نقد فیلم یک زندگی پنهان از نگاه پیتر دوبروژ، منتقد ورایتی:
در فیلم «یک زندگی پنهان» ترنس مالیک، خبری از میدانهای جنگ یا کمپ اسیران نیست. اما اشتباه نکنید، این یک فیلم جنگیست. با این تفاوت که به جای نشان دادن نبردهای بزرگ و پر زدوخورد، داستان کشمکش یک مسیحی با وجدانش را به تصویر میکشد. «یک زندگی پنهان» را میتوان بازگشتی شکوهمندانه برای مالیک دانست.
فیلمی که داستان فرانتز یاگراستاتر است؛ کشاورزی اتریشی که در جنگ جهانی دوم از پیوستن به جبههی متفقین خودداری میکند. مالیک کاری کرده که بدون نشان دادن مرگ میلیونها انسان حین جنگ، از زاویه دید شخصیتری به ریسکها و خطرات جنگ جهانی دوم میپردازد. مالیک در این فیلم برخلاف آثار اخیرش بیشتر به روایت خطی و کلاسیک متمایل شده و به همان اندازه که به انسانها و نگرانیهایشان اهمیت میدهد، طبیعت و زیباییهایش را نیز به تصویر میکشد.
«یک زندگی پنهان» را میتوان بازگشتی شکوهمندانه برای مالیک دانست
بازیگر فرانتز یعنی آگوست دیل اتریشی با تکیه بر زبان بدن و آنچه در ذهنش میگذرد، به خوبی از پس نقشش برآمده. سبک رویاگون و سورئالی که پای ثابت آثار مالیک است، اینجا هم حضور دارد و یورگ ویدمر توانسته حس آنامورفیک «دنیای نو» را دوباره خلق کند. مالیک از زمان دوری بیست سالهاش از دنیای سینما و بازگشتش، عموم آثارش را پرسشگاهی در مورد ایمان کرده. او در کنار کارل تئودور درایر، جزو معدود فیلمسازانیست که به دین میپردازد و میان ایمان و دین تفاوت قائل میشود.
شاید در آثار اخیرش مالیک بیشتر با موضوعات موردعلاقهی خودش فیلم میسازد تا خواستهی مردم. اما در زندگی پنهان، خواسته یا ناخواسته، پیوندهای زیادی با دنیای کنونی وجود دارد. جدیدترین ساختهی مالیک در نمایش دادن سوءاستفاده از دین برای مقاصد سیاسی، کاملن موفق عمل کرده است.
نقد فیلم یک زندگی پنهان از نگاه پیتر بردشاو، منتقد گاردین:
فیلم جدید و احساسی ترنس مالیک در مورد زندگیای است که از دیدهها پنهان مانده. فرانتز یاگراستاتر، مردی اتریشی با عقایدی ضد نازیسم در میانهی جنگ جهانی دوم است که در نهایت منجر به اعدام شدنش در سال ۱۹۴۳ میشود. این نقش برعهدهی آگوست دیل است و نقش همسرش، فرانتزیسکا را والری پشنر بازی کرده.
سبکی که مالیک برای این فیلم استفاده کرده، مانند آثار پیشین اوست: ترکیبی از حماسه و احساس در زمان حال و سیالیت ناشی ازحرکت دوربین که توسط مونتاژ پلانهای تهیه شده در اطراف شخصیتهاست؛ شخصیتیهایی که عمومن غرق در تفکرند و موسیقی ارکسترال در کنار زمزمههای احساسی، آنها را به طور دائم همراهی میکنند.
مالیک توانسته در آخرین ساختهاش، زندگی درونی شخصیت اصلی فیلم و ابعاد عاطفی و روحانیاش را به تصویر بکشد
با این وجود، نکتهی عجیب در مورد شخصیتها، برای مثال فرانتز، این است که تفاوتی بین شخصیت او و شخصیت شاعر و خواننده گاسلینگ در فیلم «ترانه به ترانه» یا نویسندهی زجر کشیدهی کریستین بیل در «شوالیه جامها» و مهندس بن افلک در «به سوی شگفتی» وجود ندارد، آن هم در شرایط زندگی بسیار بدتر. گویی مالیک شخصیت فرانتز را برداشته و در همان محیط مدرن ایزوله قرار داده که آگاهی شخصیت بیشتر از اطرافیانش است و به چارچوب بزرگتر توجه نمیکند.
با وجود ساخت حکایتی از یک انسان ضد نازیسم، مالیک به شکلی فرانتز را از محیط تاریخی اطرافش جدا کرده و در جزیرهای میان اقیانوس انداخته. البته مالیک تا حدی به اهدافش میرسد. او توانسته به سبک خودش، زندگی درونی این مرد و ابعاد عاطفی و روحانیاش را به تصویر بکشد. این دستآوردِ دوست داشتنی اما در نهایت تکراریست.