با مسئلهی مرگ پدرش، بهاندازهای غریب است که دستمایهی شوخی فیلمساز و نمک قصه قرار میگیرد: بیش از آنکه خبر مرگ پیشروی پدرش، او را ناراحت کند، بیمحلی شایان (استیکر گل و سپاس!) اشتهایش به ادامه زندگی را کور کرده است. رضا (پژمان جمشیدی) و نیلوفر (بهار کاتوزی) در میانه مسیر زندگی، تلاش برای تنهانماندن را پیش گرفتهاند. با توجه به نسبت شخصیتهای فیلم با محور اصلی فیلم (مرگ/زندگی) میتوان دید که چگونه، پرداختن جهتدار و هدفمند به شخصیتهای فرعی یک فیلم، میتواند در سروشکلیافتن ابعاد مختلف شخصیت اصلی، اثر بگذارد. درواقع، شخصیتهایی که به آنها اشاره کردم، با تمام جزئیاتشان، دنیای جهان را برای مواجهه و مقابله با مرگ میسازند. مقابلهای که از تعبیر کنایی ادامهی اسم فیلم (با من برقص)، ایدهی دوستی با مرگ و آشتی با زندگی را وام میگیرد.
در کنار مطالعهی نقد فیلم جهان با من برقص بخوانید:
نقد فیلم «سال دوم دانشکده من» | یاد بگیر برش کیک خودت را بخوری
میتوان گفت مهمترین دستاورد فیلم جهان با من برقص، کنارهم قراردادن مسئلهی مرگ جهان با موقعیتهای مینیمال کمدی به شکلی باورپذیر است؛ در سراسر فیلم، در کنار آن خط اصلی ماجرای جهان، موقعیتهای جمعوجور کمدی، تدارک دیده شده است. این شاید همان نگاه فیلمساز به زندگی است که تفکیک قابلتوجهی میان تلخی و شیرینی زندگی نمیبیند و هرلحظه را حاصل دیالکتیک اتفاقهای خواسته و ناخواسته میداند. همین خاصیت تلفیقی فیلم جهان با من برقص است که گروههای مختلف تماشاگران فیلم را تا پایان فیلم، راضی نگه میدارد.
سکانس فیگورگرفتن شایان در شب که منتهی به حرکات موزون او میشود را به یاد بیاورید: در انتهای این سکانس، وقتی جهان با خودش خلوت کرده، نیلوفر به سمتش میرود و از ترس از تنهایی سخن میگوید. خلوت جهان و ترس از تنهایی، که یک گفتوگوی تلخ را در فیلم سروشکل داده، با پسزمینهی معرکهگیری شایان و سروصدای جمعیت کنار دریا همراه میشود و صدای موسیقی شاد آدمهای محلی، به این فضا اضافه میشود. این سکانس، مصداقی از تمام فیلمیست که همواره تلخترین حرفها و اتفاقها را با ابزوردترین برخوردها و دیالوگها همراه میکند. اینکه جهان به جای ناراحتبودن از مرگ احتمالیاش، به دخترش گله میکند که چرا آنطور که باید، سوگوار مرگ پدر نیست و میخواهد خودش برای خودش گریه کند و کمی بعد میگوید خودش هم گریهاش نمیگیرد، یک مصداق مهم از فیلم برای به سخرهگرفتن مرگ و تلاش برای خلق کمدی در دل تراژدی است. این تناقضها، به لطف ساختهشدن یک جهان عجیبوغریب در فیلم است که باورپذیر و دلچسب جلوه میکنند.
شباهت جهان اثر به فضای خواب و رؤیا، باورپذیری شکلهای متناقض روایت و تصویرگری را ممکن ساخته است. در اینباره، باید تلاش و نبوغ سینا کرمانی زاده را برای استفادهی هنرمندانه از امکانات نور و تصویر، موردتوجه قرار داد. موقعیت مکانی فیلم، به همراه رنگ تصویر فیلم که به تیرگی و رازآلودی رؤیاها طعنه میزند، هر اتفاق و دیالوگ غیرمعمولی را باورپذیر ساخته است. از اجرای یک گروه موسیقی که موسیقی متن فیلم را جلوی مخاطب و شخصیتها اجرا میکنند بگیرید، تا روپاییزدن خیالی رضا که لحن شوخی دارد اما در آخر، صدای برخورد توپ خیالیاش با زمین به گوش میرسد و لحظهای مخاطب را با این سوال روبهرو میکند که این اتفاق در واقعیت چهطور امکانپذیر است؟ در کنار ماجرای شخصیتها، چندینبارحرکت مینیبوس قرمز رنگ که بالاوپایین مسیری نامشخص را طی میکند، دیده میشود. از تعبیر استعاری پلانهای مربوط به حرکت مینیبوس -که به فرازوفرودهای مسیر زندگی و بیوقفهبودنش طعنه میزند- که بگذریم، تکرار چندبارهی این حرکت در جاده، حس رؤیابودن تمام فیلم را برای مخاطب تقویت میکند و دریچهی تعبیر تمام فیلم را از منظر خواب فیلمساز (یا کاراکتر جهان) بهروی مخاطب باز میکند.
فیلمنامهی جهان با من برقص، در یک طول روایی مشخص حرکت نمیکند. بلکه با پرورش یکسری موقعیت تکرارشونده و محدود، مثل صحنههای مشابه طویله و یا دور باطل دیالوگهای شخصیتها، سعی در خلق یک جهان محدود و استعاری با جنبههای شاعرانه دارد. البته در این روایت، گریزهایی به وجوه واقعگرایی در شخصیتپردازی هم زده میشود؛ مثلاً، تبوتاب برخی شخصیتها مثل ناهید و شایان دربارهی فضای مجازی، درکنار فضای بکر و سنتی فیلم، علاوهبراینکه به خلق موقعیتهای کمدی فیلم کمک کرده، باعث شده تا فیلمنامه از عناصر واقعی زندگی در بستر خیالگونه و کمی ابزورد خالی نباشد. بیمارشدن خود جهان، علیرغم همه تلاشهایش برای داشتن یک زندگی عادی در فضای سالم و طبیعی هم خود مثال و نشانی از پرداخت واقعگرایانه در بستر خیالی فیلم و کوشش برای جدینگرفتن همه چیز حتی مرگ است.
در کنار مطالعهی نقد فیلم جهان با من برقص بخوانید:
نقد فیلم آشفتهگی | ناخدا، بادبانها را کشیده…
جهان با من برقص از ابتدا تا انتها شخصیتها را به بهانهی مرگ پیشروی جهان دور هم جمع میکند و به آنها تلنگری جدی مرگ میزند. شخصیت جهان را که خودش هم بدش نمیآید به زورِ یک خودکشی، همهچیز را تمام کند، در یکقدمی مرگ قرار میدهد. در این موقعیت و فضا، شخصیتها مثل جهان که با صراحت لهجه به شایان میگوید صدایش خوب نیست و دیگر نباید بخواند، یا خود شایان که میگوید در ماجرای خودکشی آسا متضرر شده چون از ورزشکردنش جامانده، صداقت کلام ویژهای دارند؛ اما بااینحال، خیلی حاضر نیستند اختلافسلیقهها و تنشهایشان را کنار بگذارند و در یک نقطهی آشتیپذیر مشخص، بههم برسند. حساسیت بهمن (کاظم سیاحی) به رابطهی رضا و نیلوفر یا تنشهای احسان و فرخ در مسیر رویارویی مستقیم با مرگ، دچار تغییر چندانی نمیشود، تا اینکه در پایان فیلم، انگار میل باطنی مخاطب در یک غافلگیری شیرین، سرنوشت این تنشها را رقم میزند.
فیلم در انتها در تنها نقطهی غافلگیرکنندهی داستانیاش، زمانیکه نسیم (پاوان افسر) بهسمت طویله میدود و میگوید «تموم کرد. مُرد»، مخاطب را یک لحظه با مرگ جهان و تمامشدن همهی آن فرصتها برای زندگی بهتر و مهربانتر روبهرو میکند. برای یک لحظه هم که شده، همهی شخصیتها مرگ جهان را باور میکنند و مخاطب، آمادهی حسرتخوردن برای ازدسترفتن موقعیتهای شیرین زندگی میشود. این همان تلنگریست که انگار همهی آدمها، در زندگی واقعیشان، به آن نیاز دارند و تا با خود مسئله و اصل قضیه همراه نشوند، درک دقیقی از آن پیدا نمیکنند. کمی جلوتر، خالق جهان اثر، همین مسئله را به یک شوخی با مرگ تبدیل میکند و با ربطدادن آن خبر مرگ به پیرمرد حاضر در قصه، جان تازه و فرصت دوبارهای به جهان و دوستانش میدهد. گویی مرگ ابتدا بهسراغ پیرمرد قصه رفته و شخصیتها را با فرصتی محدود، تا اطلاع ثانوی، به حال خودشان رها کرده است. حالا دیگر، هر لحظه از زندگی برای شخصیتها، غنیمت و فرصتی نایاب است و همگی در آن همخوانی پایانی ترانهی «داری پیر میشی و خبر نداری…» به یک آشتی ابدی با زندگیِ موقت میرسند. حکایت احوال پایانی شخصیتها که در دوگانهی مرگ و زندگی، به درک تازهای از زیستن رسیدهاند، حکایتی شبیه به این شعر سپید است که شاعر معاصر، پیش از اینها آن را نوشته است: «…هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستهام…»
نوشتهی محمدحسین گودرزی
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
آرتتاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران