زیرنویس اختصاصی از آرتتاکس: فیلم انگل در اسکار ۲۰۲۰ توانست تمام جوایز بخش اصلی را، از جمله فیلمنامه، از آن خود کند. حال میخواهیم نگاهی دقیق و ریزبینانه به فیلمنامه انگل داشته باشیم و بفهمیم که چرا بزرگترین دستاورد آن محسوب میشود.
بزرگترین دستاورد انگل: فیلمنامه
«انگل» ساختهی بونگ جون هو یک فیلم تقریبن بینقص در همهی ابعاد است. در ظاهر آن، شاهد اجراهای فنی خیلی دقیق و بینقص این فیلم هستیم. ولی بزرگترین دست آورد این فیلم که در عمق این فیلم پنهان شده مربوط به فیلمنامهاش میباشد. برای بونگ که فیلمنامهی تمام فیلمهای حرفهی کاریاش را خودش نوشته، «انگل» اساسن نقطهی اوج تمام چیزهاییست که در طول سالها یاد گرفته. اما در بیش از دو ساعت زمان اجرای این فیلم، یک لحظه وجود دارد که نبوغ او را به کمال نشان میدهد. سکانسی که «انگل» را به شاهکاری سینمایی تبدیل میکند.
مثل همهی داستانهای بزرگ، «انگل» شامل یک شروع، یک میانپرده و یک پایان است، اما با این حال از ساختار سه پردهایِ معمول پیروی نمیکند. در عوض این فیلم بیشتر شبیه دو فیلم مجزا است که به هم وصل شده باشند. فیلم ابتدایی به دو خانواده میپردازد. «کیم»های فقیر که قصد دارند با بازی کردن در نقشهای معلم، راننده و خدمتکار به خانوادهی ثروتمند «پارک» نفوذ کنند. ولی در دقیقهی پنجاهمِ این فیلم با لحظهای عجیب روبهرو میشویم. زمانی که اعضای خانوادهی «کیم» تمامی کارمندهای موجود را حذف میکنند تا خانه را به تسخیر خود درآورند. ناگهان دیگه هیچ تنش و تضادی وجود ندارد تا فیلم با آن ادامه پیدا کند و داستان به معنای لغوی کلمه متوقف میشود. ولی این سکانس که انتهای فیلمِ اول را به ابتدای فیلمِ دوم به گونهای غیرمنتظره وصل میکند، آغازی برای حملهی بونگ است.
در کنار تماشای بررسی فیلمنامه فیلم انگل ببینید:
چرا انگل فیلم خوشساختیست؟ | بررسی پلان به پلان و تدوین فیلم
آرامش قبل از طوفان
بونگ این سکانس را با تثبیتِ بصریِ حسِ نادرستِ موفقیتی که خانوادهی «کیم» دارند، شروع میکند. او تمام سکانس قبلی را به نشان دادن بهره بردن «کیم»ها از غنیمتهای نقشهشان اختصاص داد. ولی او این کار را به نحوی مؤثر و با تصویری موازی و به وسیلهی یک پنجره انجام میدهد. پنجره بنمایه و نماد ثروت است که پیشتر در فیلم معرفی شد. «کیم»ها که پیشتر همواره در معرض دید زندگی معمولی خارج از زیرزمینی بودند که در آن زندگی میکردند، حالا حریم شخصی را به عنوان شکلی از زندگی لوکس به دست میآورند. با وجود همهی اینها موفقیت آنها توسط دیالوگهاشان کماهمیت نشان داده میشود و این تأکید میکند که چهقدر از موفقیت دور هستند. بونگ با ساختن سه موقعیت تنشزای مصنوعی که به مرور زمان شدیدتر میشوند، باعث ادامه یافتن دیالوگها میشود.
این لحظات به ضربهای دیالوگ شناخته میشوند. هر ضرب به صورتی منظم، در جریان و موضوعِ گفتوگو وقفه ایجاد میکند و آن را تغییر میدهد تا این که گفتوگو در ضرب سوم کاملن منفجر میشود. این که صدای این زنگِ در دقیقن نقطهی میانی فیلمنامه فیلم انگل است اصلن تصادفی نیست. این زنگ در صفحهی ۷۱ ام از فیلمنامهی ۱۴۱ صفحهایِ فیلم خود را نشان میدهد. این صداییست که پایانِ فیلمِ اول را نشون میدهد و به گفتهی بونگ آغاز واقعی فیلم اینجاست. این لحظهی شوم پس از یک سری سکانسهای آرام رخ میدهد. بینندهها از این که اتفاق بدی در شرف وقوع است، آگاهی دارند. تنها مطمئن نیستند چه اتفاقی!
در کنار تماشای بررسی فیلمنامه فیلم انگل بخوانید:
نقد فیلم Parasite به روایت گلبو فیوضی | آنها بو میدهند!
چه آثاری منبع الهام انگل بودهاند؟
این احتمالن بهترین موقع است تا دربارهی فیلمهایی صحبت کنیم که منبع الهام «انگل» بودهاند. بونگ به چند فیلم اشاره کرده اما واضحترینشان «خدمتکار»، فیلم کیم کی یونگ در ۱۹۶۰، است که داستانی مشابه با مضمون نفوذ خدمتکاری فقیر به خانوادهای ثروتمند دارد. ولی از نظر درونمایه، مهمترین الهام این فیلم از «بهشت و دوزخ»، آکیرا کوروساوا میآید. این یکی از اولین فیلمهایی بود که از ارتفاع به عنوان نماد بصری طبقهی اجتماعی استفاده کرد. ثروتمندان در برجهای مرتفع و فقرا در زیر زمین زندگی میکردند. «انگل» این ایده را به وسیلهی بنمایهی بصریِ دیگری که قبلن معرفی شد، بسط میدهد: راهپلهها.
در تماشای فیلم برای بار دوم متوجه میشوید که فیلم چهقدر به طرز خارقالعادهای عمودیست. آن هم درست از تصویر آغازین. هر بار که شخصیتی از پلهها بالا میرود، نماد بصریِ رشد و خیزش در طبقهی اجتماعی اوست. در حالی که پایین آمدن از پلهها معنی عکس میدهد. درست مثل پنجره، در همین سکانس بونگ از تمامی مفاهیم بصریای که پیشتر ساخته به نفع خودش استفاده میکند. به همین دلیل، در چنین لحظهای احساس میکنیم معذبیم.
فیلمی که بیشتر از همه باعث الهام «انگل» بود احتمالن «روانی» آلفرد هیچکاک است. شباهتهای شگفتآور زیادی بین این دو فیلم وجود دارد. در جفتشان خانهای وجود دارد که خودش تقریبن به شخصیتی مجزا تبدیل میشود. معماری خانه، فیلم را هدایت و در سطحی دیگر حقیقت را در جلوی چشم بینندهها پنهان میکند. مهمتر از همه، پیچش تغییردهندهی داستان در میانهی روایت هم به نحو بسیار محبوبی توسط هیچکاک در «روانی» انجام شد که شخصیت اصلیاش را در میانهی فیلم کشت. آنچه باعث میشود این پیچش در «انگل» عالی باشد، این است که درست به همان اندازه که فهمیدن «چه زمانی قرار است این اتفاق رخ بدهد» غیرممکن است، پیشبینیاش ممکن است.
در کنار تماشای بررسی فیلمنامه فیلم انگل ببینید:
مصاحبهی جذاب با برندهی نخل طلا | بونگ جون هو از آثارش میگوید
رودست زدن فیلمنامهنویس به خودش
زیرزمین مورد بحث پیش از آنکه نقش اصلیش مشخص شود، فقط دو بار و به مدت کمتر از یک دقیقه نمایش داده شد. ولی این پیچشیست که ناجور به نظر نمیآید. چون ما قبلن دیدیم که این اتفاق در شرف رخ دادن است. منتها از زاویهی دید خانوادهای دیگر. حقیقت بالاخره خودش را آشکار میکند و بونگ به خُبرِگی این پیچش را به انحصار از زاویهی دید «کیم»ها و به وسیلهی دوربین روی دست آشکار میکند. همزمان که نورپردازی، فیلمبرداری، ضربآهنگ و حتی ژانر فیلم تغییر میکند، چیزی که در انتهای تونل منتظر ماست فیلمی کاملن متفاوت است.
همهی اینها در سکانسی ده دقیقهای رخ میدهد. آنچه که «انگل» را این اندازه بینقص میکند، فهم قوانین و توانایی قصهگوییست. هر چیزی که روی پرده نمایش داده میشود، هدف و معنی مشخصی دارد که با آشکار شدنش داستان را تغییر میدهد. طعنهآمیز است که هرقدر نقشهی بونگ برای داستان فوقالعاده باشد، اما نبوغ بونگ در سکانسی ده دقیقهای نهفته است که در آن، مقابل چشم همگان، تمامی یک نقشه ویران میشود.
از مجموعه تحلیلگران عصر ارتباطات بیشتر ببینید:
کیدتاکس Kidtalks.ir | کیدتاکس رسانه تصویری کودکان و نوجوانان
تکتاکس Techtalks.ir | اولین رسانه تصویری فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران