یک گفتوگوی دیدنی از پدرو آلمادوار و آنتونیو باندراس ، دربارهی همکاری جدیدشان: رنج و افتخار. فیلمی که بااستقبال خوب منتقدان روبهرو شده و راوی زندگی آلمادوار است.
آنتونیو باندراس: «کار کردن با پدرو در شرایطی که نقش او را بازی میکنی و خودش هم کارگردان است سخت است. چون خودش بهتر از هر کسی خودش را میشناسد. در عین حال، کاراکتری که نقشش را بازی میکردم کنارم بود، درست پشت دوربین! به من اکشن میگفت! بنابراین حتا اگر دقیقن خود پدرو نباشد خیلی نزدیک به او و تقریبن همان کاراکتر است.»
پدرو آلمادوار: «من در همهی فیلمهایم خودم را به نحوی مطرح میکنم. ولی این بار من مرجع کاراکتری بودم که آنتونیو باندراس نقشش را بازی میکرد. نمیشود گفت که فیلم دقیقن مطابق زندگی خودم است، چون لحظه به لحظه یکی نیستند. ولی احساسات و اتفاقات بخشهای مختلف فیلم یادآور مکانها و عواطفی هستند که خودم در زندگی تجربه کردهام. ریسک بزرگیست که تخیل را چاشنی زندگی شخصی خودت کنی. ممکن است که بیننده هر چیزی را که در فیلم میبیند به عنوان شخصیت اصلی تو باور کند! از خودش بپرسد: آیا واقعن پدرو همینطور است؟ اما این بخشی از ماجراجویی داستان به حساب میآید.»
آلمادوار: ریسک بزرگیست که تخیل را چاشنی زندگی شخصی خودت کنی
آنتونیو باندراس: «پدرو دوست ندارد بازیگرهایش خیلی راحت باشند، چرا که میداند در این شرایط خلاقیتی وجود ندارد. برای خلاق بودن باید از صفر شروع کرد. این موضوعی پیچیده است. برای این فیلم کارم را خالصانه و بدون پیشزمینه شروع کردم. همهی تجربههای فیلمها و کارگردانهای قبلی را فراموش کردم و از صفر شروع کردم. فقط گوش دادم و سعی کردم بفهمم پدرو برای فیلم به دنبال چه میگردد و از آن چه میخواهد.»
باندراس: برای این فیلم کارم را خالصانه و بدون پیشزمینه شروع کردم. همهی تجربههای فیلمها و کارگردانهای قبلی را فراموش کردم و از صفر شروع کردم
پدرو آلمادوار: «باید صبور بود، نباید عجله کرد. برای اینکه این اتفاق نیافتد من همهچیز را مینویسم، چرا که بعد از آن، حتا زمانی که انتظارش را نداری چیزی ظاهر میشود. در این فیلم باید مطابق فیلمنامه پیش میرفتیم. مطابق دو متن متفاوتی که من بی هیچ دلیلی از قبل نوشته بودم، آنها را نوشته بودم چون دلم میخواست لحظاتی را زندگی کنم که برایم اتفاق نیافتاده بود. در این فیلمنامه سه قسمت به هم پیوسته وجود دارد که از قبل در لحظات مختلف زندگیم در کامپیوترم نوشته بودم.»
آنتونیو باندراس: «این مورد خاص خیلی عجیب بود، چرا که در چهل سال گذشته، پدرو را در لحظات مختلف زندگیش دیده بودم. میشود گفت با هم بزرگ شدهایم. فیلم دومش را هم با یکدیگر انجام داده بودیم، بنابراین نیازی به بررسی درون و باطن من نبود، بلکه به بررسی زمانی که با هم گذرانده بودیم پرداختیم. پدرو سعی میکند رابطهاش را با بازیگرها و خانوادهاش به خاطر بیاورد. من به شخصه شاهدشان بودهام، برای همین سعی داشتم لحظاتمان را با هم در دههی هشتاد به یاد بیاورم. به یاد بیاورم که دنیا چهطور بود و چه درکی از واقعیت داشتیم. اینکه چهطور میتوانیم از کمدی به درام تغییر وضعیت بدیم. بیشتر از اینکه درگیر من و روحیاتم شویم، اوقاتی را که با هم گذرانده بودیم مرور میکردیم.»
همیشه و هر روز، آمادهی این هستم که اتفاقی جدید بیافتد. طبیعت فیلمبرداری کردن بسیار پیچیده است و به ماجراجویی شباهت دارد. این صمیمانهترین تجربهی فیلمسازی بود که در تمام زندگیم داشتم!
پدرو آلمادوار: «موقع فیلمبرداری زیاد حواسم به خودم نیست. انگار دارم با ذهنی متفاوت در دنیایی متفاوت زندگی میکنم. بنابراین موقعیت برایم بسیار حساس است. وقتی عکسهایم را موقع کار کردن میبینم شگفتزده میشوم، چون فکر نمیکردم که در آن لحظه آن شکلی باشم. همیشه و هر روز، آمادهی این هستم که اتفاقی جدید بیافتد. طبیعت فیلمبرداری کردن بسیار پیچیده است و به ماجراجویی شباهت دارد. این صمیمانهترین تجربهی فیلمسازی بود که در تمام زندگیم داشتم!»