ترجمهی اختصاصی از آرتتاکس: نقد فیلم Harriet از نگاه اوون گلایبرمن منتقد ورایتی به کارگردانی کیسی لمونز و بازی جو آلوین و …
نقد فیلم Harriet | اثری متداول و بیروح در صنعت فیلمسازی
وقتی به عکسهای هریت تابمن (که تعداد آنها کم هم نیست) مینگرید، در اکثر آنها او به شکل ترسناکی به ما خیره شده است. اخم آشتی ناپذیر او افراد را به مبارزهای دعوت میکند که از زمان خود فراتر میرود.
سینتیا اریوو، خواننده و بازیگر بریتانیایی، که نقش اصلی «هریت» را بر عهده دارد بهت و خیرگی رواننژندی او را با شیوایی خشمگین و سوگوارانهای به درستی ادا میکند. او درست به همان شکلی که شما هریت تابمن را وقتی که به لنز دوربین یک عکاس خیره نمیشد تصور میکنید به نظر میرسد.
در کنار نقد فیلم Harriet بخوانید:
نقد فیلم The Current War / جنگ جریانها | درخششی موقت و کم نور
اریوو در نقش هریت خشم، اندوه، ترس و عزم را که همه با چیزی شبیه مسخ شدگی کنار هم نگاه داشتهاند نشان میدهد. (وقتی به طور مرتب با خدا راز و نیاز کنید، چشمان شما ممکن است به چیزی ورای زندگی روزمره خیره بماند.)
هریت، که در ابتدا با نام مینتی شناخته میشد، پس از فرار از مزرعهی مریلند که در آن به دنیا آمده و بزرگ شده بود سر از پلی که روی رودی خروشان ساخته شده درمیآورد و سربازان نیز از هر دو طرف شروع به محاصرهی او میکنند. او به درون رودخانه شیرجه میزند که هوشمندانهترین استراتژی او اما عملی خطرناک بود. در آن لحظه، او که از قید و بندهای روحی رهایی یافته ترجیح میدهد بمیرد تا این که دوباره یک برده باشد. (این یک انتخاب نیست. یک غریزه است.) رودخانه او را با خود حمل میکند . او وقتی که در جنگل تنها میشود به ناچار یک راهپیمایی ۱۰۰ مایلی انجام میدهد تا به پنسیلوانیا، ایالات آزاد هممرز با مریلند، برسد. هنگامی که او به خط مرزی میرسد، او که غرق در نور طلوع خورشید است با پرشی کوچک از روی آن خط عبور میکند و بعد لبخند میزند که به او درخششی موقتی میبخشد که شما را تحت تاثیر قرار میدهد. این لحظه تنها لحظهای در تمام فیلم است که او از هر قید و بندی کاملاً آزاد است.
در کنار نقد فیلم Harriet بخوانید:
نقد فیلم The Addams Family / خانوادهی آدامز | یادم تو را فراموش!
هریت تابمن در ۱۸۴۹، وقتی که ۲۷ ساله بود، از بردگی گریخت و سر از فیلادلفیا درآورد که در آن زمان میتوانست در آن جا زندگی امن و راحتی داشته باشد. ولی این انتخاب در دایرهی واژگان ذهنی-روحی او نمیگنجید. او همسر و بقیهی اعضای خانوادهاش را ترک کرده بود و به همین دلیل برگشت تا آنها را نجات دهد. اون ۱۳ ماموریت انجام داد و ۷۰ برده را به آزادی هدایت کرد. او یکی از قهرمانانهترین افراد آمریکا و داستان او یکی از خارقالعادهترین داستانهاست.
«هریت» که کیسی لمونز در نوشتن آن همکاری کرده و کارگردانی را نیز بر عهده داشته است (او کسی است که فیلم «جویبار ایو» و بهتر از آن «با من حرف بزن» را ساخته است)، قهرمانگرایی داستان را پوشش میدهد: داستان بیپروایی شجاعانهی کشمکش هریت تابمن. مینتی که مستعد موجهای غش کردن است (این امر به خاطر شکافتن سرش در ۱۳ سالگی توسط یکی از اربابان اوست) در حالی که به جز هوش خود هیچ همراه خود ندارد وارد حیات وحش میشود و سالم از سمت دیگر آن بیرون میآید. او پس از تغییر نام خود به هریت، به طرفدار مخفی الغای بردهداری و یک رهبر تبدیل میگردد و تپانچهای را با خود حمل میکند که حاضر است در صورت نیاز آن را به سوی مردمان خود نیز بگیرد (تا آنها را مجاب کند تا بر ترس خود از غرق شدن غلبه کنند و از رودخانه بگذرند). او محتاط است اما میتواند بیملاحظه نیز باشد زیرا به هر حال این طبیعت کاری است که انجام میدهد. وقتی که او رانندهی قطار در خط راهآهن زیرزمینی میشود، شجاعت او تا نقطهای رشد مییابد که چنان تپانچه را حمل میکند که گویی بخشی از اوست.
در کنار نقد فیلم Harriet بخوانید:
نقد فیلم Gemini Man / مرد همسان | زمانی که قاتل خودت میشوی
هریت تابمن به عنوان یک قهرمان زن شخصیتی است که بسیار دیر به روی پردهی سینما آمده است و «هریت» نسخهای به طرز با وجدانی روحیهبخش، متعهد و قابل اعتماد از داستان اوست. ولی وقتی نوبت به سعی به برقراری ارتباط میان مخاطبان و ویژگیهای خارقالعادهی هریت تابمن میرسد – نه فقط تصویر کردن اقدامات او بلکه ایجاد فرصت همذاتپنداری با ماجرای او و خود او در سطحی لحظه به لحظه – «هریت» اثری متداول و بیروح در صنعت فیلمسازی محسوب میشود. من معمولاً وقتی فیلمها قطعات موسیقایی الهام بخش دارند گلایهای نمیکنم اما قطعههای «هریت» که توسط آهنگساز جَز تِرِنس بلانشار ساخته شده است، به طرز شگفتآوری نوعی بیروحی و بیحس استانداردی مشابه ترکیبی از کارهای جری گلداسمیت و آرون کاپلند دارد که مزاحم تماشای فیلم میشوند. صحنههای زیادی در فیلم وجود دارد که در آن موسیقی باید کار فیلم را انجام دهد: ایجاد نوعی خیزش احساسات. در حالی که صحنهها، همان طور که نوشته شدهاند، باید خودشان این کار را انجام دهند. در یک لحظه، لمونز از قطعهی «مرد گناهکار» نینا سیمون استفاده میکند تا یک مونتاژ فرار بردهها را همراهی کند که به فیلم خیزشی موقتی میدهد اما پس از آن شما فکر میکنید که: این موضوعی نیست که خیلی مناسب یک مونتاژ باشد.
و روشی اساسی نیز وجود دارد که با آن این فیلم میتوانست تجربیتر به نظر برسد. چون مدتهاست از زمان «هریت» به عنوان یک فیلم زندگینامه گذشته است، هر وقت که ما داستان او را شنیدهایم ناگزیر بودیم جزئیات نحوهی فرار او و گریختن از حیات وحشی مرگآفرین و شکارچیان سفیدپوست نژادپرست ایالات جنوبی را تصور کنیم. روی کاغذ این ماحراها باید برای نوعی فیلم ماجراجویی برای حقوق مدنی مناسب باشد. ولی سفرهای هریت از جنوب به شمال از نظر فیزیکی نیز کمتر از میزان مناسبش دراماتیزه شده است. آیا ما نمیخواهیم بدانیم که این سفر چه حسی داشت، انگار که خودمان این سفر را انجام داده بودیم؟ اغلب در این فیلم، سفرهای هریت عصارهی کلی صحنههای تعقیب و گریز فیلمهای تلویزیونی دههی هفتاد را در خود دارد.
این گونه نیست که ما فیلمهای درام بسیاری دربارهی بردهداری داشته باشیم ولی «۱۲ سال بردگی» شش سال پیش از لحاظ عمق اندوه و قدرت ایمانش چنان از نظر احساسی دردناک بود که تماشای «هریت» بدون متوجه شدن شدت ضعف شخصیتپردازیها سخت به نظر میآید.
جو آلوین نقش سادیستیترین ارباب هریت را که با او بزرگ شده و مجبور است عشق خود به او را سرکوب کند، تا حدی که او تنها با استعارات حیوانی زشتی دربارهی بردهها حرف میزند – که شخصیتپردازی کاملاً متقاعد کنندهای از نژادپرستی قرن نوزدهمی است اما لزوماً عمیق یا طنینانداز نیست- بازی میکند. (فقط کافی است او را با شخصیتهای پل دینو و مایکل فاسبندر در «۱۲ سال بردگی» مقایسه کنید.)
هریت در فیلادلفیا یک جامعه را پیدا میکند که شامل ماری، مالک یک خانهی اجارهای که آزاد متولد شده است با بازی جَنِل مونِی که آن را با غروری بیپروا اجرا میکند و ویلیام استیل طرفدار الغای بردهداری (با بازی لزلی اودم جونیور و شخصیتی به طرز بیآزارانهای مهربان) است. بازیگران شما را تحت تاثیر قرار میدهند ولی آرزو میکنم کاش شخصیتپردازیها کمی غنیتر بود. حتی کلارک پیترز بزرگ هم در نقش پدر هریت حضوری شیرین ولی با اثری محدود دارد.
«هریت» در نهایت تبدیل به نوعی فیلم اکشن وسترن عدالتخواهانه تبدیل میشود که روی آمادهسازی و تحلیل چگونگی فرار از دست گروهی از شکارچیان برده بنا شده است. هریت در استفاده از سلاحش بهتر میشود و این منصفانه است زیرا او تبدیل یکی از معدود زنانی میشود که یک جوخهی نظامی را در جنگ داخلی آمریکا رهبری کردند. این دلیل دیگری برای ستایش اوست و «هریت» ادای دینی کاملاً وظیفهشناس و آگاهیبخش است. ولی با این حال این حس را به شما میدهد که فیلم بزرگ و مناسب هریت تابمن هنوز ساخته نشده است.
اوون گلایبرمن ، منتقد ورایتی
مترجم: پویا مشهدی محمدرضا
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران