نقد فیلم A Rainy Day in New York آخرین ساختهی وودی آلن با بازی سلنا گومز، تیموتی شالامه و ال فنینگ از نگاه منتقد ایندیوایر
هنگام تماشای فیلم «روزی بارانی در نیویورک» باید مرزی میان اثر و حواشی اخیر وودی آلن قائل شوید، کاری که آمازون نکرد و پخش این فیلم را که تولیدش در سال ۲۰۱۷ به پایان رسیده بوده به دلیل وجود این حواشی متوقف کرد. این پا پس کشیدن تنها به پخشکننده محدود نمیشود: وقتی تیموتی شالامه و ال فانینگ را میبینیم، میتوانیم آنها را برای تمرکز روی بازیگریشان و بیان دیالوگهایی که امضای کارگردان است تحسین کنیم و به این فکر نکنیم که آنها بعدن از حضورشان در فیلم ابراز پشیمانی کردهاند.
در کنار اینها به نظر میرسد فیلم به جهانی دیگر تعلق دارد این اتفاق به خودی خود ایرادی ندارد. وودی آلن در «روزبارانی» همکاری سابقا موفقش را با ویتوریو استورارو برای ساخت یک والس دیگر از سنترال پارک تا راهروهای موزهی مت و لابی هتل کارلایل تجدید میکند. با این که این دو، عاشقانهی لطیفی را که از ویژگیهای همکاری قبلیشان در«کافه سوسایتی» و «واندرویل» است می سازند، اما سوسوی نوستالژی در تطابق با زمان فعلی، حال وهوای اثر را به گونهای ملالآور زمانپریش میکند. آلن بیش از آنچه در تصور میگنجد میداند، چون تمام این پروژه به هدف خلق دنیایی برای جانشینی جهان امروز است. جایی که همهی جوانان جذاب به دنبال اورینگ برلین(تهیه کنندهی آمریکایی) هستند. این کوچکترین دلیل برای نامگذاری شخصیت اصلی با بازی تیموتی شالامه به نام گتسبی ولز است. فرزند عنقی از طبقهی مرفه جامعه که در کالجی در شمال نیویورک تقریبن بی کار است و پس از آنکه دوست دختر روزنامهنگارش، اشلی، موفق به قرار مصاحبهای با کارگردان معروف میشود، آنها به نیویورک میآیند. سفری که قرار است یک گریز عاشقانه باشد، اما تبدیل به چیزی میشود که احتمالن شخصیت جف دانیل در «رز ارغوانی قاهره» آن را هفتهای عجیب در منهتن مینامید.
اشلی یا چشمان درشت و سادهلوحانهاش مصاحبه را با رولند پولارد، فیلمساز، شروع کرده و خود را در دایره روابط درهمپیچیدهی کارگردان که شامل نویسندهاش(جود لا) ، همسرش(ربکا هال) و دیگو لونا درمییابد. دراین میان گتسبی غمگین در خیابانها پرسه میزند و در نهایت در دام عشوهگریهای شانون، خواهر کوچکتر یکی از دوستانش میافتد.
در داستان این فیلم خیلی از موتیفهای معمول کارگردان تکرار شده و ویژگیهای منحصر به فرد بازیگران به نفع بازی مورد نظر وودی آلن محو میشود. در بین این سه شخصیت اصلی سلنا گومز خود را جدا کرده و شیوهِی خود را جایگزین بازتاب انتخابهای دایان کیتون و تونی رابرت در چهار دههی پیش میکند. این به این معنا نیست که بازی شالامه یا فانینگ به طور خاص بد باشد، بلکه آنها وظیفهی بازی در فیلم معمولی وودی آلن را دارند که هیچ چیزی جز شانس بازی در فیلم معمولی وودی آلن برایشان نداشته است.
برای آنهایی که طرفدار وودی آلن هستند یا به عبارتی، افرادی که علاقه به ادامهی ستایش فیلمهای وودی آلن دارند، «روز بارانی» لذت سادهای را که انتظارش داریم پیشکش میکند. اما نه چیزی بیش از آن. وودی آلن دورهی اخیر، هنرمندی تنهاست که با ساخت آثاری مهر وموم شده به تجلیل تیکها و عقدههای روحی خود بر پرده سینما میپردازد.
آلن و استورارو به بسیاری از نقاط دیدنی نیویورک دسترسی داشته و به لطف بودجهی سخاوتمندانهی استدیو آمازون توانستهاند به زیبایی از آنها فیلمبرداری کنند. بودجهای که احتمالن دیگر نصیب آلن نشود. میتوان پیشبینی کرد «روزی بارانی در نیویورک» تقریبن آخرین اثر اوست که ستارههای جوان هالیوود در آن بازی میکنند. تا آنجایی که میدانیم این فیلم میتواند آخرین فیلمبرداری او در خاک آمریکا باشد.