نقد فیلم قاچاق بر ، ساختهی کلینت ایستوود در استودیو آرتتاکس با علی مصلححیدرزاده
پیرمرد به دل معرکه میزند
جدیدترین فیلم کلینت ایستوود، کارگردان و بازیگر مشهور و افسانهای هالیوود، The Mule که ترجمهی تحتاللفظی آن «قاطر» است، اما اشاره به یک معنای دوم دارد که معادلی مانند «قاچاقبر» برای آن مناسبتر است. این اسم اشاره به افرادی دارد که لزومن عضو باند قاچاق نیستند اما محمولههای قاچاق را تحویل میگیرند و به مقصد تحویل میدادند. فیلم اساسن دربارهی همین موضوع است.
فیلم دربارهی پیرمردیست که ما در ابتدای فیلم میبینیم پرورشدهندهی گل بوده و چنان شغلش برای او مهم بوده که به دلیل بیتوجهی به خانوادهاش، او را رها کردهاند. سالها بعد با گسترش اینترنت و غیره کارش را از دست میدهد و تنها یک وانت داغان و قراضه برایش باقی مانده. او بهصورت خیلی اتفاقی بهدلیل آنکه هیچ خلافی انجام نداده، از طرف یک باند قاچاق برای بردن محمولهای از خاک آمریکا و رساندن آن به نزدیکی مرز مکزیک، انتخاب میکنند.
بهتدریج آنقدر این کاراکتر منزوی و عجیب کار خود را بهخوبی انجام میدهد که تبدیل به بهترین قاچاقبر یا قاچاقچی این باند بزرگ مکزیکی میشود. فیلم بسیار داستان ساده و سرراستی دارد، بههیچوجه دربارهی مفاهیم عجیب و مسائل پیچیدهای حرف نمیزند، خصلت محافظهکار کلینت ایستوود در فیلم هست و میتوان از آن تعبیر جمهوریخواه و دستراستی بودن کرد.
در کنار نقد فیلم قاچاق بر ببینید:
نقد سریال فلیبگ | ضدقهرمان دوستداشتنی
قاچاقبر: وصیتنامهی ایستوود؟
در این فیلم یک حسوحالی ساخته شده که مثل یک وصیتنامه میماند. این را میتوان دربارهی فیلم Gran Torino ایستوود نیز گفت و شامل این حس بود: یک کاراکتر مسن در موقعیتی قرار میگیرد که میتواند قهرمانبازی بزرگی انجام دهد و افرادی را نجات دهد. اینجا یک حالت دیگری را از وصیتنامه میبینیم که مثل ضربالمثل «دود از کنده بلند میشود» است. در اینجا با کاراکتری مواجهایم که حدود سن نود سال سن دارد، همهچیزش را، منجمله خانواده و شغلش، از دست داده ولی بهقدری کارش را خوب و با اعتمادبهنفس بالا انجام میدهد و موقعیت جدیدی میسازد که حتا بیرحمترین قاچاقچیهای مکزیکی نیز جذب کاراکتر درونی خاص این آمریکایی سالخورده شدهاند.
من هنوز هستم، به همان جذابیت سابق!
درواقع ایستوود در این فیلم اعلام میکند: «من هنوز هستم، به همان جذابیت سابق و فقط سنم بالا رفته، پوستم چروک خورده، پشتم خم شده ولی من هنوز میتوانم قهرمان یک فیلم سینمایی داستانی باشم.» واقعن هم اینطور هست. از یک جایی به بعد ما میپذیریم و سوال برایمان پیش نمیآید که چهگونه یک پیرمرد عنق و منزوی، بهراحتی بتواند این کارها را انجام دهد. اما برعکس این قضایا با او احساس همدلی میکنیم. هنگامیکه رقابت درونی میان این باند مواد مخدر شکل میگیرد و داستان وارد قسمت بحرانیاش میشود، اصلن نگران نیستیم که ممکن است اتفاقی برای او رخ دهد.
درست مانند قهرمانهای آثار کلاسیک دهههای شصت و هفتاد که خود ایستوود چندتا از آن نقشها را بازی کرده بود. در این داستان با وجود آنکه میدانیم قرار است با بدترین و شرورترین کاراکترهای ممکن روبهرو شود، مطمئن هستیم که سربلند بیرون خواهد آمد و واقعن فیلم این حس را منتقل میکند. یعنی ما تقریبن میدانیم که قهرمان قصه قرار است از این مخمصه و بحرانی که در آن گیر کرده میتواند سربلند بیرون بیاید.
در کنار نقد فیلم قاچاق بر ببینید:
نقد سریال پس از زندگی | غم از نگاه کمدین
مهرهی گمشدهی کارنامهی ایستوود
از اینها مهمتر اینکه در وجه ملودراماتیک فیلم که بازگشت این کاراکتر را به سمت خانوادهاش نشان میدهد، اصلن اضافه نیست یا ربطی به قصهی اصلی ندارد. فیلم نیز از همین نقطه شروع میشود که او یک نکتهی مهم درمورد خانوادهاش متوجه میشود و حالا بعد از یک دهه که او درگیر ماجرایی خطرناک میشود، در حساسترین جای ممکن، همهچیز را رها میکند و پیش همسر سابقش که روزهای آخر زندگی میگذراند، بازمیگردد.
فیلم و خود ایستوود (در غالب سازندهی فیلم) حرفی میزند: اگر من در همهی این سالها نقشهایی مانند هری خبیث را بازی کردهام، اکنون در نقشی بازی میکنم که علاوهبر بیرون آمدن از دل مخمصهها، میتوانم به نوعی رستگاری برسم. مجموع عناصر و مؤلفههایی که در این فیلم هست، ما را با یک نوع وصیتنامهی هنری-سینمایی روبهرو هستیم و انگار بخش گمشدهی ایستوود در مقام بازیگر و کارگردان را در این فیلم میبینیم. هرچند که شاید به پای بهترین فیلمهای ایستوود نرسد، ولی اینکه میتواند بین دو خط داستانی فیلمش، توازنی برقرار کند، موسیقی جادهای بسیار خوب که حاشیه صوتی خوبی که نقش دراماتیک پیدا میکند و البته سمپاتیک بودن ایستوود که واقعن شمایل این قهرمان را حفظ میکند، در قیاس با دو سه فیلم اخیرش، بهتر از آب درآمده است.