تورنتو ۲۰۱۹: نقد فیلم Jojo Rabbit ، ساختهی تایکا وایتیتی و با بازی اسکارلت جوهانسون، از نگاه اوون گلیبرمن، منتقد ورایتی با ترجمه اختصاصی از آرتتاکس
تاریخ حضور هیتلر در سینما
در سالهای بسیار دور، دست گرفتن آلمان تحت سلطهی نازی امری طبیعی بود، زمانی که شاید اکنون تصور آن سخت باشد. چارلی چاپلین هیتلر را در فیلم «دیکتاتور بزرگ» به سخره گرفت و مل بروکس با قرار دادن موزیکال «بهار هیتلر» در فیلم تهیهکنندگان، مرزهای کمدی سیاه را درهم شکست. در سالیان اخیر اما، شاید تنها تارانتینو در این زمینه طعنهای زده باشد. با همهی اینها ابتدا باید به تایکا وایتیتی تبریک گفت که با ساخت جوجو خرگوشه، اولین کمدی هیپستر نازی را ساخته؛ چیزی شبیه فیلمهای وس اندرسون اما این بار در دوران رایش سوم. برگ برندهی فیلم هم خود وایتیتی در قالب آدولف هیتلر خیالی است؛ شخصیتی که اینجا بیشتر به نسخهی دخترانهی او میماند.
در کنار نقد فیلم Jojo Rabbit از صفحهی اختصاصی جشنواره تورنتو ۲۰۱۹ در آرتتاکس دیدن کنید
جوجو خرگوشه: فیلمی بد و جسور
این هیتلر خیالی، دوست خیالی جوجو بتزلر است، پسری ده ساله که در زیر سلطهی رایش سوم بزرگ شده و آن را میپرستد. دنیای نازیها تنها چیزی است که جوجو در این دنیا میشناسد و هر گاه نیاز به کمک داشته باشد، هیتلر مانند فرشتهای کنار او ظاهر شده و به جوجو امداد میدهد. وقتی به این هیتلر هجوآمیز عادت کنید (که بیشتر از دو دقیقه طول نمیکشد) میبینید جوکهای او آن قدرها هم خندهدار نیست. البته هدف نهایی کمدی جوجو خرگوشه، خنداندن مخاطبش نیست.
فیلم میخواهد مخاطبش از علاقمندی به اثری جسورانه هستند در حالی که فیلم ذاتن پا فراتر از آنچه باید نمیگذارد. همهی اینها ممکن است به این تفکر منجر شود که جوجو خرگوشه برای حضور پررنگ در فصل جوایز ساخته شده (و شاید در این امر موفق باشد) اما در عین حال با بد بودنش، خود را از آن طبقه جدا میکند. جوجو خرگوشه فلیمی مرسوم به قواعد آثار استودیویی است که لباس «جسارت» بر خود پوشانده تا توجهات را جلب کند. جوکهای فیلم در مورد نازیها آن قدر هم خندهدار نیستند و شاید برای همین پس از پردهی آغازین، به کل غیب میشوند.
در کنار نقد فیلم Jojo Rabbit ببینید:
تریلر فیلم جوجو خرگوشه با بازی اسکارلت جوهانسون
یا زنگی زنگ، یا رومی روم
بعد از چیدن دنیایش، وایتیتی خود را معطوف به موضوع اصلی داستان میکند: داستان دوستی میان جوجو که پس از نکشتن خرگوش جلوی دوستانش، گفته میشود لیافت کافی برای نازی بودن ندارد (لقب خرگوش هم از همین جا میآید) و از کمپ جوانان هیتلر اخراج میشود، و السا کُر است؛ دختری یهودی که مادر جوجو در خانه به او پناه داده. چرا؟ چون رفتارهای این شهروند آلمانی بیشتر به سیاستمداران آمریکایی میخورد. دنیای سفید و سیاه فیلم همین است؛ شخصیتها یا فرشته هستند یا شیطان. مخاطبان هم میتوانند این را ببینند. پس جوجو خرگوشه چه پیامی دارد؟ این موضوع واضح نیست چرا که در همان لحظههای احساسی که باید این دو شخصیت را بیشتر بشناسیم، عواطف سطحی باقی میمانند.
اگر روراست باشیم، جوجو خرگوشه داستان دوستی ساده میان دو کودک است. اما چیزی که فیلم را خاص میکند و جوجو خرگوشه تبدیل به قلمرو طلوع ماه وس اندرسون با صلیب شکسته و سگهای ژرمن میشود، عدم شجاعتش در نوآوری است. درست است فیلم بیشتر برای دلخوشی مخاطبش ساخته شده ولی این یکی جزو آن دسته فیلمهایی است که با کمدی سیاه بلااستفادهاش، ما را به این نتیجه میرساند که حقمان دیدن چیزی بیشتر از فیلمی برای دلخوشی محض بوده.
اوون گلیبرمن، منتقد ورایتی
مترجم: محمد تقوی
1 دیدگاه