نقد فیلم «The Assistant / دستیار» به کارگردانی کیتی گرین و با بازی جولیا گارنر نوشتهی محمدحسین گودرزی، نویسندهی آرتتاکس.
نقد فیلم «دستیار» | حسزدایی هوشمندانه
نوشتن دربارۀ فیلمی که نمایش «روزمرگی»، در آن سهم عمدهای دارد و بخش قابلتوجهی از فیلم، به روایت رفتار خنثی و اعمال باریبههرجهت اختصاص پیدا میکند، کار سادهای نیست. راستش تصور اینکه کار خود فیلمساز هم برای چنین روایتی، آسان نبوده، تصوری بیجهت نیست. برداشتهای متعدد، در تعداد معدودی لوکیشن محدود، خیلی زود مخاطب و حتی عوامل فیلم را خسته میکند. اصلاً ما جای فیلمساز؛ امور تکراری یک دستیار، چه جذابیتی برای راویت دارد؟ دربارۀ روزمرگی یک دستیار، چه میشود گفت و چهقدر میتوان حرف زد و نشان داد، تا برای ساخت یک فیلم بلند، بهقدرکافی، مصالح ثبتشده و برداشتهای ضبطشده در اختیار گروه قرار بگیرد؟ میبینید؟ فیلمساز هم که با دغدغهای مشخص و تصمیمی راسخ، بهسراغ این موضوع رفته، برای صحبت دربارۀ دستیار، مشکلات زیادی دارد؛ چه برسد به این نوشته که ناچار است از ریلگذاری خود فیلم، عبور کند و به «دستیار» نزدیک شود.
اگرچه بعد از تماشای فیلم دستیار، نمیشود در رویارویی با سؤال مرسوم «فیلم دربارۀ چیست؟»، پاسخی کوتاه و مطلق داد؛ اما تلاش برای قراردادن پروندههای درهمِ فیلم، در قفسۀ نقد (مانند نظمبخشیدن جین به پروندهها)، میتواند پاسخی، هرچند غیرمرسوم و نسبی، فراهم آورد.
اهمیتبخشیدن به یک موضوع، همیشه با تمرکز ظاهری زیاد بر آن، همراه نیست. گاهیاوقات، اصرار بر بیتوجهی به یک مسئله و تماشای یک موقعیت با حفظ فاصله از آن، حساسیت موضوع را بیشتر میکند. درست مثل فرد مفروضی که تصمیم گرفته برای بیاهمیت جلوهدادن موضوعی، «خودش را بگیرد» و دربارۀ آن، سخنی نگوید؛ اما ناخواسته به یک کلنجار ذهنی دربارۀ اهمیت مسئله میرسد و با تلاش بیشتر برای رعایت سکوت، بیآنکه بخواهد، حساسیت و اهمیت ماجرا را بیشازپیش میکند. تلاش عامدانه برای فاصلهگرفتن از طرح اصلی قصه، بهمنظور اهمیتبخشیدن به آن، استراتژی مشخص فیلم دستیار و تصمیم آگاهانۀ فیلمنامه و اجرای آن است. بهعبارتدیگر، فیلم دستیار برای طرح مسئلۀ ذهنی جین، دربارۀ مدیر شرکت، بهجای انتخاب معمول نمایش «متن»، تلاش میکند تا با مواجهۀ محتاطانه با «حاشیه»، به شناخت دنیای دستیار و جهان جین برسد.
در کنار مطالعهی نقد فیلم The Assistant بخوانید:
نقد مینیسریال «دفاع از جیکوب» نوشتهی سردبیر آرتتاکس | آن روز که رازها آشکار میشود
بنابه همین استراتژی مشخص فیلم و رصدکردن ماجرا از دوردست است که شخصیتپردازی فیلمنامه، به خلق کاراکتری میرسد که در محیط کارش، حضور فیزیکی دارد اما غوغای درونیاش، او را به تصورهایی فراتر از ظاهر معمول ماجراها میبرد، و از آن بالاتر، در مرحلۀ پرداختن به شخصیت مدیر، با کمک همین حاشیهدوستی و متنگریزی، فیلمنامه به خلق «غایبِ حاضر» میرسد.
با آنکه تمام ماجرای فیلم به سوءظن ذهنی جین به مدیر محدود میشود؛ اما مخاطب هیچگاه تصویری واضح از مدیر نمیبینید و «مدیر»، در فیلمی که برخلاف سلسلهمراتب سازمانی، اهمیتی کمتر از دستیار دارد، به صدا، پیام متنی و عبورهای سایهوار تبدیل و محدود میشود. غیبت مدیر در جریان فیلم و تبدیلشدن جای خالی او به بهانهای برای پیگیری روایت و تعقیب ردپای او در داستان، بدعتی در روایت سینمایی فیلم جمعوجور و کمادعای دستیار به حساب نمیآید؛ بلکه یکجور تکیهزدن بر استوانههایی چون «در انتظار گودو» و «ربکا» در روایت است.
اگرچه ما در مرتبکردن قفسهها، کاغذها و لیوانها، با حوصله، جین را همراهی میکنیم و دستپاچگی حاصل از تازهکاریاش را میبینیم؛ اما دربارۀ جین، حرفهای بسیاری ناگفته باقی میماند. جین در نماهای آسانسور، به چه فکر میکند؟ به اینکه نکند همانطور که مدیر در امور اداری، دستیارهایی دارد، برای رازورمزهای پشت درهای بستۀ اتاقش هم دستیارانی را به کار گرفته باشد؟ آیا نگاه جین، به اطرافیان، از روی شک و احتمالاً نفرت است؟ یا کنجکاوی محض، برای خبردارشدن از آنچه در سر مدیر میگذرد؟ ما با جین در انجام امور اداری و ظاهری، شریک میشویم اما کیتی گرین، در هیچ لحظهای از فیلم، ما را با پریشانفکریهای جین روبهرو نمیکند. بهعبارتدیگر، آن هدف معمول، که از طریق دیکتۀ «خودت را جای شخصیت بگذار»، بهدنبال همذاتپنداری مخاطب با شخصیت میگردد، در فیلم دستیار، تاحد نمایش کرختی در حلقۀ تکرارشوندۀ روزمرگی، ادا میشود؛ اما توضیح کاملتر برای بیان جایگاه شخصیت در مسئلۀ ذهنی جین دربارۀ مدیر، این است که مخاطب بهجای جین قرار نمیگیرد تا موقعیت ویژۀ دفترکار را تجربه کند؛ بلکه تجربۀ موقعیت، ازطریق فرایند «دستیارشدنِ» خود مخاطب صورت میپذیرد. مخاطب فیلم دستیار، به دستیاری شبیه به جین تبدیل میشود؛ دستیاری مثل دو مرد همکار جین. مخاطب هم نفر چهارم آن اتاق کوچک است که ظاهر رفتار دیگران را میبیند، آواهای مخدوشی از آنطرف در میشنود، در آسانسور مردد میماند که به دیگران نگاه کند یا سرش را پایین بیندازد. ازاینرو، مخاطب فیلم، یکی از دستیاران شرکت فیلمسازی است که از میان دیگر آدمهای شرکت، رفاقت بیشتری با جین دارد؛ یکجور رفیق و دستیار نامرئی. با همین منطق، میشود مخاطبان گلهمند و کمشکیب فیلم را رفیقهایی نیمهراه برای جین (و برای نوعی از سینما) دانست و به افرادی که تا انتهای فیلم یکنواخت دستیار، فرصت تجربهکردن یک موقعیت تکخطی را، مغتنم شمردهاند، یادآوری کرد که رفاقت را در حق جین (و در حق نوعی از سینما) کامل کردهاند.
در کنار مطالعهی نقد فیلم The Assistant بخوانید:
نقد فیلم «مرد نامرئی» نوشتهی سردبیر آرتتاکس | چرخش از هیولا به قربانی
در طول تاریخ سینما، فیلمهای زیادی با هدف نمایش زندگی سینماگران ساخته شده است که در طول آن فیلمها، سبک زندگی سینماگر(اغلب بازیگر)، جلوی دوربین بازآفرینی میشود و ماجرای فیلم، فرایند ساختهشدن یک فیلم فرضی است. اگر در آن فیلمها، با نمایش مرحلۀ تولید فیلم، پریشانی همراه با شهرت، جزو عناصر سبکی زندگی بازیگر(شهروند) در نظر گرفته میشود، در فیلم دستیار، سبک زندگی صنعتی و تبدیلشدن آدمها به ابزار تکنولوژی، یقۀ پیشتولید فیلمها را میگیرد و دستیار، با تمرکز بر وجه صنعتی سینما، دنیای کاری آمریکایی را بازآفرینی میکند. در این فرایند بیوقفۀ کاری است که جین، فرصتی برای دستکشیدن از کار ندارد. سفر بیانتهای صنعتیشدن آدمها، در دنیای دستیار، بهگونهایست که حتی «عذرخواهی» یا «تملق» هم که از اساس، خارج از سیکل کاری قرار میگیرند، از طریق اتوماسیون اداری فرصت تحقق پیدا میکنند. با ترسیم این فضاست که فشار روانی جین در دو نقطه، تحملش را به پایان میرساند و با خانوادهاش تماس میگیرد. هر دوبار، پس از یک انفجار کاری این اتفاق میافتد و بعد از یک غوغای درونی.
جولیا گارنر، در کلنجار با خود برای ایفای نقش جین، به یک حسزدایی هوشمندانه رسیده است. همزمان، دستپاچگی و تردیدش را میخورد و وقتی تردیدش رنگ یقین به خود میگیرد، با همین حسزدایی هوشمندانه، «سرخوردگی خشم» را بهنمایش میگذارد. بازی نقشی که خود آن شخصیت هم از واقعیت احوالش بیخبر است، در عین سادگی ظاهر، دشواری ناشی از گیجی و گنگی را بههمراه دارد. دستکم در دو موقعیت، کسی نمیتواند علت ناراحتی جین را قاطعانه به سوءاستفادۀ مدیر از کارمندان محدود کند: نخست موقعیتی که جین برای شکایت از بیاخلاقی عریان مدیر، به بخش منابع انسانی رفته و بعد از توضیحی بریدهبریده، از مسئول آن بخش میشنود که نباید نگران باشد؛ چون موردپسند سلیقۀ مدیر نیست! درست است که جوشش درونی جین و اندک خروش بیرونیاش، نتیجۀ لذتجویی بیحساب مدیر است؛ اما نمیخواهید ادعا کنید که جین، حتی برای یک لحظه هم که شده، از این بابت ناراحت نشده که مگر چه نقصی دارد که مطابق سلیقۀ یک مدیر قرار نمیگیرد؟ این ریزهکاریهاست که ایفای نقش جین را دشوار میکند. اگر به دام اخلاقگرایی دربارۀ جین نیفتیم، پیچیدگیهای بازیگری در این نقش را در صحنۀ دیگری هم میتوانیم جستوجو کنیم: دومین موقعیتی که تداعیکنندۀ موقعیت اول است؛ جاییست که جین در ماشین، در پاسخ به سؤال منشی جدید که میپرسد «تو هم وقتی شروع به کارکردی، همین هتل رو برات گرفتن؟»، با معجونی از حسرت، حسادت و تأسف پاسخ منفی میدهد.
نوشتهی محمدحسین گودرزی
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
آرتتاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران