نقد مستند آخرین رقص | نوشتهی محمدحسین گودرزی، عضو حلقهی منتقدان آرتتاکس، برای مستند آخرین رقص به کارگردانی جیسون هیر
نقد مستند آخرین رقص | رستگاری در شیکاگو
یکدهه از تاریخ شیکاگو به روایت مایکل جردن
مستند آخرین رقص، به کارگردانی جیسون هیر، زندگی اسطورهای آسمانخراش را نشانه میگیرد؛ ماجرای خلوت و شهرت مایکل جردن، بکستبالیست شگفتانگیز در ده قسمت. در اینجا بیش از آنکه «مستند ورزشی» توضیحدهندهی طرح اثر باشد، خود اثر است که به کمک شرح دنیای روایت «مستند» و احوال جهان «ورزش» میآید؛ با بهرهبردن از خاصیتها و شباهتهای دراماتیک هردویشان.
بسیاری از اسطورههای سینما و ورزش، نه از روی تصمیم قبلی و قلبی، که بهدنبال گریز از واقعیت زندگیشان به هنر یا ورزش رو آوردهاند. این نکته را استیو کر، یکی از بازیکنان شیکاگو بولز، در اواخر مجموعه میگوید. استیو بعد از تعریف ماجرای قتل پدرش در بیروت، میگوید بسکتبال تنها کاری بوده که میتوانسته انجام بدهد، تا ذهنش از واقعیت دور بماند. دست روزگار، فرار استیو کر را به قرار او با شیکاگو برای قهرمانی میرساند. این خاصیت مشترک هنر و ورزش، نگاه تعداد زیادی نویسنده و اسطوره را بهخود جلب کرده و پناهگاه آخر خیلی از فراریهای تاریخ بوده. این ماجرا به استناد سریال، در زندگی خود مایکل جردن هم صدق میکند. داستان مرگ پدر مایکل که میتوانسته به ازدسترفتن بهانهی جردن برای ادامهی عیش در بزم سالن سرپوشیدهی بسکتبال تبدیل شود و رقص آخر را جلو بیندازد.
مینیسریال آخرین رقص، بهکمک یک تمهید گرافیکی که مدام تاریخ وقایع را یادآوری میکند، بیپروا به صفحههای مختلف تاریخ مراجعه میکند: از بزرگسالی یک شخصیت به دوران کودکیاش میرود، در آستانهی ششمین قهرمانی تیم، که وعده و گره اصلی سریال است و تلخی پیروزمندانهی فرجامش، هربار در تیتراژ ابتدایی به مخاطب یادآوری میشود، بهسراغ قهرمانیهای قبلی شیکاگو بولز میرود و مانند خود بازی بسکتبال، روایت را به مقاطع مختلف زندگی جردن و اطرافیانش، پاس میدهد. گاهی مثل موقعیتی در بازی که توپ را درنهایت به پخشکنندهی اولیه و اصلی برمیگردانند، سریال هم، یک مقطع یا سال میلادی مشخصی را بهعنوان مرجع برمیگزیند و مدام به آن برمیگردد و ارجاع میدهد. در ظاهر ماجرا، نظم و ترتیبیبهچشم نمیآید؛ اما هرچه بازهی زمانی گذشته باریکتر میشود و زمزمههای فرارسیدن رقص آخر بهگوش میرسد، بینظمی فکرشدهی جیسون هیر بیشتر جواب میدهد. فیلمساز مدام زمین بازیش را عوض میکند و سرانجام، در قسمت پایانی، توپش را به داخل سبد میاندازد؛ جاییکه شیکاگو بولز و جردن، برای ششمین و آخرینبار، خوشرقصی میکنند. اینگونه سریال سمت روایی خود را با طرف ورزشیش همسو میکند.
آنچه تماشای آخرین رقص را از علاقهی تماشاگر به بسکتبال مستقل ساخته، فضای جهانشمول سریال است. خط اصلی روایت، به مایکل جردن مربوط میشود؛ اما هالهای که اطراف رشتهی روایت اصلی شکل گرفته، از رفیق تا رقیب جردن و از ورزشکار تا مدیر و سیاستمدار را جلوی دوربین میآورد. انگار که جردن یک بهانه باشد برای اثر و بسکتبال مثالی خاص در جواب سؤالی عام. در فضای کلیتر سریال، بهطور مشخص، یکدهه از زندگی آمریکایی نشان داده میشود. دقایقی از آخرین رقص، فراتر از زمین بازی و تیم شیکاگو، دربارهی شور و جوی عمومی در شهر شیکاگو ساخته شده است. لحظاتی از این دهقسمت، از محیط ورزش و مساحت شیکاگو هم خارج میشود و انگار، اثر دربارهی زندگی و انواع آدمهای شکلدهندهاش حرف، میزند. آدمهایی مثل اسکاتی پیپن که در زندگیشان، بیش از آنکه شوق قهرمانشدن را داشته باشند، ذوق قهرمانساختن، خصیصهی اصلیشان است. آدمهایی که در زندگی، بیشتر پاسگل دادهاند؛ تا اینکه خودشان گل زده باشند. شبیه به همهی نیروهایی که به شکلگیری یک قهرمان در سینما کمک میکنند. مانند یک شخصیت فرعی کلاسیک یا مثل بازندهی دوئل میانی یک وسترن، بهنفع سرافرازی قهرمان در دوئل نهایی. تقدیر اسکاتی در زندگیش و تصویر او در آخرین رقص، درست همینگونه است. درد میکشد؛ اما توجه حریف را میبرد سمت خودش، تا جردن بالا برود، پرواز کند و تشویق بشود. آخرین رقص از این شخصیتهای عجیب و داستانهای غریب، کم ندارد. دراینمیان، از خاطر نمیبریم که هدف اصلی و دایرهی مرکزی سیبل، مایکل جردن است. هیچگاه اصل قربانی فرع نمیشود و کل، جزء را نمیبلعد. همهی آدمها و قصهها، در فضایی کلی جا میگیرند که ما از ارتفاع جردن، به آنها نگاه میکنیم.
پرداختن آخرین رقص به دنیس رادمن، نشانهی دیگریست از کمنگذاشتن سازندگان برای استخراج داستانهای واقعی از محوطهی زندگی جردن و البته بسندهنکردن به ریشهی سهحرفی کلمهی «مستند» و قدمبرداشتن در راه دراماتیزهکردن داستانها. از میان جملههای پراکنده، نقش رادمن در موفقیت شیکاگو و مایکل جردن مشخص میشود. رادمن با همهی تصمیمهای ناگهانی و رفتارهای هیجانی، همواره در درستترین لحظه سروکلهاش پیدا میشود. این خصوصیت رادمن، با رنگولعاب پذیرفتهشدهتری در جردن و عقایدش دربارهی حضور فعال در لحظهها، قابلردگیری است. بهنوعی آخرین رقص، مایکل جردن را از برجستگیهای شخصیتی همهی آدمهای ان.بی.ای بهرهمند میداند. فیل جکسون، مجیک جانسون، کارل مالون، لری برد و… نابغههایی ورزشی هستند که انگار رقابتطلبی بیحد جردن و مبارزهطلبیاش، برایند نیروهای مفید همهگی این آدمهاست.
مایکل جردن در هر موقعیت، برای جنگیدن بهانهای پیدا میکند و رسیدن به یک پله بالاتر از وضعیت کنونیاش را به یک چالش درونی برای خودش تبدیل میکند. در هر سری مسابقه، یک نفر را برمیگزیند برای نبرد و یک هدف کوتاهمدت پیدا میکند برای برانگیختهشدن. اساس پیشبرد داستان آخرین رقص هم همین است. چالش درونی و مقطعی مایکل از زبان خودش یا دیگری مطرح میشود، و آدمهای مختلف در جایگاههای مختلف، به روایت نامنظم آن مقطع میپردازند. چیزی که از ابتدا مشخص است، سربلند بیرونآمدن مایکل از همهی گذرگاههای مقطعیست . بااینحال، چیدمان تحسینبرانگیز مکالمهها و روایت مهیج مصاحبهها، هربار مخاطب را با تماشای واقعهای که ابتدا و انتهایش روشن است، در دل یک تجربهی نفسگیر قرار میدهد. این سیر شگفتانگیز، هم دربردارندهی فرازونشیبهای مسابقنت بزرگ ان.بی.ای است و هم انگیزههای روزانهی جردن را شامل میشود؛ مثل روحیهدادن به یکی از محافظانش که مبتلا به سرطان است یا برگرداندن ورق بازیها با بهتنکردن اولین شمارهای که پوشیده، در آخرین رقص؛ رقصی که جری کراوس، مدیر شیکاگو بولز، در اوج شعف، ملودی و ریتم جهانیاش را برای همیشه متوقف میکند.
نوشتهی محمدحسین گودرزی
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
آرتتاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران