بازگشت به آینده
پروندهی یک فیلم: تنت
یک نقد بلند از حمیدرضا سلیمانی عضو حلقهی منتقدان آرتتاکس
یک و نیم ستاره از چهار ستاره
سالهای دههی ۲۰۰۰ دوران ماه عسل کریستوفر نولان بودند. شش فیلمی که او در فاصلهی سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰ ساخت هر کدام در دوران خودشان به آثاری جریانساز بدل شدند. دوران باشکوهی که با غافلگیری بزرگی به نام ممنتو/ یادآوری شروع شد که نوید ظهور استعدادی یگانه در سینما را میداد، با کالتی به نام شوالیهی تاریکی که عملن بازتعریف فیلمهای ابرقهرمانی در ابتدای هزارهی سوم بود به اوج رسید و با موفقیتهای انتقادی سرآغاز/ Inception و دروکردن جوایز اسکار پایان یافت. در آن سالها فیلمهای نولان محبوب دل تماشاگران بودند و هر فیلمش اتفاقی بزرگ از لحاظ فروش محسوب میشد، محافل انتقادی نخبهگرا و سرسخت برایش هورا میکشیدند و سینه فیلها هم، چنان با شور و حرارت از آخرین فیلمش حرف میزدند که گویی پیامبر جدیدی در سینما ظهور کرده. اما برخلاف قصههای پریان هیچ دوران خوشی تا ابد طول نمیکشد. با شروع دههی ۲۰۱۰ و تغییر تدریجی شرایط زمانه و دگرگونشدن تعریف فیلم خوب و بد از نظر منتقدان، جایگاه نولان و آثارش هم دچار تغییر شد.
ماجرا از شوالیهی تاریکی برمیخیزد شروع شد. هشدار نولان در مورد شرایط شکنندهی اجتماعی و سیاسی زمانه را منتقدینی که از درک تغییرات طبقاتی و خشم پنهان تنیده در جامعهی آمریکا عاجز بودند آنارشیسم نامیدند. همانها که توانایی نولان در روایت خاص و برآمده از تغییرات زمانهی بتمنها را با کلماتی همچون تردستی و شعبدهبازی توصیف میکردند و شوالیه تاریکی و سرآغاز را چیزی بیش از سرگرمیهای سطح پایین نوجوانانه نمیدیدند، چند سال بعد و همزمان با هجوم همهجانبهی ابرقهرمانهای پرسروصدای مارول به پردههای سینما به ناگاه تعبیرشان از سرگرمی و فیلم پاسخگوی نیاز زمانه تغییر کرد و تمام ستایششان را روانهی دنیای بیسروته MCU کردند. همان نویسندگانی که چندسال قبلتر پنبهی پرستیژ/ حیثیت و شوالیهی تاریکی را به خاطر سرد و مکانیکیبودن و نبود روابط گرم عاطفی بین شخصیتها میزدند، روایت دریغانگیز و احساسی نولان در میانستارهای را با برچسب ملودرام تلویزیونی پس زدند. در این میان تنها دانکرک – بهعنوان محافظهکارترین ساختهی نولان در دو دههی گذشته – بود که توانست تحسینی بیسابقه نصیب نولان کند (اساسن مخالفت با فیلمی ضدجنگ و محصول سینمای بدنه هیچوقت کار آسانی برای محافل انتقادی در آمریکای شمالی نبوده است). در مورد «تنت» هم که نگاهی به نوشتههای منتقدان غربی بهتر میتواند نسبت آنها با نولان دههی ۲۰۱۰ را توضیح دهد. در سالهایی که ارزشهای سینمایی یک اثر را جنسیت، رنگ پوست و گرایشات جنسی بازیگر و نویسنده و شخصیتهای یک فیلم تعیین میکند مشخص است که جایی برای نولان، فیلمها، دغدغههاش و بالاتر از همه تخیل در سینما باقی نمی ماند.
ببینید: تریلر فیلم Tenet
«تنت» در میان آثار نولان بیش از همه یادآور سرآغاز و بازیهای فرمی آن با مفاهیم زمان و عینیت/ ذهنیت است. اگر سرآغاز روایتی از سفر به ژرفای ذهن و دنیای رویاها با ساختاری لایه لایه بود «تنت» روایتی است از حرکت در زمان و مکان در دو جهت مخالف و تصادم آینده و گذشته در نقطهی عطفی تاریخی. زمان و نسبت شخصیتهای نولان با آن در هر دو فیلم نقش اصلی را در شکلدهی به ساختار روایت و پیشرفت موقعیتهای داستانی بازی میکند، هر دو فیلم در دنیایی متفاوت از دنیای فیزیکی آنگونه که ما میشناسیم با قوانین و محسوسات مخصوص به خود میگذرند و شخصیتهای نولان از یکسو در نبردی نابرابر با محدودیتهای فیزیکی زمان قرار دارند و از سوی دیگر باید در دل هزارتویی از حوادث هم به فکر بقای خود باشند و هم با موقعیتهای پیچیدهی عاطفی که گرفتارشان کرده دستوپنجه نرم کنند.
اما هرچهقدر در سرآغاز نولان در توصیف و توضیح قوانین اولیهی دنیایی که ساخته است به تماشاگرش موفق عمل میکند و در نتیجهی این توانایی او در توضیح منطق دنیایش دنبالکردن سلسلهی وقایع و حوادث آسان میشود در «تنت» او بیشتر اسیر نوعی پیچیدهنمایی متظاهرانه شده است بهطوریکه شاید برای یک متخصص فیزیک کوانتوم نیز توضیح دقیق آنچه روی پرده اتفاق میافتد امری دشوار باشد (جملهی دانشمند فیلم در اولین مواجههی شخصیت جان دیوید واشینگتن با مفهوم آنتروپی معکوس را بخاطر بیاورید: «سعی نکن درکش کنی!»، گویی خود نولان هم به مشکل فیلم در توضیح منطقش پی برده و سعی دارد تماشاگرش را قانع کند که در جزییات این دنیا خیلی عمیق نشود)، و این نه ناشی از غامضبودن جهان داستانی نولان که بیشتر معلول گنگبودن روابط و قوانین این دنیا و ناکامی فیلم در توضیح جهان نمایشی خود است. جهان نمایشی نولان در «تنت» در مقایسه با سرآغاز قادر به توضیح بدون لکنت خود نیست، اینجا و برخلاف سرآغاز فیلم از همان لحظهی اول در گرداب تعقیب و گریزی سرسامآور میافتد و نه خودش چندان تلاش میکند دنیاش را توضیح بدهد (و هر جا هم که لازم به توضیحی بوده با بیحوصلهگی از آن گذر کرده) و نه در بین انبوه لحظات انفجار و سرقت و نبرد فرصتی برای نفسکشیدن به تماشاگرش میدهد که قوانین این دنیا را هضم کند.
در میانستارهای و سرآغاز نولان نشان داده بود که توانایی خلق موقعیتهای درگیرکنندهی عاطفی در بالاترین سطح اثربخشی را دارد و روابط بیناشخصیتی غنی به هر دو فیلم کیفیتی حسرتبرانگیز و غمناک داده بود. اما «تنت» در ترسیم روابط عاطفی بین شخصیتها نیز در مقایسه با آثار قبلی نولان در پلهی پایینتری میایستد، پسربچهای که انگیزهی اصلی رفتار و تصمیمات کاترین (الیزابت دبیکی) است ظاهرن عامدانه از داستان حذف شده ولی این حذف بیشتر به باورپذیری رفتار شخصیت کاترین لطمه زده است و برای بیننده هیچگاه تصمیمات او قابل فهم و انگیزهاش از رفتارهاش قابل درک نمیشود، به رفاقت مردانهی پروتاگونیست (جان دیوید واشینگتن) با نیل (رابرت پتینسون) هم هیچگاه در طول فیلم مجال کافی داده نمیشود و در نتیجهی این رویکرد صحنهی پایانی که باید ضربهی عاطفی و ماندگار فیلم باشد بیشتر از آنکه اثربخشی داشته باشد تنها حس بیتفاوتی در تماشاگری ایجاد میکند که نمیفهمد چرا اصلن باید احساسی نسبت به شخصیتهایی داشته باشد که در طول فیلم تنها در حال جنبوجوش بودهاند و فرصتی برای نشاندادن چیزی فراتر از سرعت عکسالعمل و قدرت فیزیکیشان نداشتهاند. هرچهقدر هم تیم بازیگران با استعداد فیلم (بهخصوص رابرت پتینسون و الیزابت دبیکی که فیلم به فیلم کیفیت نقش آفرینیشان رفیعتر میشود) تلاش کردهاند تا شخصیتهایی چندوجهی ترسیم کنند محدودیتهای فیلمنامه در شخصیتپردازی و طراحی کاراکترها باعث شده تا نتیجهی نهایی، شخصیتهایی تخت و تکبعدی و مکانیکی باشند که همانند بازیهای کامپیوتری از مرحلهای به مرحلهی بعدی پرتاب میشوند بدون آنکه در این میان فرصتی برای نشاندادن ذرهای از انسانیت متمایزکنندهی خود داشته باشند.
بخوانید: کریستوفر نولان: در شش-هفت سال اخیر مشغول بازنویسی Tenet بودهام
«تنت» فیلم بی نقصی نیست و در فاصلهی دوری از آثار ممتار نولان میایستد و این خبری حسرتبرانگیز برای دوستداران نولان است که در روزگاری که بیانیههای دفاع از حقوق اقلیتها به نام فیلم سینمایی به خورد تماشاگر داده میشوند منتظر تماشای سینمایی ناب بودند. اینجا ذهن حسابگر و مهندس نولان بیش از همیشه بر قریحه و استعداد فیلمسازی او غلبه کرده است. همین رویکرد بهغایت خطکشی شده و مکانیکی نولان در شکلدهی به ساختار فیلم و پیشبرد وقایع آن و خست و لکنت فیلم در توضیح مفروضات اولیهی جهان نمایشیاش آن را به اثری مطول، پر سر و صدا و خستهکننده تبدیل کرده است که از برقراری رابطهای درونی و عاطفی با تماشاگرش باز میماند. در این که درک نولان از میزانسن و چشمانداز و قدرت مرعوبکنندهی سینما در میان فیلمسازان این روزگار بیهمتاست و در این که او فنسالاری مسلط به ابزار کارش است شکی نیست، «تنت» هم همانند هر آنچه پیش از این نولان ساخته فیلمی است جاهطلبانه از لحاظ اجرا با طراحی بصری شگفتانگیز، فقط کافی است نگاهی کنید به صحنهی حرکت قایقها در دریای متلاطم پوشیده از توربینهای بادی در ابتدای فیلم یا تصاویر آخرالزمانی سکانس پایانی در شهر ممنوعهی روسی تا ببینید چهگونه میتوان با سادهترین مصالح، اتمسفری غریب و مو بر تن سیخکننده خلق کرد، اما نه اینها، نه نبوغ فیلمبردار (هویت فون هویتما) و آهنگساز (لودویگ گورانسون) و نه یکتنه دفاعکردن نولان از شکوه و عظمت سینما در عصر سرویسهای استریمینگ هیچیک نمیتوانند بار نقایص فیلمنامهای را به دوش بکشند که بیشتر از آنکه همانند سرآغاز و بتمنها محصول ذهنی خلاق و هنرمند باشد که در حال ساخت مسیر یکتای خودش در دنیای کلیشههاست محصول تفکرات یک استاد ریاضی بهغایت باهوش و دقیق است که چندان اهمیتی به جذاببودن مباحثی که برای دانشجویانش تدریس میکند نمیدهد.
جدول ارزشگذاری بر مبنای:
دایرهی سیاه: بیارزش
نیمستاره: قابل دیدن
یک ستاره: متوسط
دو ستاره: خوب
سه ستاره: خیلی خوب
چهار ستاره: عالی
سه نقد دیگر از حلقهی منتقدان آرتتاکس روی «تنت» بخوانید:
انتظارات بزرگ نوشتهی خسرو نقیبی
کریستوفر نولان؛ فصل تازه از عرفان استادرحیمی
تنت را از هر طرف که ببینی همان است! از محمدحسین گودرزی
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
آرتتاکس را در توئیتر، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران