زیرنویس اختصاصی از آرتتاکس: در قسمت نخست این ورکشاپ دربارهی «عامل مقاومت در نوشتن» صحبت کردیم و در ادامهی آن میخواهیم به یک استراتژی مناسب برای شکست دادن «مقاومت» و الهام در نوشتن را بررسی کینم
استیون پرسفیلد راه حل این مشکل را «حرفهای شدن» میداند. او حرفهای شدن را پول درآوردن یا نیاوردن از نوشتهتان نمیداند. در واقع این، فلسفهی کار کردن و ایدئولوژی و اصول اخلاقی که با استفاده از آن پروژهتان را جلو میبرید، است. میتوانید یک روز حرفهای باشید و روز بعد آماتور.
نمونهای از منش و رفتار یک نویسندهی حرفهای را میتوان در گفتگوی دو طرفهی جورج آر آر مارتین و استفن کینگ یافت:
جورج آر آر مارتین: «یه سؤالی ازت داشتم. چهطور اینقدر زود پشت سر هم کتاب مینویسی؟ من خودم شش ماه بینظیر داشتم و تونستم سه فصل در آن مدت بنویسم. اما تو در همون زمان سه تا کتاب مینویسی!»
استفن کینگ: «نحوهی کار من به این شکله که تلاش میکنم پشت میز بشینم و حداقل شش صفحه بنویسم. بنابراین برای کتابی مثل آخرین گشت، هر روز کار میکنم و تلاش میکنم اون شش صفحه رو به تمیزترین شکل ممکن دربیارم.»
_ و هر روز به اون هدف شش صفحه میرسی؟
+ معمولن!
همانطور که پرسفیلد میگوید: «حرفهای میداند که عمل سادهی نشستن و شروع به کار باعث آغاز پروسهای الهامبخش میشود. آماتور منتظر منبع الهام میماند ولی فرد حرفهای میداند که این منبع الهام از شروع کردن کار حاصل میشود.»
“حرفهای شدن ربطی به استعداد ندارد”
حالا همان طور که میبینید، حرفهای شدن ربطی به استعداد ندارد. جرج آر آر مارتین یکی از بااستعدادترین نویسندگان نسل ماست اما حرفهای نشده بههمیندلیل همه منتظر کتاب بعدی او هستند. فرد حرفهای در مقابل ترسش، عمل میکند درحالیکه اگر یک آماتور از پروسهی خلق بترسد منتظر میماند تا ترسش ناپدید شود. حرفهای میداند که این اتفاق هیچوقت رخ نمیدهد و به هرصورت کارش را شروع میکند. آماتور آرزوی شروع شکوهمندانهای دارد که حرفهای نیازی به این ندارد. او میداند موفقیت صرفن یکی از نتایج کارش است. او کارش را انجام میدهد و میگذارد پاداشش را بگیرد و یا حتا نگیرد. به این شکل، او ناامید نمیشود. ناامیدی دوست مقاومت است که ما را تسلیم میکند.
حرفهای هم چنین تحت هر شرایطی به کارش ادامه میدهد و بهانههایی مانند بدشانسی، مشقت و ناعدالتی را برای ننوشتن استفاده نمیکند. البته او با شانس خوب و برد هم فکر نمیکند به جایی رسیده. او موقعیتش را به هر شکلی که هست میپذیرد. حرفهای به راهش ادامه میدهد، فارغ از هر چیزی حرفهای نفسش را فرومیکشد و باخت و برد را شخصی نمیپندارد.
“حرفهای انتقاد را میپذیرد اما نمیگذارد به او ضربه بزند”
ترس از طرد شدن احساسی انسانی است و در همه وجود دارد. مقاومت این را میداند و با استفاده از این ما را فلج میکند و از کار کردن ما جلوگیری میکند. پرسفیلد میگوید این یکی از سختترین وجهههای حرفهای شدن است. حرفهای روح و قلبش را در کارش میگذارد و بعد قدمی به عقب برمیدارد به سختی و سردی کارش را میسنجد. او نکتههایی یادداشت میکند که در آینده او را کمک میکند و به سراغ پروژهی بعدیاش میرود. حرفهای انتقاد را میپذیرد اما نمیگذارد به او ضربه بزند. میداند مقاومت از عدم پذیرش استفاده میکند تا او را از هم بپاشد. برای همین حرفهای، سختی را تحمل میکند. وقتی روی صحنه ایستاده و همه به او میخندند، میداند روی صحنه بودن بهتر از کنارهگیری کردن است و در نهایت، در حالی که آماتور سخنان رمانتیکی در مورد عشق به نوشتن میگوید و به پول درنیاوردن اهمیت ندهد و افتخار نکند. حرفهای میداند عشق بیش از حد باعث میشود خشکش بزند. کار کردن برای پول، شیوهای ذهنی است که او را تبدیل به یک کارگر میکند.
به گفتهی پرسفیلد منبع الهام، روش کارگری را دوست دارد. او کسانی که کارشان را سخت میگیرند، دوست دارد و از آدمهای از کار دررو بدش میآید. حرفهای پول را میگیرد تا عشقش را به حرفه تبدیل کند. ظاهرا او در این بازی هست تا پول بگیرد اما در نهایت برای عشقش به این بازی، کارش را ادامه میدهد. در این نقطه شاید فکر کنید: «چه دیدگاه سرد و بیحسی نسبت به کارهای خلاقیتی. رومانس کجاست؟ اسطورهها کجا رفتهاند؟ زیبایی و رمز و راز هنر چه شد؟» اینها چیزهایی هستند که باید به هنگام حرفهای شدن به عنوان هدف در نظر بگیرید چون باید بدانید وقتی مقاومت را شکست دادید و برای کار کردن نشستید، اتفاقی جادویی رخ میدهد. وقتی مینشینید و شروع به نوشتن میکنید احساس الهامبخشی ما را میگیرد و کلمات بدون تلاشی جریان مییابند. اسمش را میتوانید «وضعیت جریانی» یا «بودن ذهن در آن حال و هوا» بگذارید. پرسفیلد برای این وضعیت نام « الهام در نوشتن » گزیده است.
الخاندرو ایناریتو و مایکل مان دربارهی ریشههای تاریخی فیلم «از گور برخاسته» میگویند قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم
اگر جایگاه مقاومت در جهنم باشد، خلاقیت در بهشت پیدا میشود. درست در این لحظه، منبع الهام به پایین نگاه میکند و کار بیوقفهتان و حرفهای بودنتان را تحسین میکند. وقتی خود را با رفتاری غیرخودخواهانه و بدون غرور نشان میدهید، او پایین میآید و روی شانههایتان مینشیند. مانند یار قدرتمندی که شما را در رسیدن به هدفتان کمک میکند. وقتیکه مقاومت را شکست دادید و شروع کردید، منبع الهام در نوشتن شما را هدایت میکند و در کنار شما، با نیروی تاریک مقاومت میجنگد تا وقتیکه پروژهتان را تمام کنید. در این لحظه است که کلمات آخر را مینویسید، نت آخر را مینوازید، آخرین قدم را در رقص برمیدارید، میتوانید به چشمان مقاومت نگاه کنید و بگویید: «برو بمیر، عوضی!» و بعد از اون پروژهی جدیدی رو شروع میکنید و نبرد دوباره آغاز میشود.