نقد تحلیلی محمدحسین گودرزی دربارهی بیارتباطی موسیقیهای باکلام با داستان سریالها، بهبهانهی موزیک ویدیو سریال هم گناه با صدای محسن چاوشی
یارُم نیومد! | آیا ترانهها با سریالها نسبتی دارند؟
فروش فیلمها چه در سالنهای سینما و چه در اکران آنلاین، اوضاع و احوال خوبی ندارد. کرونا، قهر تدریجی مردم را با سینما، با سقوط آزاد به قعر استقبال از آثار سینمایی رسانده؛ اما با این وجود، تعداد بسیار زیادی پروژهی سینمایی درحال سپریکردن مرحلهی تولید هستند و ترس خاصی نسبت به بازگشت سرمایهشان ندارند. در روزگاری که، بیخیالی سرمایهدارها نسبت به موانع تولید و بیتوجهی آنها به کاهش چشمگیر تعداد بلیت فروختهشده، بیش از هر روزگاری، به گزارهی «سود در تولید است و نه در اکران» دربارهی سینمای ایران، صحت و جدیت بیشتری میبخشد و همچنین در شرایطی که صداوسیما، مدتهاست که بازی جلبتوجه را واگذار کرده و برگ جدیدی برای روکردن ندارد، به نظر میرسد سریالهای نمایش خانگی، به تنها موقعیت مورداستقبال این روزها تبدیل شدهاند. هرچند، هنوز اطلاعات واضحی از سازوکار به درآمدرسیدن این سریالها و اوضاع بازگشت سرمایهشان در دسترس نیست؛ اما بازخوردهای فضای مجازی، نشاندهندهی استقبال قابلتوجه تماشاگران، از این مجموعهها است.
از نویسندهی نقد تحلیلی موزیک ویدیو سریال هم گناه بیشتر بخوانید:
کرونا؛ تهدید یا یادآوری | بازنگری در بحثهای رایج سینمای ایران در دوران کرونا
سازندگان مجموعههای نمایش خانگی بههمراه گردانندگان مباحث بازاریابی «فیلیمو» و «نماوا»، برای تبلیغ این آثار، درکنار تمامی تلاشها، حساب ویژهای روی قطعههای موسیقی اجراشده توسط خوانندگان سرشناس بازکردهاند. گاهی برای پخش این قطعهها، درمیان صحنههای قسمتهای مختلف، جایی باز میکنند، اما عمدهی استفاده از صدای خوانندههای سرشناس، به تیتراژهای پایانی و ساخت تیزرها و موزیکویدئوها مربوط میشود. وجه بازاریابی مسئله روشن است و محترم. اینکه هرکسی حق دارد بهفراخور سلیقهاش، بهسراغ هر ترانهسرا و خوانندهای برود؛ واضح است و قابلقبول. اما آنچه در انتخاب این قطعهها و همکاریها، مغفول واقع مانده، توجه به «تناسب» میان قطعهی موسیقی (غالباً پاپ) و داستان سریال است. بهبهانهی تازهترین موزیکویدئو، که به همراهی قطعهای از محسن چاوشی با صحنههایی از سریال همگناه مربوط است، به بررسی موردی این آثار میپردازم و از طرح «بازاریابی صرف»، بهسمت «شلوغکاریِ میرا» متمایل میشوم.
قطعههایی که برای تیتراژ پایانی فصل اول و دوم سریال همگناه ساخته شده، نهتنها ازبین دیگر قطعههای اینروزهای نمایش خانگی، از استانداردهای بیشتری برخوردار است، بلکه میتوان این دو قطعه را در فضای کلی موسیقی کشور هم، جزو آثار موفق و شنیدنی در نظرگرفت. موسیقی هر دو قطعه، کار علیرضا افکاری است و علیرضا قربانی در هر دو قطعه، ترانههای حسین غیاثی را اجرا کرده است. فارغ از علاقه (یا بیتفاوتی و حتی نفرت) هرکدام از ما به این قطعهها، آنچه مشخص است، دوربودن فضای این ترانهها از داستان شخصیتهای همگناه است. درست است که شما درمقام کارگردان یا هر تصمیمگیرندهی دیگری، با انتخاب یک ترانهی عاشقانه، میتوانید بهسادگی میان احوال کلی ترانه با بخشی از سریالتان هم که شده، ارتباطی پیدا کنید؛ اما ماندگاری یک قطعهی موسیقی باکلام در یک اثر سینمایی یا یک سریال، منوط به آن است که نوع مواجهی ترانه با مقولهی عشق و واژهها و عبارتهایی که برای بیان آن، برمیگزیند، شباهتی به شخصیتهای داستان داشته باشد و اصطلاحاً به دهان کاراکترها بنشیند! استفاده از ترانهای که برای ایجاد حس، پیرامون یک ماجرای عاشقانه، نگاه کهن شعر فارسی را در قالبی امروزی ریخته و از «موج مو»، «پلک»، «مستی چشمان» و …. استفاده میکند، نمیتواند با سریالی که چندین داستان فرعی نامربوط به فضای عاشقانه را دنبال میکند، کوچکترین نسبتی داشته باشد. پررنگترین ماجرای عاشقانه در سریال، به رابطهی آرمان دربندی (محسن کیایی) و زیبا فخری (هدیه تهرانی) مربوط میشود و بار اصلی تیزرهای تبلیغاتی مجموعه هم، بهدوش تصاویر این ارتباط در سریال است. لحن ترانه را با بخش «پلک بزن تا بپرم، مستی چشمان توام» و «موج موهای بلندِ تو مرا غرق نکرد» بهلحن رابطهی آرمان و بهطورکلی به ادبیات و منش آرمان پیوند بزنید. پیوند سست و ناجوری از آب درمیآید. شاید به ذوق مخاطب عام نزند، اما بحث اصلی بر سر امکان ماندگاری ارتباط این قطعهها با سریالها است. با این دوپارگی و اختلاف لحنها، آیا میتوان برای این ترانهها، هویتی در دل داستان مجموعه پیدا کرد؟ سؤالم را بهتر بپرسم: آیا مدتها بعد، با شنیدن صدای علیرضا قربانی در این قطعهها، صحنهای از سریال همگناه را به یاد میآورید؟ آیا قربانی این دو قطعه، به میزان قربانی مجموعهی مدار صفر درجه، در همکاریاش با مرحوم افشین یداللهی، یادآور تصاویری از کلیت قصه خواهد بود؟
از نویسندهی نقد تحلیلی موزیک ویدیو سریال هم گناه بیشتر بخوانید:
نقد فیلم آشفتهگی | ناخدا، بادبانها را کشیده…
جای دیگر سریال و ماجرای ناخواستهی مهدی پاکدل را در نظر بگیرد. چه تطبیقی میان موقعیت «عشق بهدلیل جبران مافات» و مصرع ترسیمگر عشق عمیق و روانکاوانهی «تو روی دیگر من، ولی نقاب من نه» وجود دارد؟ دارم از دل سریالی که سری به قاچاقچیها میزند و انواع و اقسام معضلهای اجتماعی را در داستانش پهن میکند و میرود، پررنگترین رابطههای عاشقانه را بیرون میکشم. عبارتها و واژهها، به رابطهها نمیخورند. شخصیتها، بهاندازهی ترانهسرا، عاشق نشدهاند. بهقدر خواننده، احساساتی نیستند و حتی معنای عبارتهای عاشقانهی این دو ترانه را هم متوجه نمیشوند. بهعبارتدیگر، دربارهی سریال هم گناه میتوان نوشت که حسین غیاثی، ترانهسرا، روایت عاشقانهتری نسبت به فیلمنامهنویسان و کارگردان پیدا کرده است. اگر سریال هم، مسیر پیادهکردن همین کلمههای ترانهها را در فیلمنامه پیش میگرفت، بهمراتب همراهکنندهتر بود.
خروجی این دو ترانه، تیزرهای تبلیغاتی متقاعدکنندهای شده، اما کسی نمیداند بعد از تماشای شوخیهای دمدهی آرمان دربندی و فلاشبکهای ملالآور زندگی فریبرز صبوری، چگونه باید به تیتراژ و دنیای دیگری دل بدهد. با این میزان عدمتجانسی که در انتخابهای سازندگان سریال دیده میشود، اساساً چه تفاوتی میان سفارش و انتخاب این قطعهها با هر قطعهی تصادفی و عاشقانهی دیگر وجود دارد؟
دربارهی ارتباط میان قطعههای موسیقی باکلام و داستان و ساختار سریالها، مصداقهای ماندگار متعددی را میتوان به خاطر آورد. از سریالهای قدیمی و شاخص جهان گرفته تا مینیسریالهای امروزی. به نمونهی تجاری و نسبتاً جدید سرقت پول (خانه اسکناس) توجه کنید و ببیند چگونه اجرای دستهجمعی قطعهی «بلا چاو» توسط شخصیتها، و استفادهی چندبارهی سریال از این قطعهی مشهور، در دل اعتراضهای خیابانی اسپانیاییهای سریال، به عضوی از مجموعه تبدیل میشود و شنیدن مستقل اثر، در هر موقعیتی، میتواند یادآور دنیای کاراکترها باشد.
این ارتباطهای مضمونی دقیق و ماندگار در نمونههای خارجی، بهشکلی تقلیلیافته و کودکانه، در موزیکویدئوی جدید سریال همگناه، تجلی پیدا کرده است. توقع عجینشدگی مانا و خاطرهانگیزشدن موزیکهای الصاقشده به سریالها، در اوضاع کنونی، بیاطلاعی و بلاهت مشخصی میخواهد؛ آنها به کنار. در موزیکویدئوی جدید، ببینید چگونه عوامل فنی، بهزحمت صحنههایی را پیدا کردهاند که بههرشکلی هم که شده، به کلمههای ترانهای که محسن چاوشی آن را میخواند، ارتباطی داشته باشد.
از نویسندهی نقد تحلیلی موزیک ویدیو سریال هم گناه بیشتر بخوانید:
نقد فیلم طلا | جواهرخانهی شهبازی
از بیارتباط بودن ترانهی «فولک» با دنیای سریال و نچسبیدن «قیامت اومد و یارُم نیومد» به عشق دوشبویکروز شخصیتهای مجموعه که بگذریم، اوج بیارتباطی ترانه با داستان و تلاش مذبوحانه برای برهمنمایی ایندو، ذوق تماشای آدم را کور میکند. تطبیقها اینگونهاند: همینکه خواننده میگوید «شب»، تصویری از شب نشان داده میشود. اوج ارتباط معنایی، که مبتذلترین حالت ربطدادن دو مورد هم به حساب میآید، جایی از موزیکویدئو است که خوانده میشود «میون پنجه و شَست تو بودم» و پنجه و انگشتان مهدی پاکدل نشان داده میشود!
این موارد، مربوط و محدود به سریال همگناه نبود. این توضیحات، هشداری برای رعایت یکسری نکات در مرحلهی سفارش یک قطعه برای یک سریال به حساب میآید. دربارهی سریال «دل»، وضعیت از حالت هشدار هم عبور کرده و به رنگ قرمز درآمده است! در آنجا، ناگهان چندینوچند ثانیه اسلوموشن با خوانش ترانههایی همراه شده که صحبت دربارهی عدمرعایت سلامت زبان در ترانهها، خودش یک بحث است و تبدیلشدن اساس سریال به یک موزیکویدئو هم، بحثی دیگر.
نوشتهی محمدحسین گودرزی
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
آرتتاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران