ترجمه اختصاصی از آرتتاکس: در اولین قسمت از مجموعهی موسیقی متنهای ماندگار تاریخ سینما نگاهی خواهیم داشت به: موسیقی فیلم راه های افتخار از استنلی کوبریک
موسیقی توانایی خارقالعادهای در برانگیختن احساسات را از درونیترین بخشهای روح و روان دارد. موسیقی میتواند دلتنگی، اشتیاق و قدرت را القا کند. موسیقی حتی میتواند ادای واژهها را نفی کند. سخنی مشهور از لودویگ ون بتهوون نقل شده است که «موسیقی مکاشفهای بالاتر از هر خرد و فلسفهای است».
موسیقی به طرز منحصر به فردی فطری است. در حالی که عملکرد بیشتر ادوات سینما مبتنی بر برانگیختن هوش است، موسیقی روح را برمیانگیزد. موسیقی میتواند به عمیقترین روانها نفوذ کرده و در سطحی چنان گسترده باعث همدلی شود که شاید بقیهی هنرها نتوانند موفق به انجام چنین کاری شوند. قطعهای که به ظرافت ساخته شده باشد میتواند احساسات را افسون کند و معنا را به روشی تاثیرگذار توصیف میکند.
به همین دلیل است که فیلمسازان برای روی آوردن به موسیقی در آثار خود بسیار مشتاقاند. در این لیست ما به ده مثال قوی و مجزا از موسیقی در سینما میپردازیم. این آثار عمومن جزئی از ساختار فیلم هستند زیرا این خاصیت به موسیقی اولویت و تمرکز میبخشد. با این که قطعهی نامرتبط با پیرنگ ستون فقرات احساسی یک فیلم شناخته میشود ولی هدف آن قطعه خدمت به فیلم است و خود تمرکز اصلی فیلم نیست. این ده فیلم نشان میدهند که چگونه موسیقی و تواناییهای منحصر به فرد آن میتواند احساسات را توصیف کند و روایتی موضوعی تولید کند.
در کنار مطالعهی قسمت اول ده موسیقی متن ماندگار: موسیقی فیلم راه های افتخار ببینید:
چرا کوبریک به سراغ فیلم پرتقال کوکی رفت؟
۱. راههای افتخار (۱۹۵۷)
استنلی کوبریک اغلب بابت بررسی عاری از احساس وضعیت انسانی نقد میشد. چنین نظراتی ولی به هیچ وجه دربارهی اولین شاهکار کوبریک، راه های افتخار، صدق نمیکرد.
در این درام ضد جنگ، سرهنگ دَکس با بازی کرک داگلاس با انسانیتزدایی افرادش توسط سلسله مراتب بیاحساس و تسخیرناپذیر نظامی مبارزه میکند. دکس با وجود اقداماتی که در این باره انجام میدهد نمیتواند مانع محاکمه شدن سه نفر از افرادش که تصادفی انتخاب شدهاند در دادگاه نظامی برای زدودن «بزدلی» از دل هنگ در برابر یک ماموریت انتحاری قطعی و اشتباهات مافوقهای آنها و مرگ آنها شود. ما احساس همدلی زیادی برای این سربازان میکنیم که در یک بازی شطرنج گرفتار شدهاند که عواقبی هولناک برای مهرهها و نه برای بازیکنان دارد.
در این نقطهی تجمع همدلی و خشم ماست که کوبریک از نقش کارگردان بیرون آمده و نقش رهبر ارکستر را به خود میگیرد. در لحظهای که سربازان از فراغت محدودشان از جهنم روزانهی خود لذت میبرند (یک برنامهی رنگارنگ)، یک زن اسیر آلمانی به روی صحنه آورده میشود (کریستین کوبریک، همسر آیندهی استنلی این نقش را بازی کرد). او توسط سربازان جنسیسازی شده و مورد توهین زبانی و نفرت قرار میگیرد.
این صحنه هم بیننده و هم دکس را در هم میشکند. درست در لحظهای که کوبریک قرار است ما را با پیامی تاریک و محزون دربارهی چرخههای نفرت و انسانیتزدایی تنها بگذارد، زن اسیر شروع به خواندن «سوارهنظام وفادار» که یک ترانهی فولکور قدیمی آلمانیست میکند.
سکوت به تدریج حاکم میشود. کیفیت صدای زیبا ولی شکنندهی زن در اتاق منتشر میشود. هم بیننده و هم سربازان شیفتهی صدا میشوند. همزمان با آواز خواندن زن و مبارزه با اشکهای ترسناک او، دوربین به کلوزآپ سربازان که آنها نیز در حال گریستناند کات میخورد. افراد با او آواز را زمزمه میکنند و او لبخند میزند.
در یک خیزش ناگهانی احساسات، این سربازان و اسیر آلمانی به عنوان قربانیان شرایط غیرانسانی و سیستمی بیتفاوت متحد و یگانه میشوند. سربازان انسانیت خود را بازمییابند، اتفاقی که مردانی که این سربازان را به کام مرگ فرستادند هرگز قادر به انجامش نخواهند بود.
این آهنگ بدون هیچ دیالوگی دربارهی وضعیت انسانی در سطحی احساسی سخن میگوید. درست است که بیشتر آثار کوبریک هوش را برمیانگیزد ولی آن چه صحنهی نهایی جادههای افتخار نشان میدهد این است که کوبریک ناتوان از ارائهی یک زلزلهی احساسی برای آگاهی کوبندهی ناخودآگاه ما نیست.