زیرنویس اختصاصی از آرتتاکس: در این ویدیو قرار است کارگردانان انتقام جویان: پایان بازی دربارهی کاپیتان آمریکا و آیرونمن صحبت کنند.
آیرونمن | من آیرونمن هستم
جو روسو: فاورو در فیلم آیرونمن کاری کرد که زمینهسازی جهان مارول ایجاد شه. موضوعش با بقیهی فیلمهای ابرقهرمانی متفاوت بود، به نحوی که طنز و نماهای جذاب رو به هم پیوند میده. بعد از اون ۲۲ تا فیلم دیگه ساخته شد.
آنتونی روسو: درسته. همون زمینه بود که باعث شد ما به سمت جهان مارول کشیده بشیم.
+ اون لحظهای که تونی استارک میگه: من آیرونمن هستم، لحظهاییه که ابرقهرمانان جهان مارول رو تعریف میکنه. اون اولین ابرقهرمانییه که به مردم معرفی شده و اولین قهرمانی که شناخته شده. البته اگه کاپیتان مارول رو دیده باشین، میدونین که اون و کاپیتان آمریکا، قبل از آیرونمن وجود داشتن ولی در واقع آیرونمنه که باعث میشه انتقامجویان رو به جلو حرکت کنن.
_ یادمه که دیدن نسخهی اصلی آیرونمن در سینما هم روی من و هم روی جو خیلی تاثیر گذاشت. مخصوصن آخرش که میگه: من آیرونمن هستم. تا اون زمان فیلمهای ابرقهرمانی همه با پیشفرض ناشناس بودن ابرقهرمان جلو میرفتن ولی اینکه اون در آخر فیلم خیلی راحت به کاراکترش اعتراف کنه. ما دوست داریم داستانگویی خلاف چیزی که انتظارش میرفت باشه و خیلی مطابق فکر عموم نباشه. اون لحظه به طرز فوقالعادهای همین اتفاق افتاد، واقعن هیجانزده شدیم. گفتهی اون تاثیر عمیقی روی ما گذاشت. ایدهی اینکه «پایان بازی» رو هم با همین جمله تموم کنیم.
+ خیلی دیر به ذهنمون رسید.
_ خیلی دیر…
یک گفتوگوی دیدنی با اسکارلت جوهانسون دربارهی «انتقامجویان: پایان بازی»
+ در حال تدوین نسخهی نهایی بودیم. در حقیقت آخرین چیزی که برای «پایان بازی» فیلمبرداری کردیم، صحنهای بود که رابرت داونی میگفت من آیرونمن هستم و بشکن زد. اون صحنه رو ژانویهی امسال فیلمبرداری کردیم. در نسخهی اصلی اون هیچی به تانوس نمیگفت. لبخند میزد، بشکن میزد. حس کردیم خیلی خشک و خالییه. تانوس میگفت من اجتنابناپذیرم، بعدش تونی لبخند میزد و بشکن میزد. فکر کردیم لحظه اونطور که باید نشون داده نمیشه و مسیرش رو به عنوان یه کاراکتر کامل نمیکنه. این رو به تدوینگر یعنی جف فورد گفتیم. گفت: تانوس میگه اجتنابناپذیره. اگه تونی بگه: من آیرونمن هستم، چی؟ خیلی خوشمون اومد و تصمیم گرفتیم بلافاصله فیلمبرداریش کنیم. به این ترتیب، این آخرین صحنهای شد که فیلمبرداری کردیم.
_ همهش رو مدیون تدوینگرمون، جف فورد، هستیم. همهی فیلمهای مارول ما به اضافهی خیلیهای دیگه رو اون تدوین کرده. اون یکی از مهرههای اصلی ماست و فکر میکنم عادلانهس که پایانبندی این سری با جملهای باشه که ایدهی اون بود.
گفتوگوی کارن گلن با مجلهی ورایتی | در مارول باید احساس کنی در جای درست هستی
کاپیتان آمریکا | میتونم تمام روز به این کار ادامه بدم
جو روسو: فکر میکنم این جمله نمایانگر شخصیت کاپیتان آمریکاس. نشوندهندهی این اخلاقشه که تا زمانی که برنده نشده تسلیم نمیشه و اینکه همیشه طرف حقه. جالبه که این جملهی اون تعابیر مختلفی داره و در زمینههای مختلف با لحنهای مختلف به کار رفته. در جهان مارول، اولین بار در فیلم اول انتقامجویان این رو میگه و خیلی واضح نشون میده که کاراکترش چهجورییه. در آخر فیلم «جنگ داخلی» هم به تونی همین رو میگه و بالاخره در «انتقامجویان: پایان بازی» این حرف رو به خودش میزنه. نسخهی پرشور و شر و جوونتر کاپیتان که لباسهای چسبون میپوشه، این حرف رو به کاپیتان آمریکای مسنتر و عاقلتر میگه که نمیخواد این رو بشنوه. فکر میکنم این نشوندهندهی تغییرات اون به عنوان یه کاراکتره. فقط با بررسی همین یه جمله، متوجه میشین که اون چهطور در جهان مارول تغییر کرده و از یه میهنپرست به یه شورشی و بالاخره به کهنهسرباز جنگی دانا و سرسخت تبدیل شده.
مرور دنیای مارول از آیرون من تا انتقامجویان: پایان بازی
کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان | صحنهی مبارزه در آسانسور
جو روسو: اولین صحنهای که برای «سرباز زمستان» فیلمبرداری کردیم همین صحنه بود.
آنتونی روسو: که اولین صحنهی مارولمون بود و برامون خیلی مهم بود.
+ از نظر احساسی و استعاری، فکر میکردیم صحنهی مبارزه در آسانسور فیلم رو متمایز خواهد کرد و درونی، عمیق و خشن بود. به نظرمون خیلی شبیه دنیای واقعی میاومد. داشتیم سعی میکردیم کاپیتان مرحله به مرحله از نظر روانی متوجه چیزی جدید بشه. در عین حال سعی میکردیم جهان مارول رو هم به نمایش بذاریم. فکر میکنم صحنهی آسانسور نشاندهندهی عدم اعتماد و تغییر وضعیته اما این صحنه داره تغییر همیشگی کاپیتان رو هم بهمون نشون میده. وقتی از اون آسانسور میآد بیرون دیگه آدم قبلی نمیشه.
مرور انتقام جویان: جنگ بینهایت از زبان برادران روسو
_ یکی از نکتههای جالب این فیلم این بود که تونستیم وفاداری کاپیتان آمریکا رو نسبت به مقامات و کشوری که بهش خدمت میکرد، به چالش بکشیم. برای ساختن این فیلم به این فکر میکنیم که چهطور باید کاراکتری مثل کاپیتان رو به چالش کشید. خیلی قوی و ثابتقدمه و همهی تمرکزش رو روی هدفش میذاره. خیلی برامون مهم بود که این ویژگیش رو دستکم بگیریم و همهی چیزهایی رو که بهشون وابستگی داشت از بین ببریم. این لحظهی آشکار شدن بود. وقتییه که میفهمه نمیتونه به تیمی که بهش خدمت میکنه اعتماد کنه و همچنین به مقاماتی که در خدمتشونه. این اتفاق وسطهای فیلم در یه آسانسور میافته. صحبتش با رابرت ردفورد تازه تموم شده. برای اولین بار در تمام عمرش به یه مقام بالاتر دروغ گفته. معمولن این کاری نیست که ازش سر بزنه. بهش احساس اضطراب دست داده و نمیدونه باید چیکار کنه یا به کی اعتماد کنه. بعد از ملاقاتش سوار آسانسور میشه و میفهمه کسانی که دورهش کردن دیگه دوستانش نیستن بلکه دشمناش هستن و این یه نقطهی عطف برای شخصیت کاپیتان آمریکاس. در تمام جهان سینمایی مارول، جایی که کاپیتان متوجه میشه که تنهاست. این یکی از مهمترین نقاط مسیرشه که باعث میشه از یه خدمتگزار موظف فداکار به فردی مستقل تبدیل بشه. داخل آسانسور متوجه میشه که هیشکی رو نداره و باید خودش رو نجات بده و این آغاز راهش به سمت پگی کارتره و نقطهی اتکای تمامی این تغییرات در جهان مارول که فکر میکنم جایی که دارن به مکانی ناشناخته میرن و همهچی شروع به نابود شدن میکنه و هیچی به همون سادگی که به نظر میآد نیست و این ما رو تا آخر «پایان بازی» همراهی میکنه.
نسخهی تصویری این گفتوگو جذاب را ببینید…